به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، روزنامه وطن امروز در گفتگویی با مهدي محمدي، كارشناس هستهاي آخرين ارزيابيها از توافق ژنو و اجراي آن را بررسی کرد.
حدود دو ماه از امضای توافق ژنو میگذرد و اجرای آن از دیروز شروع شده. در این مدت بحثهای متنوعی در دفاع از این توافق یا در نقد آن مطرح شده است. اگر بخواهیم از یک منظر کلان، آخرین جمعبندی و قضاوت را درباره این توافق بگوییم، چه نکاتی قابل طرح است؟
چند نکته بسیار مهم و اساسی وجود دارد که با وجود اینکه تا امروز خیلی درباره توافق ژنو حرف زده شده، به این نکات کمتر توجه شده است. نکته اول درباره توافق ژنو که بسیار مهم است اما تا به حال مغفول مانده این است که توافق ژنو، سندی است که در آن تیم مذاکرهکننده پذیرفته ایران یک استثنا در جامعه بینالمللی است و غربیها کاملا حق دارند با ایران به عنوان یک عضو عادی جامعه بینالمللی که مثل همه اعضا حقوق و تکالیفی دارد رفتار نکنند. هم ساختمان این سند نشان میدهد ایران به مثابه یک استثنا در نظر گرفته شده و هم محدودیتهایی که در این سند بر ایران تحمیل شده همین را نشان میدهد. ساختمان سند یک گام اول تعریف میکند که زمانبندی 6 ماهه دارد. این گام اول از دید غربیها گام اعتمادساز است معنیاش هم این است که اساسا برای اینکه مذاکرات واقعی با ایران آغاز شود ایران باید یکسری اقدامات اولیهای را انجام بدهد تا حداقل میزان اعتماد لازم برای حرف زدن با ایران فراهم شود. خودشان میگویند این اقدامات است که گفتوگو را تبدیل به مذاکره میکند. بعد یکسری گامهای اضافی تعریف شده که زمانبندی ندارد یعنی از همین الان غربیها میتوانند خواستار اجرای آنها شوند که یکی پیگیری قطعنامههای شورای امنیت است و دیگری حل و فصل همه مسائل باقی مانده از جمله ابعاد احتمالی نظامی با آژانس که مستلزم دسترسی به تاسیسات و دانشمندان نظامی ایران است. بعد یک گام نهایی داریم که زماندار است ولی زمان آن الان مشخص نیست منتها میدانیم که دوطرف توافق کردهاند این زمان طولانی خواهد بود. در این گام آخر است که بخشهایی از برنامه غنیسازی ایران برچیده میشود و برنامه بشدت محدود میشود. غربیها گفتهاند میخواهند گام نهایی 20 ساله باشد. بعید است چنین اتفاقی بیفتد ولی این مقدار هست که طرف ایرانی پذیرفته این گام طولانی خواهد بود. بعد از اجرای کامل و موفق گام نهایی در پاراگراف آخر سند گفته شده اتفاقی که میافتد این است که برنامه هستهای ایران شبیه برنامه هستهای بقیه اعضای معاهده خواهد شد. این ساختمان را ببینید. تمام این گامها برداشته میشود برای اینکه به آن مرحله انتهایی برسیم. یعنی ایران چندین سال محدودیت بسیار شدید در اعمال حقوقش و همکاری بسیار شدید فراتر از تعهداتش را میپذیرد فقط برای اینکه به یکی مثل بقیه تبدیل شود. معنی روشن این امر این است که تیم مذاکرهکننده قبول دارد ایران الان یکی مثل بقیه نیست و غربیها حق دارند حقوق آن را محدود کنند و تکالیف اضافی به آن بار کنند آن هم برای یک دوره طولانیمدت تا ایران با تحمل این مشکلات آرامآرام به کشوری بدل شود که باید از حالت ویژه بیرون بیاید و تبدیل بشود به یک کشور معمولی. این خیلی نکته مهمی است. ما در توافق ژنو نوشتهایم و امضا کردهایم که ایران یک استثناست و تا اطلاع ثانوی یعنی تا وقتی غربیها راضی شوند استثنا باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر خودمان هم قبول داریم که غربیها حق دارند با ما به عنوان یک مورد ویژه رفتار کنند و تحت فشارمان بگذارند. این هم که میبینید در گام نهایی– که توضیح خواهم داد در واقع گام نهایی نیست- برنامه غنیسازی ایران تا این حد محدود شده مال همین استثنا و ویژه بودن ایران است. تیم مذاکرهکننده قبول کرده چون ایران یک کشور عادی نیست و در حال تولید اعتماد و جبران گذشته خودش و اطمینان دادن درباره اهداف آیندهاش است، پس فعلا حق ندارد برنامه غنیسازی کامل داشته باشد و این برنامه باید تا موقع اعاده اعتماد بینالمللی به ایران بشدت محدود باقی بماند.
جوابی که احتمالا تیم مذاکرهکننده میدهد این است که همین که برنامه غنیسازی ایران را ولو به صورت محدود پذیرفتهاند خودش یک موفقیت است.
در این باره که آیا واقعا حق و برنامه غنیسازی در این توافق پذیرفته شده مبسوط توضیح خواهم داد. این حرف به هیچوجه درست نیست. اجازه بدهید نکته قبلی را تکمیل کنم. نکتهای که عرض میکردم این بود که تیم مذاکرهکننده اکنون به غرب حق داده که ایران را تا هر وقت که دلش خواست به عنوان یک تهدید و یک استثنا شناسایی کند. این تبعات بسیار خطرناکی برای امنیت ملی ما دارد و عقیده دارم جزو بدترین اتفاقاتی است که در تاریخ سیاست خارجی بعد از انقلاب رخ داده است. همیشه نقطه شروع غربیها در هر بحثی با ایران این بود که به ایران بقبولانند شما یک استثنا هستید، به همین دلیل نمیتوانید توقع داشته باشید از همان حقوقی بهرهمند باشید که بقیه بهرهمند هستند، تکالیفتان هم به همان اندازه تکالیف بقیه باشد. ایران هیچ وقت زیر بار چنین حرفی نمیرفت. همیشه حرف ما این بود که اجازه نخواهیم داد ایران را به یک مورد ویژه و استثنا تبدیل کنید. تیم فعلی بدون بحث این را پذیرفته است. دیدید آقای عراقچی در تلویزیون گفت بپسندیم یا نه، قطعنامههای شورای امنیت ما را به یک مورد خاص تبدیل کرده است. وقتی شما چنین چیزی را میپذیرید و اجازه میدهید طرف غربی نقشه راه بلندمدتی برای تبدیل شدن شما به یک کشور عادی برایتان ترسیم کند، در واقع خیلی چیزها را پذیرفتهاید. پذیرفتهاید که در گذشته ایران مشکلی بوده، پذیرفتهاید که قطعنامههای شورای امنیت مشروعیت دارد، پذیرفتهاید که فعلا نباید از حقوق کاملتان بهرهمند باشید، پذیرفتهاید که تکالیفتان بیش از دیگران است، پذیرفتهاید که اهداف راهبردی نظامتان دردسرساز است و باید تعدیل شود. اجمالا پذیرفتهاید که در حوزههای دیگر مثلا در حوزه منطقهای، حقوق بشر، برنامه موشکی و... هم حق دارند با شما همین برخورد را بکنند و... من عقیده دارم این یعنی واگذاری یک بحث 30 ساله به آمریکا و این در کارنامه تیم و دولت فعلی نوشته خواهد شد.
آقای بعیدی نژاد از اعضای تیم مذاکرهکننده گفته محدودیتهایی که در برنامه غنیسازی برای گام نهایی پذیرفته شده در واقع شرایط صلحآمیز بودن برنامه است. منظورشان این است که ما که خودمان گفتهایم چیزی بیش از یک برنامه صلحآمیز نمیخواهیم و این محدودیتهایی هم که برای غنیسازی قبول کردهایم در واقع محدودیتهایی است که بر هر برنامه غنیسازی که بخواهد صلحآمیز باشد باید اعمال شود.
این بحث مهمی است. ابتدا اجازه بدهید ببینیم در این توافق درباره حق غنیسازی ایران و برنامه غنیسازی ایران واقعا چه اتفاقی افتاده است. در توافق ژنو مطلقا بحثی درباره به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی ایران وجود ندارد. خود آمریکاییها یعنی طرفی که باید حق را به رسمیت بشناسد، هم میگوید چنین چیزی را برای ایران به رسمیت نشناخته است. علتش هم روشن است. علت این است و آمریکاییها به روشنی این را گفتهاند که اگر حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناختند دیگر نمیتوانستند آن را محدود کنند. برای اینکه بتوانند برنامه را محدود کنند کاملا مراقب بودهاند چنین چیزی در توافق ژنو به رسمیت شناخته نشود. یکی از حرفهای خوشمزهای که دوستان مذاکرهکننده ما میزنند این است که میگویند حق را که اصلا آمریکاییها نباید به رسمیت بشناسند. حق در معاهده انپیتی آمده، آمریکا فقط باید به آن احترام بگذارد. خب اولا اگر انپیتی این حق را برای ما به رسمیت شناخته پس چرا همان که در ماده 4 انپیتی آمده در این توافق نیامده؟ ماده 4 هیچ محدودیتی برای غنیسازی جز صلحآمیز بودن و زیر نظر آژانس بودن در نظر نمیگیرد. ثانیا اگر همین که معاهده حق ما را به رسمیت شناخته کافی است، پس چرا با 1+5 مذاکره میکنیم و این همه برایمان دردسر درست کردهاند؟ پس چرا تحریم شدیم؟ معلوم میشود این کافی نیست که معاهده چه میگوید، مهم این است که آمریکاییها بپذیرند حق ایران را. طرف اصلی دعوا باید تکلیف خود را با موضوع روشن کند. خب آمریکا میگوید این حق را به رسمیت نشناخته. ما این همه مذاکره کردهایم، امتیاز دادهایم که آقای ظریف به ما یاد بدهد در انپیتی چه چیزی نوشته شده؟ یا این همه امتیاز دادهایم که خودمان خودمان را برای خودمان به رسمیت بشناسیم؟ دوستان باید این شوخیها را کنار بگذارند. مهم این است که ببینیم نظر طرف اصلی دعوا تغییر کرده یا نه که میبینیم نکرده است. این چیزی است که اگر اتفاق میافتاد ارزش مذاکراتی و راهبردی داشت. نکته دیگری که دوستان میگویند این است که همین که در این سند گفته شده در گام اول برنامه غنیسازی ادامه پیدا میکند و گام آخر هم دربرگیرنده یک برنامه محدود غنیسازی است یعنی حق ما به قول آقای دکتر صالحی به طور تلویحی به رسمیت شناخته شده است. اولا آقایان پذیرفتهاند در گامهای اضافی قطعنامههای شورای امنیت را Address کنند و این یعنی هر زمان آمریکا اراده کند میتواند تعلیق تمام غنیسازی حتی غنیسازی 5 درصد را از ایران درخواست کند، طبق توافق ژنو آقایان هم باید بپذیرند و حرفی نمیتوانند بزنند. ثانیا تداوم برنامه مال همین گام اول و به مدت 6 ماه است. در گام نهایی وقتی ایران پذیرفته که درصد، ظرفیت، مکان و ذخایر خود را محدود کند یعنی باید بخشهای بزرگی از برنامه فعلی غنیسازی ایران برچیده بشود. این خیلی نکته مهمی است. ادبیات برچیدن دقیقا در توافق ژنو آمده است. تیم مذاکرهکننده در توافق ژنو پذیرفته پس از 6 ماه که برنامه در طول آن Halt میشود یعنی بیش از این توسعه پیدا نمیکند، در گام نهایی برنامه باید از ابعاد مختلف محدود شود و این محدود شدن دقیقا و مستقیما یعنی برچیده شدن بخشهایی از برنامه غنیسازی فعلی. یعنی بخشی از ماشینها باید جمع شود، تاسیسات فردو از دید آمریکا باید تعطیل شود، نوع ماشینها محدود شود، برای ذخیره مواد 5 درصد سقف تعیین شود و خیلی چیزهای دیگر. این را همه باید دقت کنند که برچیدن بخشهایی از برنامه غنیسازی تعهد ایران در توافق ژنو است. تیم مذاکرهکننده این را نوشته و امضا کرده. اصلا برای همین است که آمریکاییها میگویند اجازه نخواهند داد این توافق موقت دائمی بشود و برای همین است که میگویند مذاکرات آتی مذاکرات درباره برچیدن است. بدبختانه به متن توافق که نگاه میکنید حق با آنهاست. تیم مذاکرهکننده برچیدن را قبول کرده و مذاکرهای هم اگر بنا باشد انجام بشود درباره ابعاد و اندازه این برچیدن است نه اصل آن.
آقای بعیدینژاد میگوید این ذات یک برنامه صلحآمیز است. حالا میرسیم به فرمایش ایشان. از جنبه فنی این حرف کاملا بیمعناست. صلحآمیز بودن برنامه غنیسازی هیچ ربطی به محدود شدن درصد، ظرفیت، مکان و ذخایر آن ندارد. یک برنامه غنیسازی میتواند تا غنیسازی 90 درصد پیش برود ولی صلحآمیز باشد همچنان که رآکتور تهران تا قبل از طراحی مجدد قلب آن اورانیوم 90 درصد مصرف میکرد. درصد بالا رآکتور را کوچک میکند. یک برنامه میتواند شامل چند ده هزار ماشین سانتریفیوژ باشد ولی باز هم صلحآمیز باشد مثل کمپانیهای یورنکو و یورودیف در اروپا که در ابعاد صنعتی سوخت مورد نیاز رآکتورها را تولید میکنند و میفروشند و هیچ هدفگذاری تسلیحاتی هم ندارند. حرف آقای بعیدینژاد معنایش این است که اگر ایران تصمیم بگیرد برنامه غنیسازی صنعتی داشته باشد یعنی دنبال بمب است.
خب این دقیقا همان منطقی است که آمریکاییها دارند و میگویند برنامه صنعتی غنیسازی به شما توان گریز سریع و غیرقابل شناسایی به سمت سلاح میدهد، شما هم تا وقتی یک مورد ویژه هستید، نمیتوانید چنین قابلیتی داشته باشید. اتفاقا حرف آقای بعیدینژاد دقیقا معنایش این است که آمریکاییها درباره هدفگذاری برنامه غنیسازی ایران درست میگویند.
آقای سیروس ناصری به روزنامه آرمان گفته توافق ژنو برنامه غنیسازی ایران را تثبیت میکند و از این جهت دستاورد بزرگی است اما بسیاری از کارشناسان از 2 طیف سیاسی عمده کشور هم هستند که عقیده دارند موضوع برعکس است و این توافق برنامه غنیسازی ایران را به خطر میاندازد؛ منشأ این اختلاف کجاست؟
اصل اختلاف در این است که وقتی میگوییم برنامه غنیسازی، منظورمان دقیقا چیست. اگر مقصود یک برنامه کوچک و سمبلیک است که فقط حفظ آبرو میکند اما نه ارزش فنی و صنعتی چندانی دارد و نه تولید قدرت راهبردی میکند حق با آقای ناصری است اما اگر مقصود از برنامه غنیسازی یک برنامه صنعتی باشد که هدف از آن هم ایجاد مهارت صنعتی، هم تولید سوخت برای نیروگاهها و هم تولید سوخت هستهای برای صادرات به بازارهای جهانی به منظور ارتقای جایگاه ایران در بازار جهانی انرژی باشد، توافق ژنو دقیقا چنین چیزی را وا مینهد و از دست میدهد.
دو نکته دیگر در توافق ژنو درباره غنیسازی وجود دارد که درباره آن بحثهای اختلافی زیادی مطرح شده. یکی این است که این توافق میگوید غنیسازی باید به طور دوطرفه در گام نهایی تعریف شود، دیگر اینکه میگوید این تعریف باید براساس نیاز عملی ایران باشد.
این دو هم جزو مواردی است که توافق ژنو را از این جهت که بتواند تامینکننده حق ایران در زمینه غنیسازی باشد بشدت به خطر میاندازد. ببینید اساسا یکی از نکات بسیار مهم در این توافق این است که هر اقدام ایران در زمینه هستهای از این به بعد مستلزم کسب اجازه از غربیهاست. یک تکماشین هم که بخواهیم نصب کنیم باید از آمریکاییها اجازه بگیریم. حالا به جای اجازه گرفتن یک تعبیر محترمانه پیدا کردهاند و اسمش را گذاشتهاند توافق دوطرفه. معنی اینکه باید برای تعیین ابعاد برنامه ایران توافق دوطرفه بشود این است که از منظر توافق ژنو حقی در جایی مانند معاهده انپیتی یا مانند آن وجود ندارد. اگر هم حقی وجود داشته باشد محصول تعریف طرفینی است. دقیقا برخلاف آنچه دوستان تیم مذاکرهکننده میگویند از منظر توافق ژنو منشأ حق غنیسازی ایران اراده 1+5 است نه معاهده انپیتی. شما جلسه استماع کری در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان در 13 دسامبر را ببینید. در بخش سوال و جواب وقتی او را خیلی تحت فشار میگذارند، حرف آخرش را میزند و میگوید در 4 جای توافق نوشته شده هر نوع برنامه غنیسازی باید مورد پذیرش آمریکا باشد و معنی تعریف دوطرفه این است که اگر آمریکا نپذیرد، ایران برنامهای نخواهد داشت. دوستان دائم میگویند یک طرف این تعریف دوسویه ما هستیم. خب، یک طرفش هم آمریکاست. این توافق به آمریکا حق میدهد که هر نوع برنامه غنیسازی در ایران را که میلش کشید نپذیرد و حاضر به توافق روی آن نباشد. در واقع آمریکا میتواند برنامههای غنیسازی ما را وتو کند و طبق توافق ژنو تیم مذاکرهکننده این را قبول کرده است. در زمینه نیاز عملی این موضوع سابقه دارد. از سالها قبل آمریکاییها در پی آن بودند این شرط را در هرگونه تفاهمی با ایران وارد کنند. یک زمانی در سال 2009 گفتند نیاز واقعی، حالا گفتهاند نیاز عملی. مقصودشان هم این است که اگر ایران میخواهد برنامه غنیسازی داشته باشد باید اولا نیاز عملیاش اثبات شود و ثانیا دقیقا به همان مقدار که نیاز دارد برنامه داشته باشد. خب این نیاز را چه کسی تشخیص خواهد داد؟ من نمیخواهم بدبین باشم ولی این دست آمریکاییها را باز میگذارد برای اینکه بتوانند انواعی از بهانهها را بگیرند و بگویند چون نیاز عملی ایران بالا نیست یا اصلا وجود ندارد، بنابراین اساسا برنامه غنیسازی برای ایران قابل تعریف نیست یا اگر باشد بسیار کوچک میشود. اینها همه مبانی آن برچیدنی است که قبلا عرض کردم. مشروط شدن برنامه غنیسازی ایران به نیاز عملی، مبانی لازم برای برچیدن بخشهای مهمی از برنامه فعلی غنیسازی ایران را فراهم میکند. توافق دوطرفه هم همین است. اینها همه ابزارهایی است که آمریکاییها در متن توافق تعبیه کردهاند تا در مذاکرات نهایی بتوانند با استفاده از آن بساط برنامه غنیسازی صنعتی را در ایران جمع کنند.
آقای نبویان از نمایندگان مجلس دو هفته پیش نکتهای درباره تعداد ماشینها و حجم مواد هستهای ایران مطرح کرد که سر و صدای زیادی برانگیخت و غربیها هم خیلی به آن پرداختند. منظور ایشان خیلی شفاف نبود. سوال این است که وقتی غربیها میگویند از این نگرانیم که ایران توان فرار هستهای پیدا کند، مقصودشان دقیقا چیست؟
این هم یکی از آن پیشفرضهای بسیار نگرانکنندهای است که درون توافق تعبیه شده. حرفهای آقای نبویان بد بیان شد و بسیار هم بد فهمیده شد. ببینید اصل مساله این است: غربیها میگویند نقطهای در برنامه ایران وجود دارد که اگر ایران به آن برسد از لحاظ فنی میتواند هر وقت اراده کرد مواد لازم برای ساخت یک سلاح هستهای یعنی 25 کیلو اورانیوم 90 درصد را چنان سریع و در زمانی چنان کوتاه تولید کند که نه آژانس و نه سرویسهای اطلاعاتی غربی هرگز از آن مطلع نشوند. اسم این را گذاشتهاند «نقطه گریز غیرقابل شناسایی هستهای» یا همان Break out بعد میگویند ایران میتواند این مواد را به یک فرآیند محرمانه تولید کلاهک و نصب کلاهک روی موشک سوار کند که اساسا غربیها از آن اطلاعی ندارند، بنابراین هرگز نمیتوانند آن را متوقف کنند. نتیجهای که میگیرند این است که اگر میخواهیم ایران هرگز سلاح نسازد، نباید بتواند مواد لازم برای یک سلاح را با سرعت بسیار بالا و در زمان بسیار کوتاه تولید کند، این یعنی اولا باید زمان گریز ایران افزایش پیدا کند و ثانیا نظارتها بر برنامه ایران چنان افزایش پیدا کند که گریز به سرعت قابل شناسایی باشد. حالا آن نقطهای که اگر ایران به آن برسد چنین توانی پیدا میکند، کجاست؟ طبق محاسباتی که موسسه علوم و امنیت بینالمللی کرده اگر تعداد ماشینهای ایران بالای 25 هزار باشد، ذخیره مواد 5 درصد آن بالای 10 هزار کیلو و ذخیره مواد 20 درصد آن حدود 250 کیلو باشد و ایران از هر دو ذخیره خود استفاده کند، همچنین اگر پروتکل الحاقی در ایران اجرا نشود ایران به چنین توانی دست پیدا میکند یعنی میتواند ظرف چند روز اورانیوم لازم برای ساخت یک سلاح را غنی کند و کنار بگذارد طوری که هیچکس هرگز نفهمد ایران چنین کاری کرده. یکی از پیشفرضهای اصلی توافق ژنو که تیم ایرانی هم آن را کاملا پذیرفته و صدایش را در نمیآورد- و اساسا معنی اصلی حرف آقای بعیدینژاد هم همین است- این است که ایران قبول کرده برنامه غنیسازی صنعتی میتواند زیرساخت فرار غیرقابل شناسایی را ایجاد کند و چون ایران هرگز چنین قصدی ندارد پس اشکالی هم ندارد که این برنامه را محدود کند. یکی از بزرگترین اشتباهات تیم ایرانی در توافق ژنو این است که منطق Break out را پذیرفته است. ما هرگز نباید زیر بار چنین مفاهیمی برویم. این مفهوم را آمریکاییها و اسرائیلیها ساختهاند تا آن را بهانه کنند و زیرساخت غنیسازی صنعتی را در ایران جمع کنند. اینکه گفتهاند در گام آخر باید سطح و ظرفیت و ذخایر و مکان محدود باشد و پروتکل هم اجرا شود دقیقا با این بهانه است که ایران در طول گام آخر توان گریز نداشته باشد. سوال من این است که آقایان چرا زیر بار چنین حرفی رفتند. اگر غرب نگران گریز است راهش این است که شفافیت بیشتر شود. چرا دوستان زیر بار محدود کردن برنامه با این بهانه رفتهاند؟ خب پروتکل را که پذیرفته بودند این همه محدودیت دیگر چه معنایی دارد. این علامت سوال بزرگی است و نوعی اعتراف تلویحی به این امر است که ایران انگار برنامهای برای Break out داشته است. ضمن اینکه نشان میدهد مساله غرب گریز هستهای نیست بلکه میخواهد زیرساخت صنعتی ایران را برچیند.
بسیار خب! اجازه دهید کمی درباره تحریمها صحبت کنیم. یکی از حرفهایی که عموما درباره توافق ژنو زده شده این است که این توافق حالا هر کاری هم که با برنامه هستهای ما میکند حداقل رژیم تحریمها را تضعیف میکند و در دیوار تحریمها ترک ایجاد میکند.
متاسفانه این حرفها خیلی اغراقآلود است. دولت در زمان انتخابات حرفهایی زده و حالا گرفتار حرفهای خودش است بنابراین چارهای ندارد جز اینکه از این حرفها بزند. دولت مجبور است برای اینکه جواب افکار عمومی را بدهد دستاوردهای خود را در حوزه هستهای بزرگنمایی کند و حتی به نمایندگی از آمریکا از اقدامات آنها دفاع کند. کل داستان تحریم در توافق ژنو این است که اولا برای 6 ماه 6 کشوری که از ایران نفت میخرند موظف به کاهش 20 درصدی خریدشان نخواهند بود و میتوانند سطح فعلی خرید نفت را حفظ کنند. خب آیا این به این معناست که ما هر چقدر نفت فروختیم در این 6 ماه میتوانیم پولش را به دست بیاوریم؟ نه! از این به بعد هم هر نفتی بفروشیم پولش بلوکه میشود. عدد دقیقش را نمیدانم ولی بالای 15-10 میلیارد دلار است. فقط از پولهای بلوکه شده قبلی خود ما در 8 قسط 4/2 میلیارد به ما میدهند. بعد گفتهاند تحریم طلا، خودرو و پتروشیمی را تعلیق میکنند. توجه کنید که در اینجا درآمد تضمین شدهای وجود ندارد بلکه صرفا به ما میگویند در این حوزهها میتوانید تجارت کنید. آیا این معنایش این است که ایران حتما درآمد خواهد داشت؟ لزوما و با تیم فعلی که بر وزرات نفت حاکم است نه! چرا که باید بروند مشتری پیدا کنند و محصولات را بفروشند. خود آمریکا تخمین زده ایران از این ناحیه حداکثر میتواند 1/5 میلیارد درآمد داشته باشد. این سقف درآمد است و ممکن است عدد واقعی بسیار پایینتر باشد. حدود 1/3 میلیارد هم پول غیر مستقیم است که ایران میتواند آن را صرفا برای خرید دارو، غذا، پرداخت شهریه دانشجویان، پرداخت هزینههای پزشکی و پرداخت بدهیهایش به سازمانهای بینالمللی استفاده کند. تحریمهای اساسی نفت، بانک، بیمه و امثال اینها اصلا دست نمیخورد. اینها را نگه داشتهاند برای گام آخر که از ایران درخواست خواهند کرد در ازای آن برنامه صنعتی غنیسازیاش را جمع و اوراق کند. این کل داستان تحریم است. ملاحظه میکنید در حالی که توافق ژنو زیر ساخت غنیسازی ما را بشدت دستکاری میکند و ذخیره مواد ایران را از بین میبرد اما زیرساخت تحریمها را کاملا حفظ کرده و فقط مقداری پول نقد یعنی حدود 7 میلیارد به ایران میدهد که واقعا عدد ناچیزی است. این یعنی یک معامله کاملا نامتوازن. این معامله آنقدر نامتوازن است که برخی کارشناسان غربی خودشان هم صدایشان درآمده و ابراز تعجب کردهاند. دیوید آلبرایت، رئیس موسسه علوم و امنیت که مشاور فنی سیا است میگوید باور نمیکردم ایران روزی بپذیرد که اصلا سانتریفیوژ نسازد و آمریکا هم آماده بود از این کوتاه بیاید. رابرت آینهورن که تا همین اواخر عضو تیم مذاکرهکننده آمریکا بود و الان به بروکینگز رفته، میگوید این معامله خیلی بهتر از چیزی است که آمریکا فکرش را میکرد. جان کری هم در جلسه استماع مجلس نمایندگان میگوید برخی طرفها در 1+5 آمده معاملههای بسیار بهتری با ایران بودند. دوستان آنقدر برای توافق عجله داشتند که در یک جاهایی از خود آمریکا هم جلوتر زدهاند.
چرا این اتفاق به این شکل افتاده؟
اولا چون دوستان شدیدا خود را نیازمند توافق میدانستند و اساسا راهی جز این برای خودشان نگذاشته بودند. ثانیا چون بشدت از موضع ضعف مذاکره کردند. یک روز قبل از مذاکرات رئیسجمهور در دانشگاه تهران گفت خزانه خالی است. خب چه توقعی دارید، وقتی تیمی با این پشتوانه به مذاکرات میرود، طرف مقابل به آن امتیاز میدهد؟ ثالثا چون منطق آمریکاییها را در حوزههای مختلف چنان که توضیح دادم قبول کردند. هم درباره استثنا بودن ایران و هم درباره Break out. رابعا چون کاملا به سوابق مذاکراتی بیتوجه بودند. اگر آقایان با همان پیشنهاد آلماتی که صرفا خواستار تعلیق غنیسازی 20 درصد به همراه یکسری دستکاریهای فنی در فردو بود و اصلا به اراک، نطنز، سانتریفیوژها، بازرسیها و... کاری نداشت کارشان را شروع میکردند یک خورده هم اعتماد به نفس داشتند قصه کاملا فرق میکرد. ملات بسیار خوبی برای توافق آماده شده بود که متکبرانه کنار گذاشته شد.
آقای عراقچی جایی گفته اشکال توافق آلماتی این بود که گام آخر را نداشت.
توافق ژنو هم گام آخر را ندارد! اینجا را دقت بفرمایید نکته مهمی است. در توافق ژنو یک گام نهایی تعریف شده که چند سال زمان دارد. فرض کنیم طول این گام 10 سال باشد. در طول این گام برنامه غنیسازی ایران بشدت محدود خواهد بود. سوال اصلی که هیچکس نمیپرسد این است که وقتی این گام نهایی برداشته شد و زمان آن تمام شد چه اتفاق میافتد؟ توافق میگوید برنامه هستهای ایران میشود یکی مثل برنامه بقیه اعضای انپیتی. خب آمریکا مگر برای بقیه اعضای انپیتی غنیسازی را به رسمیت میشناسد؟ میدانیم که اینطور نیست. الان فقط 5 کشور غیردارنده سلاح در دنیا هستند که غنیسازی میکنند: آلمان، آرژانتین، هلند، برزیل و ژاپن. کجای توافق ژنو نوشته شده که ایران یکی شبیه اینها خواهد بود؟ ارمنستان هم عضو انپیتی است. امارات هم هست. مصر و لیبی هم هستند. آیا آمریکا به اینها اجازه غنیسازی میدهد؟ به هیچوجه. اینکه آمریکا به کشوری اجازه غنیسازی بدهد مستلزم این است که آن کشور خودش را جایی درون نظام امنیتی آمریکا تعریف کرده باشد. مطابق توافق ژنو گام آخر که تمام شد تازه ایران باید برود با آمریکا یک مدالیته جدید بنویسد و آنجا معلوم شود که ایران میتواند غنیسازی بکند یا نه و اگر میتواند ابعاد آن چقدر است. این گام آخر است که درباره آن در توافق ژنو هیچچیز جز یک پاراگراف بشدت مبهم و مسالهدار نوشته نشده است. الان امثال دنیس راس میگویند و من فکر میکنم لابی اسرائیل کل بازی تحریمهای جدید را راه انداخت که این امتیاز را از آمریکا بگیرد که محدودیتهای گام نهایی باید در برنامه ایران دائمی شود بنابراین میبینید پس از گام نهایی تازه داستان شروع میشود و انتهای کار به هیچوجه آنطور که آقایان میگویند در توافق ژنو مشخص نیست.
یکی از اشکالات اصلی این توافق این است که مواد هستهای ایران را از ایران میگیرد. به این سخن دو جور جواب داده شده است. اولا آقای صالحی بارها گفته است ایران اساسا نیازی به غنیسازی 20 درصد نداشت بنابراین تعطیل کردن آن صدمهای به برنامه ایران نمیزند. ثانیا هم آقای عراقچی و هم آقای صالحی جداگانه گفتهاند ایران هر وقت بخواهد میتواند ظرف یک روز غنیسازی 20 درصد را از سر بگیرد.
من حقیقتا از این دوستان تعجب میکنم؛ بویژه آقای صالحی که متخصص برجستهای است. ببینید اصلا مگر دعوا بر سر این است که ما به لحاظ طراحی آبشارها چقدر زمان میخواهیم تا از غنیسازی 5 درصد به 20 درصد برسیم؟ دعوا که سر این نیست. اگر این بود حق با این آقایان بود. کانکشنهای بین آبشارها را که از روز 30 دی برداشته میشود دوباره متصل میکنیم و غنیسازی 20 درصد آغاز میشود. دعوا سر ذخیره مواد قابل غنیسازی ایران است. سوال این نیست که چقدر طول میکشد تا ایران بتواند دوباره غنیسازی 20 درصد را از سر بگیرد. سوال این است که اگر ایران در این 6 ماه ذخیره مواد 20 درصد خود را از دست داد و مواد 5 درصد را هم به شکل UF6 نگه نداشت و در پایان 6 ماه طرف غربی تعهداتش را نقض کرد، چقدر طول میکشد تا ایران دوباره بتواند 200 کیلو اورانیوم 20 درصد به شکل گاز تولید کند؟ مساله اصلی این است. با سرعت و ظرفیت فعلی غنیسازی حتما بیش از دو سال طول میکشد تا ایران بتواند این مواد را جایگزین کند که البته این زمان بسیار خوشبیانه است. چیزی که دوستان باید به آن جواب بدهند این است که ذخیره مواد هستهای را که مثل ذخیره ارزی سرمایه ملت ایران است و بازگرداندن و تولید مجدد آن هم بسیار دشوار است، به چه قیمتی فروختهاند؟ فقط 4/2 میلیارد دلار؟ توجه بفرمایید که مواد هستهای قلب برنامه و صنعت هستهای است. شما اگر مواد قابل غنیسازی نداشته باشید، 500 هزار تا ماشین سانتریفیوژ هم که داشته باشید به هیچ دردی نمیخورد. حداقل این است که آن دیگر صنعت هستهای نیست، مکانیک است، متالوژی است، الکترونیک است ولی هستهای نیست. یک صنعت وقتی هستهای میشود که مواد هستهای وارد آن میشود و به کار میرود. یکی از مهمترین کارهایی که توافق ژنو با ما میکند این است که مواد هستهای 20 درصد ما را از ما میگیرد و برای مواد 5 درصدمان هم نقشهای به نام اکسید شدن میکشد که عملا با عدم غنیسازی 5 درصد فرق چندانی ندارد.
درباره سند جدیدی که ظاهرا بین ایران و 1+5 توافق شده چه میدانید؟ طرف ایرانی میگوید این سند none paper است و رسمی نیست. از آن طرف در آمریکا بحثهای مهمی در گرفت در این باره که مگر در این متن 30 صفحهای چه چیز نوشته شده است که بناست محرمانه بماند. به خاطر همین کاخ سفید پنجشنبه خلاصه آن را منتشر کرد که بلافاصله خانم افخم گفت این تفسیر یکجانبه آمریکاییهاست. آیا دوباره جنگ تفسیرها شروع شده؟
در اینکه یک متن جدید وجود دارد تردیدی نیست. ارزش آن هم بسیار بالاست چون این متن است که الان دارد اجرا میشود. من به شما تضمین میدهم این متن محرمانه نخواهد ماند. تکهای از آن را آمریکاییها منتشر کردند، تکههای بیشتری را آژانس منتشر خواهد کرد، بقیه هم در منابع غربی درز میکند. تنها اتفاقی که میافتد این است که غربیها روایت خودشان را میکنند و روایت ایران میشود نقض توافق. من سوال میکنم مگر قرار نبود مذاکرات کارشناسی که دو ماه طول کشید به اختلاف تفسیرها پایان بدهد؟ پس چرا دوباره تا آمریکاییها یک متن منتشر کردند، طرف ایرانی گفت این تفسیر آنهاست و آن را قبول ندارد. آیا خروجی مذاکرات کارشناسی هم آنقدر مبهم است که تا این حد تفسیرپذیر است؟ معلوم میشود مذاکرات کارشناسی هم به این اختلافات پایان نداده و هنوز هم مواردی هست که در آن هر کسی حرف خودش را میزند. ببینید اساسا دو نفر کی میروند یک متن مینویسند؟
زمانی میروند که بین آنها اختلافاتی هست و میخواهند یک کاغذی بنویسند که در آن این اختلافات تعیین تکلیف شود حالا یا به نفع یک طرف یا به شکل ثالث. ولی این نمیشود که قبل از نگارش متن و بعد از نگارش متن هر طرف همان حرف قبلی خودش را بزند و باز هم ادعا شود که توافقی وجود دارد. حداقل این است که این اختلافات نشان میدهد این متنها آنجایی که پای اختلافات اصلی به میان میآید چندان کارآمد نیست. ضمن اینکه متاسفانه شواهد نشان میدهد طرف ایرانی در متن جدید از مساله عدم محدودیت در تحقیق و توسعه کوتاه آمده. تفسیر ایران از توافق ژنو این بودکه در حوزه تحقیق و توسعه بدون انباشت مواد هیچ محدودیتی ندارد. بر همین اساس ایران یک ماشین جدید به بخش تحقیق و توسعه نطنز برد و همین هم باعث جنجال شد. الان آنچه توافق شده این است که ایران همین یک ماشن جدید و ماشینهایی را که قبلا در حوزه تحقیق و توسعه نصب کرده بود نگه میدارد ولی چیز جدیدی به آن اضافه نمیکند و این یعنی برنامه تحقیق و توسعه هم Halt شده است.
به عنوان جمعبندی فکر میکنید تبعات کلان این توافق برای امنیت ملی ایران چه خواهد بود؟
اولا من فکر میکنم صنعت هستهای بشدت ضربه میخورد. سرمایه مقاومت 10 ساله بسیار بد هزینه شد. این صنعت بسیار راهبردی است اما ظاهرا دولت اعتقاد چندانی به آن ندارد و میخواهد آن را پیش پای روابط با غرب هزینه کند. آینده انرژی جهان دست این صنعت است و ما بخش بزرگی از راه را رفته بودیم، هزینهاش را هم داده بودیم. وقتش بود که داستان را تمام کنیم. حالا داریم فرسنگها به عقب بازمیگردیم. ثانیا غربیها به این جمعبندی رسیدهاند که استراتژی ایجاد تغییر محاسباتی در ایران از طریق ترکیب گزینههای فشار جواب میدهد. من مطمئن هستم و علائمش هم هویداست که این روش را به پروندههای دیگر هم بسط خواهند داد. همین حالا در حوزه منطقه و حقوق بشر هم میگویند ایران باید اقدامات اعتمادساز انجام بدهد. ثالثا تصور میکنم برای دولت برنامه هستهای چندان مهم نیست بلکه میخواهند با قربانی کردن این صنعت زیرپایشان را سفت کنند و به سمت هدفگذاریهای اصلیشان که عمدتا در حوزه سیاست داخلی و انتخابات مجلس و خبرگان است گام بردارند. این یعنی از همین الان کسانی دارند با تکیه بر الگوی سازش هستهای برای فشار آوردن به نظام در سایر حوزهها نقشه میکشند. رابعا بدون تردید دولت بزودی خواهد فهمید آن گشایش اقتصادی که در ذهن دارد حتی اگر همه تحریمها برداشته شود هم محقق شدنی نیست مگر اینکه روشهای مدیریتی خود را اصلاح و به منابع داخلی تکیه کند. میترسم آقایان روزی به این نتیجه برسند که دیگر دیر شده باشد و ایران ابعاد قدرت ملیاش را که یکیاش همین برنامه غنیسازی است از دست داده باشد. یادمان نرود نرمش در موضوع هستهای قرار بود سرمایه مقاومت در سایر حوزهها باشد نه مدلی برای بسط تفکر سازش به همه آنها.
انتهای پیام/