به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، در يک تقسيمبندى کلى نقش پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله در پايهگذارى وحدت امت اسلامى شامل سه مطلب بنيادين مىشود: نخست تلاش در وضعيت جامعه عربى آن زمان و به کارگيرى عوامل «سياسى» جهت زمينهسازىهاى لازم؛ سپس برنامهريزىهاى «فرهنگى» در مسير ترسيم دورنماى امت واحده براى مسلمانان و ايجاد فضاى رشد فکرى و ارتقاى فهم مردم نسبت به مسئوليتهاى خود؛ و در نهايت، به کار بستن راهحلهايى که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله از آنها به عنوان ابزار تحقق وحدت بهره مىگرفت.
اين چنين راهبردهايى را مىتوان تحت عنوان «دعوت ارزشى
پيامبر صلى الله عليه و آله برشمرد که پارهاى از آنها شامل «راهبردهاى
ارزشى ملى و مذهبى»، «راهبردهاى ارزشى قومى و ميهنى» و نيز «راهبردهاى
ارزشى اجتماعى و فردى» خواهند بود. و اينک به هر بخش اشارهاى گذرا خواهيم
کرد. (برای مشاهده بخش اول اینجا را کلیک کنید)
يکى ديگر از راهحلهايى که پيامبر مکرم اسلام صلى الله عليه و آله در مسير بنيانگذارى وحدت امت اسلامى به کار مىگرفت، نفى نژادپرستى، قوميتگرايى و تبعيضهاى ناروا و ناپسند بود.
مبارزه پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله با بردهدارى آن زمان که همراه افزايش تدريجى قدرت سياسى و اجتماعى حضرت با قاطعيت روزافزونى نيز توام بود، بهترين شاهد است. اين جنبش، بخشى از حرکتهاى عدالتخواهى پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر ظلم آشکار آن دوره به شمار مىآيد چرا که حضرت به دنبال تاسيس جامعه فلاحپسند دينى و پايهگذارى حزب رستگاران است که: «الا ان حزب الله هم المفلحون» (مجادله /22) و نيک، از قرآن آموخته که فلاح و سعادت با ظلم و شقاوت قابل جمع نيست: «... انه لايفلح الظالمون». (انعام /35)
يکى از تلاشهاى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله در دوره ابتدايى حضور ده ساله مکه مکرمه، گسستن مبانى نظام ارزشى حاکم بر جامعه جاهلى آن زمان بود. در بافت پيوندهاى عشيرهاى؛ بردگان و کنيزکان بدون اذن صاحبان خود، حق هيچگونه تصميمگيرى مستقل و يا اظهار مشارکت اجتماعى خاص نداشتند. اجازه بردهها در پذيرش يا عدم پذيرش معتقدات دينى خويش نيز به دست خود آنان نبوده است.
دعوت فرهنگى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله به توحيد، و نيز دعوت ارزشى حضرت به ايجاد تعلق دينى و حب اجتماعى توحيدى، سبب شد تا زمينه شکستن چنين تبعيضهاى ظالمانهاى فراهم گردد، معيارهاى جاهلى روابط نسبى از بين رفته و در نهايت افراد، بدون وابستگى قومى و قومگرايى به دين جديد بگرايند چرا که: «لاعصبية فى الاسلام».
حاصل توفيق پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله در به کارگيرى اين راه، مسلمان شدن افرادى از عشيرهها و قبايل متعدد مشرکين و تمرد آنان از قوانين نظام قبيلهاى و سپس، پيوستن به صفوف مؤمنان بود. اين روش، علاوه بر تاثيرگذارى «ارزشى و اجتماعى» يعنى ايجاد ياس و وحشت در دل مشرکان و ويران شدن اصول ارزش حاکم، زمينهاى براى زايش نظام اجتماعى جديد پديد آورد.
بعدها پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله در قالب فرمان، ارشاد يا نصيحت، مسلمانها را رهنمون به آزادسازى بردگان مىسازد و خود نيز چنين مىکند و اين فرمان «خداى» بود که ايمان به خود و آخرت و پيامبران را با بخشش مال در جهت آزادى انسانهاى ديگر همسنگ مىداند: «.. ولکن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملئکة والکتاب والنبيين و اتى المال على حبه ذوى القربى و ... و فى الرقاب و ...» (بقره /177)
حضرت، افرادى مانند «زيد بن حارثه» را فرمانده سپاه اسلام، «بلال حبشى» را مؤذن ويژه قرار مىدهد و از «سلمان فارسى» ايرانى تجليل مىکند و به او مقام و منزلت والا مىبخشد تا به اين ترتيب هم با تبعيضهاى موجود به مبارزه برخيزد: «من اعتق مؤمنا اعتقه الله العزيز الجبار... «و هم به تدريج ارزش تقوا را ملاک منصبها و منزلتهاى اجتماعى، معرفى نمايد که: «ان اکرمکم عندالله اتقيکم...» (حجرات /13)
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله آشکارا اعلام مىکرد آن غلام حبشى و اين سيد قريشى (هر دو) در نزد من يکسان هستند و بدينسان آن حضرت را منادى به حق مساوات توحيدى دانستهاند. چه اين که: «کلکم لآدم و آدم من تراب ليس لعربى على عجمى فضل الا بالتقوى». (1)
به هر حال رعايت تساوى و عدالت توسط پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله که دقيقا در برابر ظلم و تبعيضهاى رايج قرار داشت، از مؤثرترين راهکارهاى ايجاد وحدت اسلامى در جامعه آسيبديده آن روزگار بود.
در متون تاريخى و روايى مىخوانيم که حضرت تفاوتى بين برده و غيربرده نمىگذاشت و خود نيز در اجراى احکام، طعم شيرين حق مساوات و عدالت را به ديگران مىچشانيد؛ که حتى در جمع مسلمانان، جايگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ناپيدا بود و هر زمانى در مجلس مىنشست افراد ناشناس به سادگى نمىتوانستند حضور رسول الله صلى الله عليه و آله را نزد مردم بيابند. اوج درخشش اين مساواتطلبى حتى در چشمان مبارک رسول رحمت نيز نمايان بود که: «کان رسول الله يقسم لحظاته بين اصحابه، ينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسوية». (2)
البته شکى نيست که همه اين آداب الهى در جلب حمايت توده مردم بسيار مؤثر بوده است. حضرت در يک تمثيل گويا مىفرمايد: «ان الناس من عهد آدم الى يومنا هذا مثل اسنان المشط لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى.» (3)
اين سيره با درايتى خاص و تدبيرى موشکافانه در دوران حکومت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله نيز دنبال مىشود تا همواره نقش خود را به عنوان يکى از ابزارهاى ارزشى وحدتساز ايفا کند. پيامبر صلى الله عليه و آله درصدد است تا همه پايههاى نابرابرىهاى جاهلى را از ميان بردارد و بازگشت به عهد جاهليت و پسند احکام غيرالهى را ناممکن سازد که: «افحکم الجاهلية يبغون...» (مائده/50)
رسول الله صلى الله عليه و آله خود، آغازگر اين حرکت بزرگ اجتماعى - ارزشى است و از هر رخدادى در جهت القا و تثبيت روح مساوات و عدالت انسانى در جامعه نوپاى آن زمان بهره مىبرد. در جايى به زيبايى تمام مىفرمايد: «ان الله يکره من عبده ان يراه مميزا بين اصحابه». (4)
بدينترتيب مىتوان نتيجه گرفت: نفى قوميتگرايى و هر نوع تعصب ناپسند جاهلى، هميشه مدنظر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بوده است و هشدارهاى حضرت نيز به کسانى که حسب و نسب را ملاک افتخارات و ارزشها مىدانستند، در تاريخ اسلام ثبت شده است:
«سلمان فارسى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود. عدهاى از بزرگان اصحاب نيز حاضر بودند و سخن از اصل و نسب به ميان آمد هر کسى درباره اصل و نسب خود چيزى مىگفت تا اين که از سلمان سؤال کردند... او گفت: انا سلمان بن عبدالله، کنت ضالا فهدانى الله عزوجل بمحمد، کنت عائلا فاغنانى الله بمحمد و کنت مملوکا فاعتقنى الله بمحمد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدند و سلمان گزارش جريان را به حضرت رساند. رسول اکرم صلى الله عليه و آله به آن جماعت که همه از قريش بودند فرمود: يا معشر قريش ان حسب الرجل دينه و مروئته خلقه و اصله عقله. (5)
همچنين در روايت ديگرى، افتخار و فخرفروشى بر محور تعصبات قومى را از آتش جهنم مىشمارد: «ليدعن رجال فخرهم باقوام انما هم فحم من فحم جهنم...»(6)
در همين رديف بايد بر زندگى بسيار ساده پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله اشاره کرد که به نقل اميرالمؤمنين عليهالسلام حتى اجازه نصب پردهاى با نقش و نگار معمولى را بر در خانه خود نمىدهد. اين امر، بهترين شاهد و عالىترين زمينه براى جذب انسانهاى محروميت کشيده آن زمان و عامل تحقق وحدت دينى بود. به نقل صحابه آن حضرت: «کان رسول الله صلى الله عليه و آله خفيف المؤونة.»
زيباترين تعبير پيرامون نقش ارزشى پيامبران همان است که در نهجالبلاغه مىخوانيم: «مع قناعة تملا القلوب والعيون غنى و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اذى.»(7)
در جهت نفى تعصبات قومى، خط مشى حمايت از محرومين و بيچارگان نيز قرار دارد. اين گروه که عمدتا بردگانى از مردان و زناناند طبق قوانين حاکم، زير پوشش حمايتى هيچ قوم و قبيلهاى نبودند و لذا از کليه حقوق اجتماعى و سياسى محروم مىشدند و به دليل ساخت سياسى خاص دوران جاهلى و نيز ناتوانىهاى گوناگون اين افراد، امکان پىريزى جامعهاى مستقل را هم نداشتند.
در چنين شرايطى، مخالفت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله با تبعيضها و قومگرايىها و از سوى ديگر، حمايت از محرومان، سبب جذب اين گروه به اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله مىشد و بدينترتيب گروه کثيرى بر محور رسول خدا صلى الله عليه و آله وحدت اجتماعى و سياسى پديد مىآوردند. در واقع، محتواى فکرى دعوت حضرت در اعلام اصالت تقوا و کرامت انسانى و نيز مقتضاى عملکرد او، نقش يک ابزار پويا براى ايجاد وحدت اسلامى نوين را ايفا کرد.
اين اعلام حمايت و جانبدارى که به تدريج دامنه پوشش آن نيز گسترده مىشد، توانست نيروهاى خسته و گريزان، ستمديده و درگير ترديدهاى فکرى را به مرکزى واحد هدايت کند و پايههاى وحدت دينى را استوار سازد.
با نظرى به رويدادهاى تاريخ اسلام بعضى راهحلهاى ديگر نيز به چشم مىآيد که در آنها به نحوى از ظرفيت و مقتضيات موجود جامعه آن زمان در جهت تحقق وحدت اسلامى بهرهبردارى شده است.
در اين باره تاثير کعبه مکرمه و کيفيت استفاده پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله از آن به عنوان يکى از ابزارهاى ارزشى وحدتساز شايان توجه است چه اين که: «ان اول بيت وضع للناس للذى ببکة مبارکا و هدى للعالمين.» (آلعمران /96)
پيامبر صلى الله عليه و آله از موقعيت مکانى مکه و فرصت زمانى ايام حج در مقطعى که تمام مردم جزيرةالعرب به آن جا مىآمدند بهره مىبرد تا دعوت توحيدى خود را به مهتران و بزرگان قبايل ارائه دهد. در متون تاريخى نام قبيلههاى «بنىحنيفه»، «کنده»، «بنىصعصعه»، «کلب» و ديگران را در فراخوان حضرت مىبينيم و حتى گرايش مردم يثرب به اسلام هم از طريق همين تدبير در استفاده از موقعيت خانه خدا و موسم حج بوده است: «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس.» (مائده /97)
ميزان کارآمدى اين عامل در تمايل و کشش تودهها به سوى پيامبر به قدرى بود که کفار و مشرکان را کاملا در موضع انفعالى قرار مىداد. آن گونه که پيش از آغاز مراسم براى جلوگيرى از شعاع نفوذ پيام نبى صلى الله عليه و آله به مشورت مىپرداختند تا مناسبترين شيوههاى تبليغى و روانى را براى تغيير اذهان مخاطبان و مردم به کار گيرند. شعارهاى روانى - سياسى آنها اين بود: «و قالوا يا ايها الذى نزل عليه الذکر انک لمجنون.» (حجر/6)
و مهم اين است که در تبليغاتشان، روح تعصبهاى نژادى و قومى موج مىزد: «و يقولون ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون». (صافات /36)
بهرهبردارى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله از اخلاق و خصوصيات روحى عرب جاهلى در جهت اهداف توحيدى و به ويژه تحقق وحدت اسلامى، يکى ديگر از راهبردهاى ارزشى به شمار مىآيد.
ظرفيتهاى روحى جامعه آن زمان در تمامى شرايط اجتماعى خاص خود تنيده شده بود و پيوندى مستحکم با پيشينه تاريخىاش داشت؛ سعى پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود که قابليتها را به سمت مطلوبيتهاى موردنظر هدايت کند و به نوعى، آميزههاى اخلاقى نوينى به وجود آورد. بدينسان پيامبر عزيز از اين امکانات اخلاقى و روحى براى پديدآورى يک همگرايى دينى و استحکام علايق مشترک اعراب در جهت آرمانهاى امت واحده استفاده مىکند.
روحيه تعصب و حميت عربى، تعهد و وفاى به عهد و پيمان، شجاعت و دلاورى يا ميهماننوازى، نمايانگر شاخصههاى اجتماعى اعراب جاهلى شده است: «اذ جعل الذين کفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية...» (فتح /26)
و در همين حرکت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله اصلاح و بهسازى ارزشهاى حاکم در چارچوب نظام ارزشى اسلام را يکى از کليدهاى رويکرد اتحاد اسلامى مىداند. به اين صورت که تعصب به قوم و قبيله، حفظ و بزرگداشت منزلت عشيره و رؤسا و بزرگان آن و نيز واکنش در حمايت از افراد طايفه (که معمولا به نحو صريح يا ضمنى توام با گونهاى تعهد و پيمان بود) بارها و بارها در تاريخ اسلام سبب حمايت از حضرت در مواضع مختلف و اصولا، زمينه تشکيل اولين وحدت سياسى و علنى اسلام تلقى مىگردد. پيامبر صلى الله عليه و آله خود مىفرمود: «ما نالت منى قريش شيئا اکرهه حتى مات ابوطالب.» (8)
به هر حال، چنين بيعتهايى نه تنها در محدوده داخلى که بيشتر در تعهد قبايل نسبت به يکديگر نيز کاربرد داشت و طبق رسوم جاهلى تا زمان اعلام انصراف همپيمان يا همپيمانان به قوت خود باقى مىمانده است. و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از همين طريق ديگران را دعوت به اسلام مىکرد و در طول تاريخ مکرر بين حضرت و افراد يا گروهى از ياران، پيمانهاى گوناگونى منعقد مىگرديد که تکرار آن حاصلى جز فراگيرى دامنه وحدت اسلامى نداشت. شبيه آنچه در «عقبه اولى»، «عقبه ثانيه»، «بيعت در غزوه بدر»، «بيعت رضوان» و غير آنها روى داد.
شجاعت و دليرى اعراب که ريشه در وضعيت خاص آن جامعه و نيز مسايل جغرافيايى و طبيعى داشت، هيچگاه به صورت مطلق از ناحيه پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله مطرود و مذموم دانسته نشد بلکه اين روحيه خاص نيز در مسير اصلاح و امور پسنديده و صحيح قرار گرفت. و بدون ترديد اين امر در گسترش حاکميت سياسى اسلام که فقط در طى ده سال، بيش از هشتاد غزوه و سريه را در پرونده خود جاى داده، تاثير بسزايى داشته است.
حضرت، در جنگهاى بسيارى ضمن تجليل و تمجيد از روحيه شجاعت و سلحشورى سربازان اسلام، ارزشمندى آن را در محدوده عبادت و تقواى الهى مورد سنجش و مقايسه قرار مىداد و بدينسان شيوه تعديل و تصحيح ويژگىهاى اخلاقى اعراب را برمىگزيد مانند: «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» از سوى ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله در تقويت و اصلاح روحيه مهماننوازى اعراب نيز مىکوشد که اين نيز سبب جذب فزونتر افراد به قلمرو مسلمانان است.
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله مسلمين را امر به سخاوت و بخشش اموال و انفاق دارايىهاى خود مىکرد بر مبناى: «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون...«(آل عمران /92) و خود مىفرمود: «فاحسنوا صحبة السلام بالسخاء...» نيز در دوره اوليه تکون جامعه اسلامى از انصار مىخواست مهاجران را مورد حمايت قرار دهند و مسلمانان مدنى هم با توجه به همان روحيه خاص اجتماعى، (که اکنون صبغه دينى هم پيدا کرده بود) چنين کردند تا آن جا که براى اسکان مهاجران در خانههاى خود به قرعهکشى روى آوردند: «والذين تبوء و الدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون». (حشر /9)
بدينترتيب بهرهورى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله از اين ظرفيت روحى که با صحه گذاشتن و تعديل دينى همراه بود، سبب شد تا وحدت اسلامى، هر روز با اقتدار بيشترى همراه باشد و به مرور زمانى، تسرى يابد. البته نزد اسلام، اصل تعدد در مليت و اقوام نفى نمىشود اما ستيزهجويى و ايجاد تشتت در وحدت سياسى و وفاق عمومى جامعه اسلامى نيز مورد قبول نيست. چه اين که: «انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا...» (حجرات /13) بدين ترتيب چنانچه تعصب در مسير پايبندى بر غير حق و تهى شدن از ارزشهاى دينى و انسانى و تنها به صرف تکيه بر قوميت و ملىگرايى باشد، مورد پذيرش دين و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيست: «ليس منا من دعى الى عصبية». (9)
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله يکى از اهداف عالى رسالت خود را اتمام اخلاق نيک و تکميل فضايل الهى و اخلاقى انسان مىداند که: «انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (10) و بر اين بنيان يکى از موارد ديگرى که مىتوان در زيرمجموعه راهبردهاى ارزشى پيامبر صلى الله عليه و آله در جهت ايجاد زمينه وحدت اسلامى ياد کرد، نحوه رفتار فردى و آداب خاصى است که از آن حضرت در متون تاريخى آوردهاند چه اين که: «و انک لعلى خلق عظيم.» (قلم /4)
اخلاق نرم و خوى پر جاذبه رسول حق همواره يکى از مهمترين ابزارهاى ارزشى وحدت دينى و فرونشاندن اختلافها و نزاعها و جذب انسانهاى پاکسرشت بوده است: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولک...» (آلعمران/159)
رويدادهاى تکاندهنده تاريخ اسلام آن چنان آشکار و گوياست که هيچ نيازى به ترجمان تحليلى ندارند چه اين که: «الم نشرح لک صدرک» (شرح /1) يکى از هزاران: فردى به نام «غورث بن الحارث» در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله شمشير در دست گرفت و گفت: «من ينجيک منى»، رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «الله». لرزه بر اندام او افتاد و شمشير از دست بينداخت. سپس، پيامبر او را آزاد کرد. همين شخص هر جا مىرود مىگويد: «جئتکم من عند خير الناس.» (11)
و به واقع عنوان: «اطهر المطهرين شيمة و اجود المستمطرين ديمة...» (12) تنها بر او زيبنده بود. اين سلوک و اخلاق نيکوى الهى است که او را اسوه حسنه و نمونه برتر انسان کامل مىدانند تا آن جا که محبت معجزهآساى او سبب مىشد مخالفان سرسختش به صف دوستان مؤمن سوق يابند (13) و اين آداب الهى، محور جمع و وحدت دلها قرار گيرد. دعوت فطرى پيامبر صلى الله عليه و آله جان تشنه هر حقخواهى را مجذوب او مىساخت و اين، نيکوترين ابزار براى دميدن روح وحدت دينى بود.
در رديف آداب ويژه پيامبر مىتوان به فلسفه پيوندهاى خانوادگى حضرت اشارهاى کوتاه کرد. بدون ترديد با توجه به جايگاه خاص نظام قبيلهاى در جامعه آن روز، يکى از آثار اجتماعى اين امر ايجاد الفت، پيوند بين قبايل، و وحدت لايههاى اجتماعى بوده است. اين نوع پيوندهاى قبيلهاى (به نوعى) بديل حلفهاى قانونى و رسمى شناخته مىشود و پيش از اسلام نيز ازدواجهاى متقابل، دشمنىها را به دوستى تبديل مىساخت.
به عنوان نمونه ازدواج پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله با «جويريه دختر حارث» از طايفه بنىمصطلق بود که مسلمانان، به سبب اين خويشاوندى، بقيه اقوام او را آزاد کردند و در نهايت تمام طايفه او به اسلام پيوستند و يا ازدواج حضرت با «صفيه دختر حى بن اخطب يهودى»، سردار بنىقريظه که پس از اسارت، همسرى پيامبر خدا را در برابر آزادى و الحاق به خانواده خود برمىگزيند و در آخر، به همراه گروهى از اقوام، اسلام مىآورند.
اين بحث را با نظرى به رسالت امت اسلامى در تداوم رحمت نبوى تا تحقق وحدت اسلامى، به پايان مىبريم:
«وحدت»، جوهره قوام، پايدارى و حيات هستى است و پيامبران، مامور و سرپرست احياى رحمت مطلقه الهى در دنياى انسانى:
برگ و ساز کائنات از وحدت است اندرين عالم حيات از وحدت است (اقبال لاهورى)
و محمد خاتم صلى الله عليه و آله، پيامبر وحدت و رسول رحمت: «و جعلنى رسول الرحمة و رسول الملاحم». (14)
رحمت واسعه الهى، با او جريان يافته: «و اطيعوا الله والرسول لعلکم ترحمون» (آلعمران/132) و امت بشرى حول خاتميت او گرد مىآيند: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين» (احزاب /40) و با اين همه، چشمه جوشان رحمت الهى است که: «فبما رحمة من الله لنت لهم...» (آلعمران /159)
نداى وحدت او، صداى وحدتطلبى تمامى انبياى الهى است و اين آهنگ شيرين در حلقوم مبارک او به کمال نهايى خود مىرسد:
نام احمد نام جمله انبياست چون که صد آمد نود هم پيش ماست (مولوى)
او آخرين پيامبران از سلسله مناديان رحمت و وحدت الهى است؛ «تقدم در غايت و تاخر در نوبت دارد يعنى: «لولاک لما خلقت الافلاک.»
و از اينرو، به تمام شاخ و برگهاى اين شجره طيبه؛ رنگ، عطر، و ميوه حيات ابدى مىبخشد و با خاتميت او، درخت نبوت الهى معنا مىيابد که: «ما من نبى آدم و من سواه الا تحت لوائى» (15)
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى آمده مجموع در ظلال محمد (سعدى)
و از اين پس، امت محمدى او؛ «امة مرحومة» و «امة آخرون السابقون»، و نيز، آخرين نخبگانىاند که پذيراى حضور اويند؛
و بىشک امت محمد صلى الله عليه و آله رسالت گسترش دعوت او را تا توسعه امت واحده الهى در پهنه ارض به دوش دارند چرا که: «کنتم خير امة اخرجت للناس...» (آلعمران /110) و همانانند که برگزيدگان خدايند و غير آنان، زيانکاران: «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين.» (آلعمران /85)
به آرزوى روزى که وحدت اسلامى، راهى براى پيوند جوامع اسلامى، به امت واحده الهى گردد و دعوت «امت» با دعوت «خداى»، همسان که: «والله يدعوا الى دارالسلام و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم». (يونس /25) آن افق روشن و درخشان که پيامبر وحدت براى امت عزيز اسلام به زيبايى تمام ترسيم نمود و شايسته: «فطوبى لک يا محمد ولامتک». (16)
طريقى که وحدت امت را زمينه احياى امت واحده مىدانست چرا که احياء امت واحده را با جوهره اقامه دين (تقوا و عبوديت الهى) همرديف شمرده: «... ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» (انبياء /92) و از سويى، اقامه دين حق (در سلسله انبياء) را نيز به وحدت مىپيوندد: «شرع لکم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليک ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه...» (شورى /13)
و بدون ترديد استجابت و پذيرش نداى «پيامبر وحدت» به وحدت دينى، قبول و احياى حيات ابدى انسانى و الهى امت اوست که: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم» (انفال /24) و اين دستور قطعى الهى است که: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول ولاتبطلوا اعمالکم» (محمد /33) دستورى که تخلف از آن، تباهى و سياهى آشکارا، به دنبال دارد: «و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا». (احزاب /36)
و به اين ترتيب؛ امت واحده، راهى است تا تفوق تمام: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين کله و کفى بالله شهيدا.» (فتح /26) و سپس تسرى اين حقيقت نهفته الوهى به همه وجدانهاى خفته که: «محمد رسول الله» (فتح /29)
و در نهايت از حال تا آينده امت واحده فرايندى است به ميزان يک اراده جمعى يک تمايل معمولى و نيز صبرى استوار و پايدار: «يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصابرين» (بقره /153) و آن گاه پيامد آب حيات وعده الهى: «فاصبر ان وعد الله حق» (روم/60)
اين رهيافتى است که به جاى مقصد، مسير، و مايههاى درونى، بيشتر نيازمند همگرايى اراده و تمايلات وحدتطلبانه مسلمانان جهان حول محور جمع و نظام بخشيدن به آن است.
امر حق را حجت و دعوى يکى است خيمههاى ما جدا دلها يکى است
از حجاز و چين و ايرانيم ما شبنم يک صبح خندانيم ما (اقبال لاهورى)
و آينده روشن، از آن مؤمنان مجاهدى است که نور وحدت مىنشانند و کمال آن مىافشانند چه اين که: «يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و يابى الله الا ان يتم نوره و لو کره الکافرون» (توبه/32) و آنگاه خشنود از سپاس الهى: «و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظيم». (توبه/72)
وحدت امت همواره يکى از آرمانهاى دينى پيامبران توحيدى قلمداد مىشده و بر اين بنيان، يکى از محورهاى مهم دعوت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله نيز پىريزى شاکلههاى پيدايش آن بوده است.
تحليل رويدادهاى تاريخ اسلام گوياى آن است که در جهت تلاشهاى «سياسى» و «فرهنگى» حضرت براى تحقق اين هدف، «راهبردهاى ارزشى» نيز کارآيى خاص داشتهاند تا آن جا که با شناخت دقيق ظربفيتهاى اجتماعى حاکم بر جامعه، ابزارهايى برگزيده شده تا زمينه پذيرش و گرايش همگانى را به سوى ايجاد وحدت امت متمايل گرداند.
طرح پيماننامه ملى مدينه بهترين راه براى ايجاد يک وحدت عمومى و القاى روحيه همبستگى دينى بود و در همين راستا پيمان ويژه مسلمين، راهکارى مذهبى براى پيوند روح برادرى به حساب مىآمد. استفاده از راهبردهاى ملى و مذهبى تنها مىتوانست پايههاى استوارى اجتماعى جامعه را نمايان سازد؛ اما، در اين ميان مبارزه با نژادپرستى و قومگرايى و يا به کارگيرى عاقلانه موقعيتها و مکانهاى تجمع عمومى نيز، از جمله راهکارهاى قومى و ميهنى لازم جهت دستيابى به وحدتطلبى شمرده مىشد و با اين همه، بهرهگيرى پيامبر صلى الله عليه و آله از ظرفيتهاى اخلاق اجتماعى و نيز توان اخلاق فردى، امرى قابل توجه است.
بدينترتيب، يکى از ضرورىترين راههاى پىريزى وحدت دينى در امت بزرگ اسلامى، هماهنگى ارادهها و تمايلات ارزشى جوامع بر بنياد همانند سازى ابزارهاى سهگانه فوق است؛ يعنى: «راهبردهاى ملى و مذهبى»، «قومى و ميهنى» و نيز «اجتماعى و فردى».
1- يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب: تاريخ يعقوبى، ليدن،1883م، جلد 2، ص110.
2- کلينى رازى، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق: الاصول من الکافى، تهران، دارالکتب الاسلاميه،1363، جلد 8، ص268.
3- بحارالانوار، جلد22، ص348.
4- مطهرى، مرتضى، سيره نبوى، تهران، انتشارات صدرا،1367، به نقل از «هديه الاحباب» داستان روايت را آورده است.
5- مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، انتشارات صدرا، 1362، ص75 و76.
6- سنن ابىداوود، جلد 2، ص624 به نقل منبع پيشين، ص74.
7- نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سيدجعفر شهيدى، تهران، انتشارات سهامى عامل، 1371، خطبه 192، ص215.
8- تاريخ پيامبر اسلام، ص168.
9- بحارالانوار،جلد73، ص283.
10- همان، جلد16، ص210.
11- البخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخارى، چهار جلدى، بيروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بىتا، جلد 2، ص539.
12- نهجالبلاغه، خطبه 105.
13- پارهاى مورخان داستانى از کافرى خشن و معاند نقل مىکنند که به خانه پيامبرصلى الله عليه وآله به مهمانى رفت و در نهايتبا ايمان خارج شد. اين جريان نمونه جالبى از همين تاثير اخلاقى و الهى خاص پيامبر رحمت است. نگاه کنيد: زرينکوب، عبدالحسين، بحر در کوزه، تهران، علمى،1367، ص104 و 105.
14- شيخ صدوق، ابوجعفر، معانىالاخبار، تصحيح علىاکبر غفارى، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات،1399 ق، ص51.
15- بحر در کوزه، ص115.
16- معانىالاخبار، ص51.
يادآورى: جهت رعايت اختصار، بسيارى از پاورقىهاى توضيحى، تفسيرى يا معرفى منابع حذف گرديد.