در طول چندین سال گذشته، بسیاری از دوستان مصری بارها در مورد سیاست آمریکا در قبال کشورشان، به من ابراز حیرت، افسوس و گاهی اوقات نیز خشم کردهاند. شکایات آنها فراوان است، اما یکی از آنها از همه برجستهتر است؛ آنها متقاعد شدهاند که آمریکا، هم در دوره جرج بوش و هم در دوره باراک اوباما، به اخوان المسلمین گرایش داشته است.
وقتی من از آنها سؤال کردم که چرا گمان میکنند آمریکا سیاست حامی اخوانی اتخاذ کرده است، در پاسخ گفتند که آمریکا میخواهد مصر را تضعیف نموده و در نتیجه، به اختلافات در کشور دامن بزند و بازگرداندن اخوان المسلمین به قدرت، روشی است برای نیل به این هدف. آنها همچنین اعتقاد داشتند که آمریکاییها نگاه یک خاورشناس را به مصر دارند؛ نگاهی که نشان میدهد قواعد اسلام گرایی، سرنوشت طبیعی این کشور است.
من قدرت این رویکرد را میتوانم احساس کنم. این رویکرد حس ناامیدی و خیانتی را که بسیاری از مصریها در مورد نقش آمریکا در کشورشان احساس میکنند، نشان میدهد؛ حسی که آمریکا به شدت در مورد واقعیتهای مصر دچار اشتباه است و میخواهد مصر را به حاشیه براند. من قبول دارم که سیاست آمریکا در قبال مصر به مدت چندین سال معیوب و خدشه دار بوده است. اما اولویت برای اخوان المسلمین مشکل اصلی نیست.
بوش در سال 2004 و 2005 اندکی حسنی مبارک را به عنوان بخشی از منافع سطحی ناگهانی و در عین حال، نهایی، در تغییر دموکراتیک در جهان عربی مورد انتقاد قرار داد. اما بوش بلافاصله پس از اینکه با نمایش قدرت اخوان المسلمین در اولین دو دور انتخابات پارلمان در سال 2005 و پیروزی حماس در انتخابات 2006 فلسطین حیرت زده شد، به مسیر غیر انتقادی نسبت به حسنی مبارک بازگشت.
اوباما از سال 2009 تا تقریباً اوایل سال 2011 روابط نزدیک با مبارک را حفظ نموده و از همکاری مصر در مبارزه با تروریسم و کمک به حل و فصل مشکلات با فلسطینیها تقدیر نمود. وقتی اعتراضات گسترده علیه مبارک شکل گرفت، تیم اوباما در ابتدا امید داشت که مبارک میتواند از این ماجرا جان سالم به در ببرد، اگر برخی امتیازات سیاسی را اعطا کند و به او پیشنهاد کرد که چنین کاری را انجام دهد. اما وقتی مشخص شد که کار مبارک به آخر رسیده است، آنها پشت مبارک را خالی کردند و از این بابت احساس نگرانی میکردند که مبادا در طرف اشتباه مسیر جدید تاریخی مصر ایستاده باشند و نیز احساس میکردند که هیچ انتخابی ندارند، مگر موافقت با خروج او از کشور.
تیم اوباما از انتخابات پس از سقوط مبارک حمایت کرد؛ نه به این دلیل که آنها میخواستند اخوان المسلمین قدرت را به دست گیرد، بلکه چون آنها احساس میکردند انتخابات معتبر تنها فرآیندی بود که دولت با ثبات قانونی از نظر جمعیت بسیج شده مصری ایجاد میکرد. مقامات آمریکایی به احتمال پیروزی اسلام گرایی علاقمند نبودند. آنها از این مسئله نگران بودند که یک دولت به رهبری اسلام گرایان احتمالاً مسیر سیاست خارجی مصر تغییر دهد و اینکه چنین دولتی ممکن است همکاری در مورد مبارزه با تروریسم را کاهش دهد.
آنها همچنین معتقد بودند که اگر موضع منفیای در انتخابات نسبت به اسلام گرایی اتخاذ کنند، این مسئله میتواند توانایی اسلام گرایان را برای بازی با کارت ضد آمریکایی در مبارزات انتخاباتیشان افزایش داده و خصومت آنها را نسبت به واشنگتن، زمانی که به قدرت میرسند، تشدید کند. بنابراین، تیم اوباما در خصوص انتخابات ریاست جمهوری یا پارلمانی هیچ اولویتی را بیان نکرد.
وقتی مرسی به قدرت رسید، دولت آمریکا تصمیم گرفت با او همراه شود. قصد آمریکا سیاست حمایت از اخوان المسلمین نبود، بلکه سیاست حمایت از دولت مصری بود؛ و این تلاشی بود برای تداوم الگوی طولانی مدت همکاری نزدیک میان واشنگتن و قاهره. وقتی مرسی اداره کشور را آغاز کرد، دولت آمریکا همان رسمی را آغاز کرد که به مدت چند دهه در مورد مبارک آن را پیاده کرده بود؛ مادامی که رهبر مصر قرارداد صلح با اسرائیل را زیر سؤال نبرد و در مذاکرات با فلسطینی مؤثر و مفید باشد و همکاری امنیتی مصر و آمریکا را فراهم کند، حمایت آمریکا را به دنبال خود خواهد داشت و هیچ اهمیتی ندارد که تا چه حدی غیر دموکراتیک حکومت کند.
دولت اوباما که بار دیگر در تابستان گذشته، همانند اوایل سال 2011، با اعتراضات گسترده مردمی و عزل ناگهانی یکی دیگر از رؤسای جمهوری مصر بسیار شگفت زده شده بود، برای تعریف رویکردی منسجم تلاش خود را آغاز کرد. واشنگتن به هیچ وجه از رفتن مرسی متأسف نبود و هرگز درخواست بازگشت او را مطرح نکرد. تیم اوباما اطمینان حاصل کرد که از کاربرد اصطلاح «کودتا» در مورد این تغییر دولت جلوگیری کند، زیرا استفاده از این لغت به محدودیتهای قانونی در مورد کمک آمریکا استناد کرده و این مسئله را برای آمریکا دشوار میکند که همکاری نزدیک با ارتش مصر را ادامه دهد. مقامات آمریکایی چنین فرض کردند که آنها قادر هستند روابط محکمی با هر کسی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب میشود، برقرار کنند. رضایت عمیق اسرائیل از خلع مرسی از قدرت به شدت در حقلههای محافظه کاری در واشنگتن و بخشهایی از دولت طنین انداز شد.
تنها پس از حوادث رابعه در ماه آگوست بود که دولت آمریکا انتقاد خود را بیان کرد، هرچند دولت هنوز خود را به ابراز نگرانی محدود کرده است. این نگرانیها حمایت از مرسی یا اخوان المسلمین نیست؛ اینها نشان دهنده نگرانی بشر دوستانه در مورد استفاده از چنین خشونت شدیدی علیه شهروندان است. این نگرانیها همچنین در تفکر عمل گرایانه ریشه دارد؛ نگرانی از این که چنین تاکتیکهایی به رادیکالیزاسیون و خشونت بیشتر در طرف برخی از اسلام گرایان کمک خواهد کرد. این توجیه اخیر بود که در پس پرده درخواستهای آمریکا برای مصالحه نهفته بود؛ نگرانی از این که موضع سرکوب گرانه، رادیکالیزاسیون و بی ثباتی بیشتری را به همراه خواهد آورد.
با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان، دولت اوباما در حال آماده شدن برای عادی سازی روابط در مسیر سال جاری است. احتمالاً این مسئله شامل بخشی از تعلیق کمک، افزایش ملاقاتهای سطح بالای منظم مقامات مصری از واشنگتن و بازگشت به تجارت و کار، طبق معمول در مورد همکاری امنیتی و دیپلماتیک خواهد شد. همانند دوره حکمرانی مبارک و مرسی، این حالت بر مبنای اولویت ضمنی برای هیچ گروه سیاسی یا شخصیتی در مصر نیست، بلکه بر اساس تمایل به باقی ماندن در کنار هر کس که به قدرت میرسد، است.
خلاصه اینکه، موارد زیادی در سیاست آمریکا در قبال مصر طی چندین سال، هم در دوره مبارک و هم در دوره پس از آن، وجود دارد که بدون شک میتوان آنها را مورد انتقاد قرار داد. سیاست آمریکا بر روی این مسئله متمرکز شده است که همراه هر کسی که مصر را اداره میکند، باشد؛ حتی رهبرانی که هیچ تعهد و التزام حقیقی را به دموکراسی، حقوق یا کمک به مردم عادی مصری نشان نمیدهند، و این به خاطر این است که منافع سودمند استراتژیک آمریکا تضمین گردد. با توجه به این واقعیت، طبیعی و موجه است که مصریها ناامید و خشمگین باشند. آمریکا دوستی نبوده است که آنها آرزوی آن را داشتهاند. اما ایرادات سیاست آمریکا شامل هیچ گونه اولویت خاصی از طرف واشنگتن برای اسلام گرایان یا تمایل به اداره مصر توسط اخوان المسلمین نبوده است.
من همواره تحت تأثیر این مسئله قرار گرفتهام که بسیاری از مصریها تا چه اندازه و به چه شدت به طرز فکر آمریکا، حرفهای آن و اقداماتش در رابطه با کشورشان اهمیت میدهند. من امیدوارم آنها نارضایتی خود را، در جایی که آمریکا واقعاً دچار اشتباه شده است، بر این مسائل متمرکز کنند. با انحراف توجه آنها به تعبیر نادرست از رویکرد آمریکا، آنها بهترین استفاده را از قدرت قانونی نمیکنند؛ آنها باید به آمریکا اصرار کنند که شریکی اصولیتر، مفیدتر و با ارزشتر برای تمام مردم مصر باشد.