هنوز هم نظم بینالملل جهانی نظمی است که ریشه در مناسبات قرن بیستمی دارد و هنوز هم فرهنگ و هنر و اجتماع مردم امروز جهان بر استوانههای فکری و عملی قرن گذشته تکیه میکند. از این رو شناخت و پرداخت هر چه بیشتر این قرن میتواند در افزایش آگاهی سیاسی و اجتماعی و نیز شناخت بهتر از جایگاهی که امروز جهان در آن قرار دارد موثر باشد.
مجموعه «دهتاییهای قرن بیستم» میکوشد تصویری جامع و جذاب از آنچه البته در تاریخ سده گذشته بااهمیتتر است در اختیار شما قرار دهد.
ده بیتدبیری قرن
سده بیستم، قرنی بود که بشر در حیرت از پیشرفتهای چشمگیر و شتابان دانش و
قدرت بشری قرار داشت. هر ماه و هر سال شاهد اتفاقاتی بود که با سرعتی
خیرهکننده بشر را از گذشته تاریخی خود متمایز میساخت. با این همه، قرن
ترقی و توسعه، عصر بسیاری از معضلات و چالشهای ویرانگری هم از آب درآمد که
چه بسا در شدت ویرانی نظیری در تاریخ برای آن یافت نشود.
جدای از جنگها و تنشهای گوناگون سیاسی و نظامی، «بیتدبیری»هایی هم اتفاق افتاد که در نوع خود بیسابقه بود. این بیتدبیریها که از نقایص و انحرافهای طبیعت بشری سر زد از یک سو چهره ای کریه از سده ساخت و از سوی دیگر آیینه عبرتی برای عبرتگیرندگان و طالبان دانش و آگاهی شد:
1. تفکیک نژادی
موضوع تفکیک نژادی در قرن بیستم، با جدا کردن نیمکتها، توالتهای عمومی،
مدارس، کافهها، کلیساها، سینماها و خدا میداند چه چیزهای دیگری مانند شکل
بینی و یا رنگِ پوست انسانها به نقطه اوج خود رسیده بود. ریشه اندیشه
تبعیض نژادی را باید در ایدئولوژیهای ویرانگر سده بیستم مانند راسیسم و
فاشیسم و نیز اندیشه تکاملگرایی و خودبرتربینی نژادی سراغ گرفت.
سردمداران رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی عمیقا به اصل «برتری نژادی» و طبیعی بودن تبعیضها باور داشتند. اندیشه فاشیسم نیز نابرابری را «طبیعی» تصور میکرد و خیر هر نژادی را در قرار گرفتن در جایگاه طبیعی خود میدانست. پیش از این همه، افرادی بودند که نظریه طبیعی امپریالیسم را مطرح کرده بودند و اعتقاد داشتند «استعمار» نتیجه طبیعی برتری یک نژاد بر نژادی دیگر است.
در دروان تفکیک نژادی رادیکال آمریکا حتی دستشوییها و آبخوریها هم جدا بود
مساله سیاهان در آمریکا نیز سر و صدای زیادی راه انداخت. داستان مشهور «لیندا براون» که هیات مدیره دبستان خود را به دادگاه کشاند از این دست است. این دانش آموز سیاهپوست، اگرچه در مدرسهای درس میخواند که به نسبت دیگر مدارس سیاهان از بودجه بهتری برخوردار بود، اما برای رفع تبعیض و بیعدالتی از همه رنگینپوستها دست به اعتراض برآورد و تبعیض نژادی را تحقیرآمیز و زیانبار دانست.
«امت تیل» نوجوان چهارده ساله سیاهپوست تنها به خاطر گفتن «خداحافظ عزیزم» به یک زن سفیدپوست به قتل رسید. «مالکوم ایکس» و «مارتین لوتر کینگ» هم از دیگر افرادی بودند که تاب بیعدالتی را نیاوردند و در راه اعتراض به این مشی ناجوانمردانه حتی از جان خویش هم گذشتند. این تفکیک و تبعیض نژادی اما تنها به سیاهان یا نژادها و ملل اختصاص نداشت؛ تجربه یوگوسلاوی و بالکان نشان داد که مومنان به یک مذهب خاص هم میتوانند در ردیف قربانیان نژادپرستی قرار بگیرند.
«امت تیل» نوجوان 14 ساله ساهپوست به جرم گفتن «خداحافظ عزیزم» به زنی سفیدپوست کشته شد
در آلمان فدرال نیز، اتباع ترکتبار تا سالها و حتی با وجود گذشت چند نسل، از حقوق برابر با بومیان آلمان برخوردار نبودند. با این همه پیروزی بومیان آفریقای جنوبی بر رژیم آپارتاید این کشور و نیز از جان گذشتگیها و کوششهای رنگینپوستان در آمریکا نتایج خوبی برای رفع تبعیض نژادی به بار آورد.
البته دنباله این مساله تا هزاره سوم و قرن بعدی هم کشیده شد و هنوز هم در جای جای دنیا افراد به دلیل تفاوتهای نژادی و مذهبی تحت ستمگریها و حقکشیهای فراوانی قرار میگیرند. هنوز هم در فرانسه، عربها و مسلمانان در مضیقهاند و آمریکا هم با وجود آورن یک رئیس جمهور سیاهپوست نتوانسته خواستههای سیاهان و اقلیتها را برآورده کند.
2. لیبرالیسم منفی
سال 1949، اوج هراس آمریکا از کمونیسم بود. بسیاری از آمریکائیان کمونیسم
را شیطانی میدانستند که قصد نابودی «زندگی آمریکایی» را دارد. در همین
اثنا بود که مردی برای نجات آمریکا از خطر کمونیستهای سرخ پا به میدان
نهاد: «سناتور جوزف مککارتی» از ایالت ویسکانسین. مککارتی به آمریکائیان
گفت که زمان ترس فرارسیده است. او فهرستی از 205 کمونیست شناختهشده از
کارکنان وزارت امور خارجه فراهم کرده بود. او هیچ نامی ارائه نداد اما
بهشدت از آنچه نفوذ کمونیستها به درون دولت آمریکا و بهویژه وزارت خارجه
نامیده میشد، ابراز نگرانی کرد.
سناتور مککارتی نماد خفقان در آمریکا به نام مبارزه با کمونیسم است. مککارتیسم نه فقط نام یک شخص که ظهوری از سیاست آمریکایی بود.
بسیاری از آمریکاییها سخنان او را باور کردند. آنها از کمونیستها میترسیدند و مککارتی آن چیزی که آنها میخواستند را بر زبان میآورد. با این همه شمار این «خیانتکاران» هرگز آن چیزی نبود که ادعا میشد و بر فرض وجود چنین افرادی، آن چیزی که هیچگاه آمریکاییها درک نکردند این بود که احتمال کمونیست بودن، هوادار کمونیسم بودن و یا یک آمریکایی وفادار بودن، همگی قانونی و قابل جمع بودند.
مردم به جرم عضویت در حزب کمونیست گناهکار شناخته و اغلب از کار بیکار شدند. بسیاری از هنرمندان و اهالی هالیوود هم یا اخراج و سرگردان شدند و یا وادار شدند که با نام مستعار کار کنند. معلمان مدارس که گمان میرفت اندیشه خطرناک کمونیسم را به بچهها میآموزند از کار برکنار شدند. مککارتی کار را به جایی رساند که ارتش آمریکا را هم آکنده از خیانتکاران نامید و به محاکمه و بازجویی از متهمان پرداخت.
مککارتی به چارلی چاپلین کارگردان و بازیگر مشهور هالیوود هم انگ کمونیست بودن زد و او را فراری داد
با اینکه کم کم از شمار حامیان مککارتی کاسته شد و چندی بعد بساط او را جمع کردند، اما پدیده «مککارتیسم» به نمادی از «لیبرالیسم منفی» در دوره جنگ سرد تبدیل شد. آربلاستر، اندیشمند منتقد و نویسنده کتاب «ظهور و سقوط لیبرالیسم» بر این باور است که لیبرالیسم، برای تعریف خود در دوره جنگ سرد، بیش از آنکه به «داشته»های خود استوار باشد بر «نداشته»های کمونیسم تکیه کرد لذا این نوع لیبرالیسم، یک لیبرالیسم منفی –نفیکننده- است.
از نظر او، با آنکه بسیار تلاش میشود پدیده مککارتیسم به شخص سناتور مککارتی نسبت داده شود و وجه عمومی سیاست دولت آمریکا را از آن پاک کنند، این رویکرد ریشه در وضعیت عمومی و اصول سیاست آمریکایی دارد و نه یک شخص خاص. آمریکاییها همیشه روندهای مشمئزکننده و متناقض سیاسیشان را به پای افراد و گروهها مینویسند تا «رویای آمریکایی»، همچنان «رویای آمریکایی» بماند.
3. تحریم
تحریم، واژه تازهای در عرصه بینالمللی نیست. اگرچه امروز مباحثی چون
تحریمهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران و یا تحریم دوجانبه آمریکا و روسیه
نقل محافل سیاسی و بینالمللی است اما قرن بیستم نیز موارد فراوانی از این
نوع سیاست سلطه را به خود دیده است.
یک بررسی اجمالی از تاریخ تحریمهای اقتصادی در سطح جهانی نشان دهنده آن است که دولت آمریکا همواره بزرگترین سهم را در کاربرد سیاست تحریم اقتصادی داشته است. در مجموع، دوسوم تحریم های اقتصادی جهان توسط دولت آمریکا اعمال گردیده است.
از سال 1961، آمریکا کوبا را تحت تحریم اقتصادی قرار داد که به وابستگی اقتصاد این کشور به شوروی منجر شد. در فاصله جنگ جهانی اول تا سال 1990، یعنی در طول نزدیک به 75 سال، در مجموع 115 تحریم اقتصادی علیه کشورهای مختلف تصویب و به اجرا گذاشته شد که به طور متوسط برابر است با 1.5 تحریم در سال. دولت آمریکا مسئول 77 مورد از کل 115 تحریمهای اقتصادی جهان، یعنی 67% کل تحریم ها در طی دوره 1918- 1990 بوده است.
در دوران بیل کلینتون، آمریکا سردمدار
92% از تحریم کشورها در جهان بود
اما از سال 1990، به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، سهم آمریکا در کاربرد سیاست تحریم اقتصادی و تعداد تحریمهای اقتصادی به شدت افزایش یافته است. به گونهای که طی دوره 1990-1999 سهم آمریکا در کل تحریمهای اقتصادی جهان به 92% افزایش یافت.
تنها در دوره اول ریاست جمهوری کلینتون دولت آمریکا 61 تحریم اقتصادی را علیه 35 کشور جهان، با جمعیتی بالغ بر 2.3 میلیارد نفر، یعنی 42% کل جمعیت جهان و 790 میلیارد دلار صادرات، یعنی19% صادرات جهان، به اجرا گذاشت.
اهداف ظاهری این تحریم ها عبارت بودند از؛ جلوگیری از نقض حقوق بشر: 22 مورد، مبارزه با تروریسم بین المللی: 14 مورد، منع گسترش سلاح های هستهای: 9 مورد، حمایت از حقوق کارگران: 6 مورد، حفظ محیط زیست: 3 مورد و جلوگیری از گسترش مناقشات و جنگ های داخلی: 7 مورد.
در سال 1999 و در جریان کودتای نظامی «پرویز مشرف» در پاکستان، حمایتها و نقش آمریکا در حذف تحریم اقتصادی علیه پاکستان کاملا محسوس بود.
در سال 1998 و 1999، آمریکا با برقراری تحریمهای اقتصادی علیه ایران و
تصویب بودجه خرابکاری و براندازی علیه حکومت جمهوری اسلامی، در امور ایران
دخالت کرد. تاریخچه تحریمهای آمریکا علیه ایران از ابتدای پیروزی انقلاب
اسلامی هم دفتر مفصلی است که شرح آن مجال دیگری میطلبد.
4. سلاح کشتار جمعی
پای سلاحهای کشتار جمعی هم از سده بیستم به تاریخ بشر وارد شد. در ۱۹۴۲
سران نظامی ژاپن پس از موفقیت مخفیانه، واحد نظامی ۷۳۱ را به سرکردگی
شیرواشیمی دایر کردند. این واحد یکی از بزرگترین کارخانجات میکروبسازی
جهان بود. در این واحد عامل بیماریهای طاعون، آبله، تیفوئید، پاراتیفوئید و
انواع میکروبهای مولد تب و غیره مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفت. ژاپنیها
موفق به تولید میکروبهای قوی بهمقدار فراوان شدند. ایشی از هزاران تن از
اسیران چینی، روسی و آمریکائی بهعنوان موش آزمایشگاهی استفاده کرد و آنها
را کشت. در شوروی سابق نیز در تأسیسات نظامی شماره ۱۹ مرکز تحقیقات و
تولید سلاح بیولوژیک تولید میشد.
بمباران هیروشیما و ناکازاکی هنوز هم تلخترین تصویری است که از قرن20 باقی مانده است
آلمان هیتلری جنگافزارهای کشتار فوقالعاده پیشرفتهای داشت که بارها هم از آنها استفاده کرد اما آغاز آدمکشی با مواد شیمیایی، اتمی و میکروبی را به نام آمریکاییها زدهاند.
روزهای پایانی جنگ جهانی دوم؛ جنگ برای گرفتن هر یک از جزایر اقیانوس آرام مستلزم دادن تلفات سنگین جانی از سوی آمریکایی بود. تصرف اوکیناوا که یک جزیره ژاپنی بود، نزدیک پنجاه هزار کشته و زخمی روی دست آمریکاییها گذاشته بود.
یانکیها در این اندیشه بودند که چند نفر دیگر باید جان خود را از دست بدهد تا ژاپن از پای درآید؟ متفقین و روسیه هم بر سر منکوب ساختن ژاپن موافقت کردند. این گونه شد که در 6 آگوست 1945، بمبافکن اینولاگی، یک بمب اتم را بر فراز شهر هیروشیما رها کرد و شهر بهکلی نابود شد.
مردم از شدت سوختگی زغال شدند و هزاران نفر تا سالها بعد و حتی تاکنون بر اثر عوارض ناشی از این بمب مردند یا با بیماری زندگی کردند. سه روز بعد بمبی دیگر بر فراز ناکازاکی رها شد تا واپسین ایستادگیهای ژاپنیها هم به پایان برسد.
بمباران پایگاههای ویتکنگ در ویتنام با عامل نارنجی بسیاری از غیرنظامیان را نیز دچار مرگ و بیماری کرد
این تازه آغازی بود برای یک تجربه تلخ دیگر که بشر باید آن را از سر بگذراند. با فروافتادن بمبهای اتمی در ژاپن، هرچند بسیاری را به غضبی فروخورده دچار کرد اما واکنش آنچنانی برنیانگیخت. هنوز هم آمریکاییها حق خود –و حق عالم- میدانند که هزاران ژاپنی را کشتهاند و انگار این حق تاکنون هم برای آمریکاییها وجود دارد.
آمریکا باز هم از مواد میکروبی بهکرات و در برهههای مختلف استفاده کرده است که نمونه فاجعهآمیز دیگر آن «جنگ ویتنام» است. برای آمریکاییها بمباران پایگاههای ویتکنگها بدون کشته شدن شمار زیادی از غیرنظامیان ویتنام جنوبی ممکن نبود. پس تنها چاره، بهکاربردن جنگافزارهای شیمیایی و بهویژه ناپالم –نوعی ژل آتشزا- و عامل نارنجی –نوعی ماده سمی- بود که برای تخریب پوشش گیاهان جنگلها و دیدهشدن پایگاههای ویتکنگها به کار میرفت.
نمونههای دیگر استفاده از این مواد را میتوان در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز جستجو کرد. صدام بعثی با استفاده از بمبهای شیمیایی ساخت ممالک غربی بسیاری از خاک ایران و حتی عراق را آلوده کرد.
5. دیکتاتوری و توتالیتاریسم
دیکتاتوری با اینکه مخصوص دوران مدرن است اما پدیده تازهای نیست و همواره
در طول تاریخ بودهاند فرمانروایانی که بر جان و مال مردمان خود حاکم
باشند. با این همه دیکتاتوری در سده بیستم، غالبا با یک واژه دیگر همراه
بوده است: «توتالیتاریسم» یا تمامیخواهی.
دولتهای تمامیتخواه افزون بر حوزههای سیاسی و حکومتی که کاملا به دولت و قدرت دولتی اختصاص دارد، حوزه خصوصی را نیز به اشغال خود در میآورند و میکوشند بر افکار شخصی و حریم خصوصی مردمان خود نیز وارد شوند.
توتالیتارسیم ممکن است یا در غالب تودهای آن جلوهگر شود که نمونه بارز آن حکومتهای فاشیستی آلمان و ایتالیا است و یا امکان دارد که در یک قالب حزبی سازماندهی شود که حکومت حزب-دولت شوروی سابق بزرگترین نماینده آن به شمار میآید.
«ک.گ.ب» شوروی یکی از نیروهای پلیسی مخوف قرن 20 بود؛ پلیس سیاسیاز ویژگیهای ذاتی رژیمهای توتالیتر است
این حکومتها که در سده بیستم زاده شدند و در همین سده هم طومارشان برچیده شد، از یک ابزار مهم اسفاده میکردند که در اصطلاح «پلیس سیاسی» نامیده میشود.
«کا. گ. ب» در شوروی و نیروهای «اس. اس» در آلمان نازی همین پلیسهای سیاسی بودند. وظیفه این نیروها هماهنگی جامعه در راستای اهداف پیشوا یا حزب و دفع نیروهای ناخالص و مخالف بود.
این واقعیت که در سده بیستم، برای خیلی از افراد جهان دیکتاتوری بهتر از دموکراسی بود، قابل تامل است. هواداران دیکتاتوری اغلب آن را در مقایسه با دموکراسیِ کهنه و کسالتبار، با آن انتخاباتهای کشدار و بیپایانش، رژیمی ناکارآمد میخواندند. با این همه تجربه دیکتاتوری در قرن بیستم نشان داد که مدیریت کارآمد و شتاب در امور، فقط بخشی از چهره این نوع نظام سیاسی است.
این یک واقعیت است که در قرن 20، دیکتاتورها در میان مردم محبوب بودند
بخش دیگر این چهره را خفقان، شکنجه، فساد و سانسور تشکیل میداد که خیلی زود به اعتراضها و تقابلهای شدید مردمی انجامید. البته جز نمونههای اروپایی دیکتاتوری در سده بیستم میتوان به دیکتاتوریهای دستنشانده و وابسته در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین هم اشاره کرد که با حمایت کشورهای بهظاهر دموکراسیخواه، جنایات بسیاری در این ممالک کردند.
رژیم دیکتاتوری پهلوی در ایران با نیروی خوفناک ساواک و نیز دیکتاتوری پینوشه در شیلی تنها دو نمونه از موارد فراوان این نوع دیکتاتوریها است که هر کدام خاطرهای تلخ و موجی از غضب و بیزاری را برافروختند.
6. جنگ سرد
جنگ سرد حاصل دوقطبی پدید آمده از پایان جنگ دوم بود. این نبرد در آغاز
تنها در اروپا متمرکز بود اما در دهه پنجاه قرن بیستم بخشهای دیگر جهان را
نیز به صحنههایی از این نبرد دوقطبی مبدل کرد.
سوال اصلی این بود که چگونه دو کشور همپیمان در دوران جنگ تبدیل به دو طرف ایستاده در دو جناح مخالف در نبردی ایدئولوژیک شدند. این جنگ با روابطی کاملا سرد و تیره و سرشار از بدگمانی معروف به «جنگ سرد» شد.
مسابقه تسلیحاتی در جنگ سرد دنیا را در ترس و هراس فرو برده بود
جنگ سرد هیچگاه به جنگی «گرم» تبدیل نشد اما آثاری که از ترس و وحشت در سراسر دوران جنگ در دنیا پدید آورد کمتر از جنگ نبود. رقابتهای شدید هستهای و تسلیحاتی دو بلوک هر لحظه امکان پایان عمر دنیا را وعده میداد.
بازار حدث و گمان داغ شده بود که اگر یکی از طرفین رشته باروت را روشن کند چه چیزی از زمین باقی خواهد ماند. هر دو طرف جنگ بهشدت نگران جاسوسی و خیانت بودند. هواداران هر یک از دو بلوک تحت تعقیب رقیب بودند. با این همه از همه بدتر تقسیم جهان به دو بخش بود.
شرق و غرب به دنبال یافتن جای پاهای قابل اعتمادی برای خود در عرصه بینالمللی میگشتند. همین رقابتها بود که بلاهای خانمانسوزی را بر سر مردم بخشهایی از جهان فرود آورد.
کره یکی از این آوردگاهها بود و بعد هم ویتنام و هندوچین و آمریکای لاتین و افغانستان. جنگ سرد با فروپاشی شوروی به پایان رسید و سایه رعب و وحشت به ظاهر از سر جهانیان برداشته شد. با این همه تداوم سلطهگری غرب و استمرار نهادهایی مانند ناتو، نشان داد که شاید جهان از چاهی برون آمده و در چالهای دیگر افتاده است.
7. آلودگی محیط زیست
در دو دهه 70 و 80 میلادی، کارشناسان محیط زیست تمام تلاش خود را متوجه
مبارزه با آلودگی و آثار ناشی از آن بر کره زمین کردند. در سالهای دهه 90
میلادی خطر این آثار از آلودگی رودخانهها فراتر رفت. جهان در حال مصرف
انرژی و انتشار چنان مقادیر بالایی از گاز کربن در جو زمین بود که به نازک
شدن لایه ازن، تنها لایه محافظت کننده زمین در برابر نور قوی خورشید
انجامید.
پیامد این حادثه، پدید آمدن تغییرات اقلیمی در جهان و گرمایش رو به افزایش کره زمین بود. برخی از مردم موضوع گرم شدن زمین را به حساب نگرانیهای بیش از اندازه کارشناسان گذاشتند اما، در حال حاضر همه دانشمندان در درستی این موضوع و جدی بودن مساله اتفاق نظر دارند.
آلودگی و گرم شدن هوا و نازک شدن لایه زن از سوغاتیهای قرن بیستم برای زمین بود
موضوع آلودگی هوا زمانی بغرنجتر و حساستر میشود که برخی کشورها در این زمینه همراهی نمیکنند. آمریکا چند پیمان محیط زیستی را امضا نکرده است و غولهای اقتصادی تازه وارد دنیا بهویژه هند و چین هم به این وضعیت دامن میزنند.
از سوی دیگر مردم جهان هم هنوز حساسیتشان را وجهه عمل نساختهاند و بیباکانه به مصرف انرژی ادامه میدهند. افزون بر این، در صورت افزایش سطح رفاه عمومی در جهان، انتظار میرود که مصرف انرژی هم به سطح بیسابقهای گسترش مییابد که خود مزید بر علت خواهد بود.
روند مصرف گرایی در قرن بیستم جهان را با مشکل تخریب محیط زیست و از بین رفتن منابع زیست محیطی، گرم شدن زمین، و گاز های گلخانهای روبرو کرد. توسعه صنعت به رغم خدمات فراوان به بشر، خسارات زیادی به منابع زیست محیطی وارد کرد که دامنۀ آن افزون بر انسان، جانوران و گیاهان را نیز در بر گرفت.
نخستین فعالیتهای جنبش سبز در حمایت از محیط زیست در دهه 60 میلادی
گروههای هوادار محیط زیست که از دهه 60 به این سو، بهتدریج فعالیت خود را گسترش دادهاند میکوشند که با گفتگو با مسئولان و نیز فرهنگسازی در میان مردم به بهبود محیط زیست بشری کمک کنند. احزاب سبز نیز گروههای سیاسیاند که برای اصلاح وضعیت محیط زیست و مبارزه با آلودگی هوا، به دنبال کرسیهای حکومتی میگردند.
طرفداران محیط زیست از دهه 1990 شروع به اعمال نفوذ بر سیاست اجتماعی کردند. طبق آمار در این دهه 80 درصد آمریکاییها و بیش از دو سوم اروپائیان خود را طرفدار محیط زیست میدانستهاند.
8. کودتا
کودتا فرآیندی است برای تغییر اجتماعی که با جنگ و انقلاب و انتخابات
متفاوت است. کودتا مردم ندارد و از این جهت با انقلاب متفاوت است اما وجه
غالب آن حضور فعال نظامیان در جریان تغییر است.
اگر بنا باشد فهرست همه کودتاهای قرن را ردیف کنیم، به انتها نخواهیم رسید. در برهه هایی، کودتازدگی برای برخی کشورها چون پاکستان، هاییتی و ترکیه به «سنت» حکومتداری تبدیل شده بود.
مردم آماده بودند که کودتاگران بعدی چه زمانی میآیند. در آمریکای لاتین، کمتر کشوری را میتوان یافت که کودتایی در تاریخ معاصرش نداشته باشد. هرچند کودتاهای چپگرایانه هم کم نداریم -به ویژه در میان کشورهای عربی در میانه قرن بیستم- اما به نظر میرسد راستگرایان به این شیوه علاقه بیشتری نشان داده اند. بهویژه در دهههای پرآشوب آمریکای لاتین.
کودتا هم میتواند با درد و سرکوب باشد و هم بیسروصدا و خونریزی و حتی گاهی هم با حمایت مردمی. کودتا در آفریقا عموما تلفات فراوانی داشته است. بنابراین پربیراه نیست اگر سده بیستم را «قرن کودتا» نامید.
1. کودتا رد آفریقا به سنتی عادی تبدیل شده بود
2. سقوط دولت دکتر مصدق، از نمونههای کودتا از سوی کشورهای غربی در جهان سوم است
با این همه دست سلطهگران در این بخش از تاریخ قرن بیستم نیز بهآسانی
قابل مشاهده است. کودتای فضلالله زاهدی علیه دکتر محمد مصدق در ایران،
کودتای ژنرال باتیستا در کوبا، کودتای کارلوس آرماس در گوآتمالا، کودتای
پینوشه در شیلی از نمونه کودتاهایی است که با حمایت ایالات متحد آمریکا و
علیه دولتهای ملی انجام شده است. جالب است که در میان این دولتها هم
دولتی مردمی و البته لیبرال مسلک مانند دکتر مصدق وجود دارد و هم دولتهایی
چپ مانند حکومت آلنده در شیلی.
9. سازمان ملل
در 26 ژوئن 1945 منشور ملل متحد در سانفرانسیسکو به امضا رسید و در 24
اکتبر همان سال لازمالاجرا گردید. براساس منشور مزبور سازمانی بینالمللی
به نام «سازمان ملل متحد» بهعنوان مرکزی برای هماهنگی اقداماتی در جهت
حفظ صلح و امنیت بینالمللی با جلوگیری از جنگ و تجاوز، توسعه روابط
دوستانه و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی تاسیس شد و اولین مجمع
عمومی این سازمان با 51 عضو در 10 ژانویه 1946 در لندن تشکیل شد.
تصویر سازمان ملل در اثر شکستها و رسواییهای اخیر بهاندازهای خدشهدار شده است که یادآوری اهداف خیرخواهانه آن در آغاز تاسیس، مشکل مینماید. تمامی نکات مربوط به سازمان ملل، از طرح جسورانه ساختمان آن گرفته تا کلاههای بِره آبی آسمانی سربازانش گویای این بود که یک دولت قدرتمند جهانی وارد میدان شده است.
سازمان ملل برای تحقق و تثبیت صلح بینالمللی تاسیس شد اما خیلی زود به پایگاهی برای سلطهطلبی قدرتمندان بدل گشت
سازمان ملل صحنه وقایع به یاد ماندنی چون کوبیدن کفش روی میز توسط خروشچف رهبر شوروی و فریاد نه نه او در مجمع عمومی سازمان در واکنش به اشاره رئیس جمهور فیلیپین به سوسیال امپریالیسم شوروی، سخنرانی یاسر عرفات به نمایندگی از طرف سازمان آزادیبخش فلسطین، ارائه تصویر موشکهای شوروی در کوبا توسط سفیر آمریکا در 1962 و حضور انقلابی شهید محمد علی رجایی و هیات ایرانی در این سازمان بوده است.
نیروهای صلح سازمان ملل در بسیاری از مواردناموفق بودند. نیروی صلحبان سازمان ملل در جریان کشتار بوسنی فقط نظارهگر بود.
با این همه پرونده سازمان ملل پر از انتقاد و اشکال است. نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در کشتارهای بوسنی و روآندا فقط نظارهگر بودند. سلطه غربیها به ویژه آمریکا بر نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد و شورای امنیت به عنوان بازوی اجرایی این سازمان، سبب شده است این نهادها به ابزاری در خدمت اهداف سلطه طلبانه و خصمانه این قدرتها تبدیل شوند.
سکوت در برابر جنایتهای مستمر صهیونیستها علیه مردم مظلوم فلسطین، کشتار
مردم بیگناه بوسنی و سکوت سازمان ملل، رشد بی رویه تروریسم در جهان و
گسترش ناامنی در جهان از جمله نتایج عملکرد ضعیف این نهاد در عرصه
بینالملل بود.
سازمان ملل، مولود قرن بیستم و تحولات پس از جنگ جهانی بود. تقریبا همان طیفبندی و شبکه قدرتی که در سطح جهان در این دوره پدید آمد توانست قدرت بینالمللی در سازمان ملل را نیز از آن خود کند. سازمان ملل متحد به خاطر حفظ صلح و امنيت بينالمللی و حفظ مردم از بلايای جنگ تشكيل شد اما واقعيت اين است كه سازمان ملل متحد با سازوكارهايی كه داشته، نتوانسته است به طور قطعی از وقوع جنگ جلوگيري كند.
10. شهرها در حصار بتن
طرحها و نقشههایی هیجانانگیز شبیه به برجهای سر به فلک کشیده فیلمهای
علمی-تخیلی که به آن شهرهای آسمانی میگفتند در قرن 20 سر بر آوردند.
البته مهندسان و طراحان این آسمانخراشها خودشان در خانههای ویلایی و
زیبا زندگی میکردند و انسانهای فقیر میماندند تا مزه زندگی را در ابرها
مزهمزه کنند. در حقیقت مردم در این آسمانخراشهای بتنی به دور از سبزه و
چمن و یا حتی پیادهرویی که بتوانند در آن قدم بزنند، محبوس بودند.
در چنین شرایطی وقتی سالمندان و مادران خود را به استفاده از آسانسور و از کار افتادنهای یک خط در میان آن عادت میدادند، جوانان این شهرکهای آسمانی بیروح نیز به بزهکاری و مواد مخدر پناه میبردند و با افسار گسیختگیهای گاه و بیگاه، روح تازهای میگرفتند که خود تهدید دیگری بود برای فضای تیره و سرد این گونه محیطها.
ساختن خانههای سازمانی همیشه در اولویت برنامه حکومتها بوده است، اما ساختن شهرکهای بتنی سالهای پس از جنگ نشان میدهد که چگونه یک مشکل از آنچه بود بدتر شد. تصویر بتنی از شهرها، بهمرور شهرهای کوچک و بزرگ و قدیمی و جدید دنیا را نیز در برگرفت.
مشرق