نام شما محمدرضا صادقی است. یک خواننده موسیقی پاپ هم داریم به نام رضا صادقی که تقریبا میتوان گفت همه مردم او را میشناسند. گاهی با خودتان فکر نمیکنید شما به دلیل این تشابه اسمی گمنام ماندهاید؟
خیر، چون حوزه کاری ما با هم بسیار متفاوت است. من در حوزه موسیقی کلاسیک فعالیت دارم و ایشان خواننده موسیقی پاپ هستند. چون کارمان هم با هم متفاوت است بنابراین صدا، ژانر هنری و مخاطبان ما هم با هم فرق می کند. البته فکر میکنم در میان حدود 75 میلیون جمعیت کشور ما این تشابه اسمها طبیعی است، فکر میکنم چند آهنگساز و پزشک هم با همین نام وجود دارد.
اجازه بدهید به کارحرفهای شما بپردازیم. از چه زمانی وارد عرصه موسیقی شدید؟
این ماجرا برمیگردد به اوایل دهه 70 شمسی. دوست دارم توضیح این ماجرا را با ذکر نام عبدالحسین مختاباد شروع کنم. من در آن زمان ساکن اراک بودم، ایشان در محفلی هنری حضور پیدا کردند و قطعهای از ساختههایشان را اجرا کردند. من هم قطعهای را از مرحوم استاد نوری خواندم. مرا بسیار تشویق کردند و توصیه کردند که مسیر خوانندگی را بهصورت علمی دنبال کنم. از ایشان کمک خواستم و با مهربانی دست مرا در دست استاد نوری گذاشتند. تا ابد بهخاطر این معرفی سپاسگزار ایشان هستم و خودم را همیشه مدیون کمکهایشان میدانم. با حمایتهای بعدی ایشان بود که من به تهران مهاجرت کردم و در فرهنگسرایی که ایشان مدیریت آن را به عهده داشتند مشغول کار شدم. پس از چند سال وارد ارکستر سمفونیک تهران شدم و به عضویت ثابت گروه کر ارکستر درآمدم.
نخستین کاری که اجرا کردید چه بود؟
خوانندگی تیتراژ فیلم سینمایی «لیلی با من است» به کارگردانی کمال تبریزی و آهنگسازی جناب ابطحی با شعری از نظامی گنجوی (اگر با من نبودش هیچ میلی ـ چرا ظرف مرا بشکست لیلی) در بهمن سال 74 که بعدها این فیلم از بهترین آثار سینمای ایران شناخته شد و به هر حال این شروع کار حرفهایام بود.
آقای صادقی شما تجربه شاگردی آقای محمد نوری را دارید و طبعا ایشان را از نزدیک بخوبی میشناسید. پس از درگذشت ایشان ما خوانندهای را در عرصه موسیقی کلاسیک نداریم که مردم خیلی او را بشناسند. فکر میکنید استاد نوری چقدر در جذب مردم به این نوع موسیقی تاثیر داشتند؟
استاد نوری بهدلیل تولید آثاری ماندگار در این حوزه جایگاه عمیقی در موسیقی جدی کشور ما داشته و دارند. ما از گذشته تا امروز خوانندگان کلاسیک خیلی خوبی داشتهایم، استادانی از جمله مرحوم حسین سرشار، مرحوم بهجت قصری، احمد پارسی، فاخره صبا و دیگر خوانندگان خوب کلاسیک که یا خانهنشین شده یا مهاجرت کرده و به فعالیت هنری میپردازند.
اما صدای آقای نوری بیش از همه شنیده شد. چرا؟
آقای نوری یک آموزش دیده در مکتب موسیقی و آواز کلاسیک است و کاری هم که در حوزه خوانندگی انجام میدادند همین بود. اما با بررسی آثارشان میتوان دریافت که نه خیلی کلاسیک بودند و نه خیلی پاپ. شاید بتوان به قول دکتر محمد سریر نام موسیقی نوین را بر این ژانر موسیقی و خوانندگی گذاشت.
آقای نوری بدرستی تکنیک و توانمندی یک خواننده کــلاسیک را داشتند با این حال من کارها و صدای ایشان را پلی بین موسیقی شرق و غرب میدانم. کارهای ایشان از جنسی است که میتوان گفت نوعی پاپ مردم پسنداست که ریشه در موسیقی محلی و علاقهمندی مردم به این فرم از موسیقی دارد و از طرفی به تکنیک جاری در موسیقی کلاسیک غربی گره خورده است. ایشان از شاگردان مرحوم فاخره صبا و ئولین باغچه بان بودند که هر دوی این عزیزان از فارغالتحصیلان کنسرواتوار موسیقی کلاسیک در اروپا بودند.
شاید من در ابتدای بحث سوالم را خوب مطرح نکردهام. واقعیت این است که مردم پس از درگذشت ایشان خواننده کلاسیک دیگری را نمیشناسند!
شاید بهخاطر جامعه شناسی عمیق ایشان است که بهدلیل همکاری با شعرا و ترانه سرایان معاصر به مردم نزدیک شده و سعی بر تاثیرگذاری داشتهاند. این در حالی است که دیگر خوانندگان کلاسیک فاقد این جامعه شناسی بوده و بیشتر در حوزه موسیقی کلاسیک غربی خود را محدود کرده و کمتر به خواسته عامه مردم توجه داشتهاند. حال پس از استاد نوری چشم مردم به شاگردانی که وی تربیت کرده، روشن است. امید که آنان در این عرصه در موسیقی بازاری زمانه خویش حل نشوند و همچنان به آموزههای خود پایبند باشند.
از نظر شـما موسیــــقی کلاسیک در رسانههای ما چقدر زنده است؟
موسیقی کلاسیک ریشه در فرهنگ ما ندارد اما میتواند بخوبی باعث رشد موسیقی کهن کشورمان شده و به این سیر تکراری در حوزه موسیقی شرقی رنگ و بویی تازه دهد. در حقیقت اگر ما بخواهیم صحبت از ریشه بکنیم قطعا باید درباره موسیقی سنتی صحبت کنیم و فکر میکنم اگر ما بخواهیم درباره ریشه در فرهنگی که شرقی است صحبت کنیم باید به موسیقی محلی یا ردیفهای آوازی یا حتی پرده خوانیهای نسلهای پیشین مان اشاره کنیم. متاسفانه شاید به همین دلیل در صدا و سیما برنامه اختصاصی برای شناخت و تجزیه تحلیل یک قطعه موسیقی کلاسیک نداریم و برنامه سازها کمتر به سمت این فرم از موسیقی میروند. برای درک مفاهیم و قوانین حاکم بر موسیقی کلاسیک غربی و استفاده از کاربردهای آن در موسیقی سرزمینمان نیاز به آموزشهایی است که بسیار ضروری است.
اخیرا در شبکه آموزش برنامهای را به نام دستان میبینم که میتوان گفت در سالهای اخیر تنها برنامه جدی در حوزه موسیقی فاخر است. اما باز هم این برنامه سمت و سوی آموزشی ندارد و بیشتر به معرفی هنرمند و فعالیتهایش در این عرصه میپردازد. به نظر من موسیقی کلاسیک در کشور ما در سالهای اخیر با هجوم رسانههای برون مرزی و حمایت شرکتهای تولید آثار موسیقایی از تولیدات موسیقی پاپ گیشهدار جایگاه واقعی خودش را پیدا نکرده است و شاید روزی این شناخت بهواسطه حضور پر رنگتر رسانهها سبب شود تا مردم بیشتر به این فرم از موسیقی اعتنا کنند.
شما فکر میکنید اهالی موسیقی کلاسیک برای برقراری این ارتباط چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
با نگاهی به آمار میتوان دریافت که جامعه ما جامعهای جوان است از این رو به نظر من بهتر است اهالی موسیقی کلاسیک به جای تولید آثاری دور از درک و سلیقه غالب جامعه سعی در تولید آثاری برای گروه سنی کودک یا نوجوان کنند. ما باید کار را بهصورت ریشهایتر و جدیتر روی گروه سنی کمتر متمرکز کنیم. هم اینک نوجوانان ما خوراک موسیقایی متناسب با گروه سنی خود را نداشته و به همین دلیل به آثار تولید شده برای سنین بالاتر خود روی آوردهاند و شاید دلیل برخی از ناهنجاریهای اجتماعی همین امر باشد.
اخیرا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حمایت جناب شاه آبادی مدیر وقت آلبومی به نام «باد و گندمزارها» را منتشر کرد. در این کار آثار معروف و جذاب کلاسیک غربی متناسب باذائقه گروه سنی نوجوان با برگردان فارسی و با صدای بنده ضبط شد.
قطعات موسیقی غربی را از میان آثار بزرگان موسیقی کلاسیک دنیا انتخاب و تنظیم مجدد کردیم. آقای حامد پورساعی که از بهترین آهنگسازان و نوازندگان این کشور هستند، تنظیم دوباره این آثار را به عهده گرفتند و اشعار و طرح اولیه این آلبوم هم از آقای علی اصغر معینی است. ایشان ترانههای درخور تحسینی سرودند و آلبوم بین اهالی موسیقی خیلی مورد توجه قرار گرفت. اما متاسفانه این شرکت فرهنگی در معرفی اثر هیچ تلاشی نکرده و نمیکند و مردم تاکنون حتی از انتشار چنین آلبومی مطلع نشدهاند. فکر میکنم شاید بهعنوان خواننده اثر بهتر است شخصا این اثر را جاهای مختلف معرفی کنم تا بلکه شنیده شود.
چرا پخش خوبی انجام نشد؟
تولیدات کانون فقط در فروشگاههای کانون فروخته میشود که این موضوع هم خودش به اثر لطمه میزند. کانون حتی یک پوستر برای این آلبوم طراحی نکرد و من هیچ گونه تبلیغی برای این آلبوم در فروشگاههای معتبر موسیقی ندیدم. نمیدانم... شاید چون موسیقی کلاسیک در این کشور خیلی خواهان ندارد، مسئولان هم نسبت به معرفی آن کوتاهی میکنند. در هرصورت متولیان موسیقی در این خصوص مسئولند و باید به نسلهای بعد پاسخگو باشند.
البته ما یک آلبوم دیگر را هم که متشکل از ده قطعه موسیقی است، آماده کردیم و بهدلیل دلتنگیهایی که این روزها داریم نام آلبوم را هم گذاشتهایم «فصل سرد تنهایی». تمام اشعار این آلبوم بهنوعی ریشه در دلتنگیهایمان دارد. چند سالی است که روی این اثر کار کرده و آلبوم واقعا خوب و مطلوبی تهیه کردهایم. نمیخواهیم همین طوری روی سایتهای موسیقی منتشرش کنیم. دوست داریم یک بروشور داشته باشد و معرف گروه تولیدی ما به جامعه باشد. دغدغه و مشغله فکری ما تولید یک کار ماندگار و موثر در این حوزه بوده است. متاسفانه بانی این فرم کارها وزارت فرهنگ و ارشاد هم اغلب از این آثار حمایت نمیکند. بتازگی با شرکتی به نام پژواک هنر و اندیشه به مدیریت کارآمد دکتر ناصری مذاکرهای داشتیم تا شاید ایشان که خود از پزشکان موزیسین فعال در خانه موسیقی ایران هستند، دست ما را بگیرند.
خیلی از دوستان یا همکارانم نیز مشکل جذب اسپانسر یا سرمایهگذار دارند. این مشکل برمیگردد به رسانههایی چون صدا و سیما که کار حقیقیاش باید تبلیغ و معرفی موسیقی فاخر و خوب و الگوسازی درست برای جوانان باشد. این رسانهها هستند که میتوانند مردم یا اسپانسرها را به سمت یک اثر سوق دهند. همیشه به این فکر میکنم که آیا تخریب ذائقه مردم خواسته یا کوتاهی یک فرد یا یک گروه بوده یا یک ناآگاهی عمومی در این حوزه و در سطح جامعه که به آن هرگز توجه نشده است ! من انتظارم از موزیسینهای حرفهای و استادان این عرصه این است که با آسیبشناسی این معضل اجتماعی سعی در بهبود آن در جهت ارتقای شنیداری جوانان داشته باشند که اگر شرایط به همین شکل پیش برود، فردای فرهنگ شنیداری جامعه نیز به انحطاط فکری کشانده میشود.
دوست دارید در سال آینده چه اتفاقاتی برای موسیقی بیفتد؟
آرزو دارم ارکسترها دوباره زنده شوند. حدود دو سال است که ارکستر سمفونیک تهران در تعلیق کاری به سر میبرد.
نمیخواهم همه حرفهایم گلایهگونه باشد اما این روزها موزیسینهای زحمت کشیده و باتجربه در این ارکستر از لحاظ کاری در یک خمودگی به سر میبرند. نهفقط من بلکه بسیاری از خوانندگان و نوازندگان در این ارکستر به این حالت دچار شدهاند. امیدوارم هر چه زودتر این مشکلات حل شود و ما برگردیم به کاری که به آن عشق میورزیم و برایش زحمت کشیدهایم.
متاسفانه وقتی این روند ادامه پیدا میکند، نوازندهها و اعضای ارکسترها ابتدا به افسردگی عمیق فرو میروند و افرادی هم دست به مهاجرت میزنند. و این اتفاق تلخی است که بهترین خوانندهها یا نوازندههایمان دارند از این مملکت میروند و این نشان میدهد که ما در بخش فرهنگی مملکتمان داریم دچار یک آسیب فرهنگی جدی میشویم.
امیدوارم هر چه زودتر شرایط عوض شود و شاهد راهاندازی مجدد و روزهای پرکاری برای ارکستر باشیم. در ایران فقط یک ارکستر سمفونی تهران و یک گروه کر اپرا وجود داشته است با سابقهای حدود هفتاد ساله. عدم حضور و فعالیت این ارکستر ضربهای است به بدنه فرهنگ و هنر این مرز و بوم.
همه جا حرف از این است که ارکستر سمفونیک در سالهای پایانی حیات خود فقط کارهای سفارشی انجام میداده است. شما بهعنوان یکی از اعضای ارکستر، این موضوع را میپذیرید؟
بله. اواخر دوران حیات ارکستر غالب کارها سفارشی بود که خوب آن هم بخشی از وظایف این ارکستر بوده و هست اما با این همه باز هم نتوانست سرپا بماند.
این کارهای سفارشی دقیقا کدام ها بودند؟
مجموعه کارهای جناب انتظامی از جمله سمفونی انقلاب، خرمشهر، ایثار، صلح و دوستی و رسول عشق و امید اثر استاد چکناواریان. این را میپذیرم که کارهای سفارشی هم در فهرست کارهای ارکستر باشد اما نباید فقط به همین موضوع محدود شده و از اجرای آثار کلاسیک و معرفی این آثار به ملت فرهیخته ایران زمین باز بماند.
حالا با تعطیلی ارکسترها شما مشغول چه کاری هستید؟
در چند آموزشگاه معتبر موسیقی درگیر آموزش هستم و تدریس میکنم. آنچه را که طی سالها در حوزه صداسازی کلاسیک از استادانم فراگرفتهام، به جوانان کشورم میآموزم با عشق.