اين روزها که ديپلمات هاي ايراني آماده اجراي توافق ژنو مي شوند، حدود 8 سال از آغاز مجموعه تحريم هاي هدفمند عليه ايران مي گذرد. با اين همه اکنون زمان اجراي "برنامه اقدام مشترک با غرب" فرا رسيده است. اما آيا نگاه ما به مرحله نخستين اين برنامه مشترک با نگاه غرب به آن، يکسان است؟!در شرايط کنوني ما در ايران مي دانيم که حد و اندازه تاثير تحريم ها چه بوده است. اما برخي گزارش هاي انديشکده هاي غربي هم از جمله گزارش "کنسرسيوم اروپايي عدم اشاعه" (EU Non-Proliferation Consortium) که زير نظر شوراي اتحاديه اروپا فعاليت مي کند، با عنوان "ارزيابي سياست تحريم هاي اتحاديه اروپايي: مطالعه موردي ايران"
(ASSESSING THE EUROPEAN UNION’S SANCTIONS POLICY:
(IRAN AS A CASE STUDY تصريح مي کند که تحريمهاي 8 سال گذشته بر سياست هاي هسته اي ايران تاثيري نداشته است.از 2 روز ديگر ديپلماسي ايراني گام هاي عملي يک سياست جديد را آغاز مي کند.
گام هايي که رئيس جمهور محترم آن ها را موجب فروريختن ساختمان تحريم ها
توصيف کرده اند. البته اين گفته از منظر ما در ايران قابل درک است. اما آيا
طرف هاي مذاکره ما نيز اينچنين به موضوع نگاه مي کنند؟ واقعيت اين است که
از منظر غرب، مباني تئوريک اعمال تحريم ها با آن چه رئيس جمهور محترم گفته
اند، متفاوت است. يک مثال معروف انگليسي مي گويد: «کسي که فقط چکش دارد،
همه چيز را ميخ مي بيند». امروز غربي ها مصداق اين ضرب المثل خود هستند.
آنها هنوز دارند با «چکش تحريم ها» بازي مي کنند. طرف غربي، دوره جديد را
فاز دوم و تکميل کننده تمام تلاش هايش در 8 سال گذشته مي بيند. کمتر از يک
سال پيش در فروردين 92، آقاي "کارل بيلت" (Carl Bildt) نخست وزير سابق و
وزير خارجه کنوني سوئد در يک سخنراني در بنياد کارنگي گفت: «به نظر من در
نبرد اراده ها، تحريم هاي اقتصادي طي 2 مرحله احتمالا در دستيابي به اهداف
سياست گذاري شده تاثير مي گذارند.
مرحله اول زماني است که پيش از تصميم گيري، مورد بحث هستند.» او مرحله دوم را زماني ميداند که قرار است تحريم ها لغو يا تعديل شوند. گزارش "ارزيابي سياست تحريم هاي اتحاديه اروپايي: مطالعه موردي ايران" در تاييد همين سياست 2 مرحله اي تصريح کرده است که «انتظار مي رود تحريم ها با دشوار کردن زندگي در (کشور) هدف، حساب و کتاب هزينه-فايده را تغيير بدهند.» و ادامه مي دهد: «اثرگذاري تحريم ها به طور کلي در 2 مرحله انجام مي شود: پيش از اعمال آن ها و در حال مذاکرات براي رفع آن ها.» بنابراين در نگاه طرف مقابل، مرحله مذاکره براي لغو يا تعديل تحريم ها نيز بخشي از ساختار تئوري و برنامه اعمال تحريم است. يعني حتي در لغو فرضي يک مورد از تحريم ها نيز "ساختار تحريم"ها همچنان وجود دارد و براساس آن عمل مي شود. اينچنين است اگرچه ما قبول نداشته باشيم، از نگاه غربي ها ساختمان تحريم ها در آغاز مرحله "نازک کاري" است! مرحله اي که بايد آن چه کاشتهاند را برداشت کنند. بر همين مبنا است که روز گذشته يک مقام عالي رتبه وزارت خارجه آمريکا به شهر رُم رفت و شرکت هاي اروپايي را از معامله با ايران برحذر داشت. او هشدار داده است که داد و ستد با ايران به دليل تحريم ها هم چنان خطرناک است و مي تواند شرکت هاي دخيل را با دشواري روبرو سازد. به عبارت ديگر آمريکا به ديگر کشورها هشدار مي دهد که بايد در ادامه مرحله دوم ساختار تحريم که مذاکره درباره آن است، نيز براساس برنامه اين کشور عمل کنند.
بنابراين به رغم اين که دستگاه سياست خارجي کشورمان تاکيد کرده است که مذاکرات بايد در يک يا 2 دوره 6 ماهه به پايان برسد، اين مرحله دوم که همان مذاکره براي رفع تحريم ها است، ممکن است سال ها به طول بينجامد. اين بازه طولاني که مي تواند 5 سال تا 20 سال هم ادامه يابد، به نوعي در متن توافق درباره "برنامه اقدام مشترک" موسوم به توافق ژنو نيز گنجانده شده است. همان طور که دکتر ظريف هم در مصاحبه اي که آذرماه با سايت تابناک انجام داد، مي گويد: «يکي از مهم ترين نقاط بحث ما اين است که طول اين دوران چه ميزان باشد. ديدگاه هاي گوناگوني هست که خود اين موضوع، محل نزاع خواهد شد، زيرا از 5 سال تا 20 سال گفته اند. بعد از يک دوره اي که اقدامات اطمينان ساز انجام داديم، برنامه هسته اي ايران، مثل برنامه هسته اي کشورهاي ديگر مي شود.»
افزون بر آن چه گفته شد، بايد اين واقعيت را نيز در نظر بگيريم که برخي از تحريم ها و فشار غرب بر ايران اساسا با انگيزه هاي ديگري از جمله اتهامات حقوق بشري اعمال شده است. مشکل تحريم هاي حقوق بشري با ايستادن چرخ سانتريفيوژ حل نمي شود و کليد آن توجه جدي به ديپلماسي عمومي و آشنا کردن غرب با واقعيت هاي ايران است. حتي درباره تحريم هاي مورد بحث کنوني هم راه هاي جايگزين از جمله توجه جدي و عملي به رهيافت "اروپاي دوم" مي تواند يکي از راه هاي موازي پيش رو باشد. بنابراين تمام آن چه گفته شد روشن مي کند که ضمن ادامه مذاکرات، مهم است که در چارچوب و پازل مورد نظر طرف مقابل حل نشويم. دستگاه ديپلماسي کشور - به معناي عام آن و نه فقط وزارت خارجه – در ادامه سياست هاي کنوني به عنوان يک بازيگر منطقي (Rational Player) بايد علاوه بر توجه به مذاکرات پيش رو، سناريوهاي متعدد و متنوع ديگري را هم براي ادامه راه در پيش بگيرد. سناريوهايي که پايان خوش تمام آن ها، مي تواند حداقل فروريختن ساختمان تحريم ها باشد.
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را میخوانید که به مطلبی با عنوان««چیز»ی که عیان است»نوشته شده توسط شیرین طاهری اختصاص یافت:
62 سال پیش که موضوع جنگ سرد تازه داشت داغ میشد، چیزی در سفارت ایالات متحده آمریکا در مسکو پیدا شد که ماموران سیا از فرط حیرت در خلقتش نام آن را «چیز» (Thing) گذاشتند. دوران سفارت «جورج اف کنان» در اتحاد جماهیر شوروی، همزمان بود با اوج گرفتن جنگ ورای جنگ دو ابرقدرت نوین غرب و شرق در فضای بشدت قطببندی شده پس از جنگ دوم جهانی. جنگی که از آزمایشهای اتمی عظیم آمریکا و شوروی تا پنهانیترین اقدامات جاسوسی را شامل میشد. در 1952 به سفیر یانکیها در مسکو گزارش داده شد که «کگب» یا همان سازمان اطلاعاتی مخوف روسها سر از بسیاری از برنامههای مخفی کاخ سفید درآورده است و به او ماموریت داده شد تهوتوی ماجرا را درآورد. دست بر قضا او سرنخ را در چند قدمی خودش روی دیوار سفارت پیدا کرد. یک وسیله شنود سیم مانند که داخل یک تابلوی چوبی کندهکاری و مهروموم شده از لوگوی عقابنشان دولت فدرال آمریکا جاسازی شده بود. تابلو را استالین پس از جنگ جهانی دوم به پاس پیروزی به آمریکاییها هدیه داده بود اما داخل آن گیرنده و فرستندهای همراه یک میکروفون قوی کار گذاشته شده بود که به منبع انرژی نیاز نداشت و با سیگنالهای ماموران «کگب» شارژ میشد.
این «چیز» عجیب و پنهان تا سالها در نظر غربیها سمبل جاسوسبازی بود اما در خلال 6 دهه، فناوری جاسوسی به جایی رسیده و قبح آن طوری شکسته شده که دستگاههای اطلاعاتی غربی بویژه آمریکا نهچندان پیچیده ما را رصد میکنند نه حتی پنهان. هر وقت گوشی همراه یا رایانه شخصیتان روشن باشد که این بیشتر ساعات شبانهروز را شامل میشود، به احتمال قوی به مرکز جمعآوری دادههای NSA (آژانس امنیت ملی آمریکا) وصل میشوید. حتی دیگر نمیتوان از قید «بدون اینکه خودتان متوجه باشید» در این مورد استفاده کرد چرا که با افشاگریهای «ادوارد اسنودن» پیمانکار به شرق گریخته بزرگترین دستگاه اطلاعاتی غرب، بعید است هیچ یک از شهروندان جهان از ماهیت شنود و جاسوسی گسترده زیر مجموعههای CIA بیخبر مانده باشند. حال میدانیم که شبکههای مخابراتی و اینترنتی یا همان شاهراههای اطلاعاتی در نهایت از دروازههای عوارضی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در لنگلی ویرجینیا یا مقر ارتباطات حکومتی بریتانیا (GCHQ) در گلوچسترشایر عبور میکنند. جاسوسی از جزئیترین امور روزمره زندگی ما آنقدر عیان و بدیهی تلقی میشود که ما درغفلتی قرن بیستویکمی آن را به حساب اقتضای حیات در دهکده جهانی ارتباطات - که مکلوهان مدعیاش بود - گذاشتهایم و لابد داروغههای این ده همان آمریکا و انگلیس هستند، غافل از اینکه حتی طبق قوانین خود آمریکا، سازمانهای اطلاعاتی اجازه کنترل حریم شخصی شهروندان را در داخل ندارند، چه رسد به اینکه مکالمات، پیامکها، نامههای الکترونیکی و حتی اطلاعات شخصی رایانه و گوشیهای همراه مردم را در سراسر جهان رصد و حتی ثبت کنند.
حتی اسنودن به مزاح به یک مقام آلمانی که برای دیدارش به مسکو رفت، گفته بود که «آنها (آمریکا) نیازی به اطلاعات سرقت شده ندارند چرا که یک نسخه کامل از دادههای دیجیتالی جهان را دارند.» امروز خود آمریکاییها بزرگترین قربانی دستگاهی هستند که مدعی تأمین امنیت آنهاست.آنها میبینند اطلاعات خصوصی زندگی و حرفهایشان در چشم برهم زدنی توسط NSA به یغما میرود و مهمتر از آن آبرویی است که بر باد میرود. مثل این است که شما در خانهای بدون دیوار و بدون حریم جلوی چشم دیگران زندگی کنید. آش آنقدر شور میشود که مدیران شبکههای اجتماعی از جمله «مارک زاکربرگ» که نامش با فیسبوک در چهار گوشه جهان پیچیده است و به دولت اوباما کنایه میزند که شورش را درآوردهاید.
غولهای سازنده رایانه و گوشیهای هوشمند هم در هفتهای که گذشت بنای اعتراض را گذاشتند که موج جاسوسی اخیر موسوم به «کوانتوم» که با نصب خودکار این بدافزار روی رایانههای جهان از طریق اینترنت آغاز میشود و بعد با شنود و ارسال اطلاعات آنها با سیگنالهای رادیویی به مراکز پایش NSA کامل میشود، بازار فروش جهانی را خراب کرده است. تازه این شکوائیه شرکتهایی است که خود شریک جاسوسیهای تلفنی، رایانهای و اینترنتی آمریکا بودهاند، حال دریابید حال مردمی را که بخشی از مال و آبرویشان را بابت این متعلقات مدرنیته به گوگل و فیسبوک و اپل و اینتل باختهاند و بقیهاش را هم همراه حرمت خود به امثال اوباما.
«پل کریگ رابرتس» اقتصاددان شهیر آمریکایی و معاون وزارت خزانهداری دوران ریگان هفته پیش در مقالهای نسبت به تبعات عیان شدن آن «چیز» نهان که داستانش را در ابتدا آوردیم، هشدار میدهد.او 2014 را سال فروپاشی اجتماعی در خود ایالات متحده میداند چراکه افشای جاسوسیهای بیحد و مرز دولت آمریکا، وحشتی بیسابقه در میان تودهها پدید آورده. این بار دیگر عموسام نمیتواند مثل یک قرن گذشته انگشتش را به سمت دشمن حقیقی یا موهوم در آنسوی آبها نشانه رود بلکه این خود حاکمیت آمریکاست که دشمن انگشتنمای مردمش شده است. رابرتس مینویسد: «آیا ما به همان جایی رسیدیم که اورول در کتاب 1984 توصیف کرده بود؟ میتوان گفت در رابطه بافناوری نظارت، ما پا را بسیار فراتر از حتی تصورات اورول گذاشتهایم. در رابطه با مسؤولیتپذیری و پاسخگویی دولتی، ما مردم استثنایی و مهم آمریکا در شرایطی مانند شرایط توصیف شده در کتاب 1984 در حال زندگی هستیم. ادوار اسنودن در پیام خود به مناسبت سال نوی میلادی، به این نکته اشاره کرد که افراد متولد شده در قرن 21 هرگز چیزی تحت عنوان حریم خصوصی را تجربه نخواهند کرد». و بعد پیشبینی میکند: «در آمریکا امروز، افرادی که قدرت را در دست دارند، دیگر پاسخگو نیستند و مصون از هرگونه مجازاتند. این بدان معناست که شهروندان تبدیل به شیء و موجوداتی تحت سلطه شدهاند و این حکایت از اضمحلال و فروپاشی اجتماعی دارد».
آیا دولتمرد پیشین آمریکایی در حال برپایی مقدمات دادگاهی اجتماعی علیه اوباما و شرکایش در اتاق پشتی کاخ سفید است؟به هر حال فریاد «دزد را بگیرید!» از همین حالا بلند شده است و اتفاقا در میان شاکیان جدید آمریکا، شرکای قدیم هم مثل خانم «آنگلا مرکل» صدر اعظم امروز آلمان و جاسوسه سابق سیا در آلمان غربی به چشم میخورد که نمیخواهند در گرداب افشاگریها غرق شوند. او نهتنها لايحه ضدجاسوسی مشخصی علیه آمریکا و بریتانیا را به بوندستاگ فرستاده بلکه همراه همتای زن برزیلی خود دستورالعملی را به شورای امنیت سازمان ملل برده است. قطعا در آینده نزدیک شاهد واکنشهایی مشابه از سوی بریتانیا، فرانسه، ژاپن و کره خواهیم بود.
این چه آمریکایی است که نه شهروندش به حسابش میآورد نه شریکش؟اوباما که چیزی بیش از یک کارگزار برای حاکمیت پنهان آمریکا نیست، دیشب سعی کرد در سخنرانیاش درباره تغییرات در ساختار برنامههای آژانس امنیت ملی (NSA) یا همان «چیز»ی که حالا عیان شده است، به مردم آمریکا و لابد جهان تضمین بدهد اما حتی پیش از آغاز لافهای آقای پرزیدنت، دادگاه فدرال آمریکا طرح جدید اوباما برای مشروع ساختن جاسوسیها را رد کرده بود. حال باید منتظر باشیم گردانندگان آمریکا در پیشگاه دادگاه بزرگتری حاضر شوند؛ دادگاه وجدانهای بیدار جهان!
«غربت پيامبر در امت خود»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه خود پیرامون هفته وحدت به چاپ رساند:
برخلاف تبليغات پرسر و صدائي كه به مناسبت هفته وحدت به راه انداختهايم، امت اسلامي اين روزها دچار اختلاف و انشقاق شديد است. هر چند ما مسلمانان در تمام نقاط جهان از فرا رسيدن سالروز ميلاد پيامبر اكرم شادماني ميكنيم، ولي واقعيت اينست كه همه غمگين و نگران سرنوشت امت اسلامي هستيم. اگر جشنها و شادمانيهاي اين روزهاي ما به معناي اينست كه ما مسلمانان با اعمال و گفتارمان قلب پيامبر را شاد كردهايم و بناي پيروزي از آن حضرت و عمل به قرآن كريم را داريم، چنين چيزي صحت ندارد بلكه بايد اعتراف كنيم كه پيامبر اسلام در ميان امت خود، غريب و مهجور است.
اين از عجايب روزگار است كه پيامبري در سرتاسر جهان حدود دو ميليارد نفر پيرو داشته باشد ولي در ميان آنها احساس غربت كند. چه كسي عامل پديد آمدن اين واقعيت تلخ است؟ چرا امت اسلامي به چنين وضعيت نامطلوبي دچار شده؟ راه چاره چيست و چه كساني بايد براي حل اين معضل قيام كنند؟امت اسلامي، در شرايط كنوني، بهترين سرزمينها را در اختيار دارد، بيشترين ثروتهاي زير زميني متعلق به مسلمانان است، ملتهاي مسلمان از نيروي انساني با استعداد، هوشمند و توانائي برخوردارند و امكانات و توانائيهاي جهان اسلام ميتواند زمينه را براي تبديل شدن ملتهاي مسلمان به قدرت برتر جهان فراهم سازد. با اينحال، اكنون جنگ و كشتار و آوارگي و فقر و تفرقه در ميان مسلمانان حرف اول را ميزنند. بسياري از دولتمردان حاكم بر كشورهاي اسلامي مهرههائي دردست قدرتهاي استعماري هستند.
خشونت به نام اسلام و قتل و غارت همراه با فرياد "الله اكبر" توسط افراطيون مسلمان، چهره اسلام را به صورت وارونه در جهان معرفي ميكند. ثروتهاي خدادادي كشورهاي اسلامي هزينه انواع سلاحهائي ميشود كه دشمنان اسلام با قيمتهاي گزاف به مسلمانان ميفروشند تا يكديگر را بكشند و هر روز بنيه امت اسلامي را با پول خود مسلمانان ضعيفتر كنند. مفتيهاي زبان و قلم به مزد، پول ميگيرند و طبق ميل قدرتهاي استعماري فتوا ميدهند و تخيلات كثيف و آلوده خود را به اسلام منتسب ميكنند. رسانههاي صهيونيستي و همپالگيهاي استعماري آنها هم اين فتواها و صحنههاي شرم آور خلق شده توسط افراطيون جاهل و متحجر را آلت دست يا جيرهخوار قدرتهاي غربي هستند در بوق و كرنا ميكنند و جلوي چشمان مردم سراسر جهان به نمايش ميگذراند تا اسلام را آنگونه كه خود ميخواهند معرفي كنند و به تاخت و تازهاي خود در كشورهاي اسلامي ادامه دهند و خون مسلمان را هرچه بيشتر بمكند.
در آستانه هفته وحدت، چگونه ميتوان خبر كشف كمربند انفجاري بسته شده به كمر دختربچه 8 ساله مسلماني را كه برادر او آن كمربند را به او بسته بود تا خود را در ميان جمع مسلمانان منفجر كند و جان آنان را بگيرد، توجيه كرد؟ چگونه ميتوان خبر فتواي كثيف آن مفتي وهابي كه تجاوز به خواهر را براي تروريستهاي فعال در سوريه مجاز ميداند و نام آن را "نكاح جهاد" ميگذارد، را شنيد و آرزوي مرگ نكرد؟ اين اقدامات و تهمتهاي ننگ آور به اسلام را چگونه ميتوان تحمل كرد و در عين حال به مناسبت سالگرد ميلاد پيامبر اكرم به جشن و پايكوبي پرداخت؟روشن است كه همدستي ديكتاتورهاي جهان عرب با مفتيان پول پرست در اجراي طرحهاي استعماري قدرتهاي غربي، اين صحنههاي ننگ آور را پديد آورده و اين روزگار سياه را براي امت اسلامي رقم زده است. بنابر اين، ضرورتي ندارد وقت خود را براي جستجوي عاملان اين خيانت تلف كنيم. آنچه مهم است پيدا كردن راهي براي مقابله با اين توطئه و متوقف ساختن اين خيانت بزرگ است.
توصيههاي اخلاقي، شعارهاي پرزرق و برق، مقالات تكراري و گردهمائيهاي خوش آب و رنگ، در طول دهها سال نشان دادهاند كه كارائي ندارند و نميتوانند مشكلات امت اسلامي را حل كنند. ترديدي وجود ندارد كه اين اقدامات نيز در جاي خود و به اندازه نياز بايد صورت بگيرند، اما چاره كار، اينها نيستند. اينها شايد به عنوان مسكن مفيد باشند ولي بيماري را ريشه كن نميكنند. اكنون اين بيماري بقدري حاد شده است كه غير از عمل جراحي راهي براي معالجه آن وجود ندارد.به سران كشورها اميدي نيست. اين واقعيت را تجربه طولاني قرون به اثبات رسانده است. به آنها فقط بايد گفت: مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان!
از مردم عادي نيز كاري ساخته نيست. آنها دلسوخته اسلام و پاكباختگان پيامبرند كه براي هر نوع فداكاري آمادگي دارند ولي نيروهاي پراكندهاي هستند كه تا متراكم نشوند و راهي پيش پاي آنها گذاشته نشود، به فعليت در نميآيند.باقي ميماند گروه نخبگان كه اگر از توصيهها و شعارها و مقالات و گردهمائيها عبور كنند و با برنامهاي عملي به راه بيافتند و تا به نتيجه نرسيدهاند از پا ننشينند، اين گروه كور به دست آنها باز خواهد شد و اين عمل جراحي به دست آنها انجام خواهد گرفت و غده چركين افراط و تحجر و روشهاي جاهلي را آنها ريشه كن خواهند كرد.نخبگان جهان اسلام، اعم از حوزوي و دانشگاهي ابتدا بايد باور كنند كه پيامبر در امت خود غريب است، سپس به قدرت خود اعتماد نمايند و باور كنند كه اگر اراده كنند ميتوانند به اين غربت دردناك پايان دهند و سرانجام وارد عمل شوند و تا به نتيجه قطعي نرسيدند از پاي ننشينند.تودههاي مردم در سرتاسر جهان اسلام در انتظار چنين روزي هستند. آنها اگر اراده و جديتي از نخبگان ببينند با تمام وجود به آنها خواهند پيوست و از هيچگونه فداكاري دريغ نخواهند كرد. آيا نخبگان به چنين ارادهاي خواهند رسيد؟
پویا جبل عاملی در مطلبی با عنوان«هدف بلندمدت سیاست پولی و چند نکته»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:
پیش از این بارها در همین ستون ثبات قیمتی را هدف اصلی سیاست پولی عنوان کردهایم. هدفی که قابل جایگزین با اهداف دیگر نیست و ابزار پولی نیز به جز این هدف را نمیتواند، محقق کند. به عبارت دیگر، ثبات قیمتی باید هدف و دغدغه بلندمدت نهاد پولی باشد، اما نکته اینجا است که در مقاطع زمانی کوتاهمدت این احتمال وجود دارد که به جز دغدغه اصلی و هدف بلندمدت، اهداف دیگری نیز سر برآورند. در اینجا بیشتر یک بحث کلی نظری را مطرح میکنیم و به بانک مرکزی خاصی اشاره نمیکنیم. این امر میتواند در بسیاری از اوقات روی دهد که در مقاطعی هدفهای دیگری به غیر از هدف اصلی مطرح شوند، مثلا در یک مقطع بهدلیل شوکهای منفی طرف تقاضا، رشد اقتصادی آن چنان پایین آید که مقامات پولی را به واکنش وادارد. سوال اینجا است که نحوه برخورد سیاستگذار پولی با این اهداف کوتاهمدت باید چگونه باشد؟
شاه بیت واکنش مقامات پولی نسبت به دغدغههای کوتاهمدت باید این نکته باشد که این دغدغهها نباید هدف اصلی و بلندمدت را تحتالشعاع قرار دهند و در صورتی که حرکت به سوی اهداف کوتاهمدت عملا رسیدن به هدف بلندمدت ثبات قیمتی را از بین ببرد، آن گاه بانک مرکزی از وظیفه خود قصور خواهد کرد. از این رواست که به نظر بسیاری از اقتصاددانان، اجرای سیاستهای تسهیل مقداری که از سوی فدرال رزرو در طول دوران بهبود اقتصادی انجام شد، نشانه زیرپا گذاردن هدف بلندمدت نبود، زیرا فدرال رزرو توانست با اعتبار خود جلوی ایجاد تورمی را که میتوانست در پی انجام این سیاستهای انبساط پولی رخ دهد، بگیرد. در اینجا هدف کوتاهمدت فدرالرزرو جلوگیری از تعمیق رکود بود که بدون خدشه به هدف بلندمدت انجام شد.
این نوع سیاستگذاری، بهینهترین واکنش بانک مرکزی به اهداف مختلف است، اما اگر اهداف کوتاهمدت به دغدغهای بلندمدت تبدیل شوند یا وزن اهمیتی این اهداف برابر با ثبات قیمتی یا بیشتر از آن تعریف شود، بیتردید بانک مرکزی قادر به تحقق هدف اصلی خود نخواهد بود. مساله دیگری که برای رسیدن به ثبات قیمتی مورد نیاز است، تعیین یک لنگر اسمی برای سیاست پولی است. لنگری که بتواند هرگاه سیاست پولی از هدفش دور شود، آن را بار دیگر به مسیر بازگرداند. اینکه لنگر، متغیرهایی چون نقدینگی، سطح قیمتی، تورم و... باشد، همچنان مورد بحث بزرگان اقتصاد پولی است، اما جالب آنجا است که سیاست پولی ما نیز لنگری دارد که به آن تحمیل شده و خود آن را انتخاب نکرده است: نرخ ارز.
البته به یک معنا نیز این لنگر میتوانست کار کند و هدف ثبات قیمتی را محقق کند، آن هم به این شکل که سیاستگذار پولی برای عدم افزایش نرخ ارز، متمرکز بر تفاضل تورم داخلی و خارجی میشد و به این شکل لنگر نرخ ارز میتوانست هدف بلندمدت را محقق کند، اما از بد روزگار دسترسی به منابع ارزی، عملا موجب شده تا افتراقی در سیاستگذاری بین بازار ارز و اقتصاد کلان رخ دهد، به گونهای که در ایران برای مدت زمان طولانیتری میتوان تورم داشت؛ اما با عرضه ارز، جلوی افزایش نرخ ارز را گرفت. از این رو، لنگر نرخ ارز ابدا کارآیی لازم را برای تحقق هدف ثبات قیمتی دارا نیست و بانک مرکزی باید به گونهای از زیر بار این لنگر اجباری، شانه خالی کند.
روزنامه تهران امروز ستون یادداشت اول روزنامه خود را به مطلبی با عنوان««ژنو2» بدون ایران؟»نوشته شده توسط حسین رویوران اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
در شرايطي كه در چند روز آينده قرار است نشست «ژنو2» براي حل بحران
سوريه برگزار شود و طرفهاي درگير در اين بحران پشتميز مذاكره قرار گيرند
هنوز از ايران براي حضور در اين نشست دعوتي به عمل نيامده است و ظاهرا
مخالفت آمريكا مهمترين دليل عدم دعوت از ايران براي حضور در اين نشست است.
در روزهاي اخير شاهد بوديم كه محمدجواد ظريف وزير امورخارجه به برخي
كشورهاي منطقه از جمله سوريه سفر كرد و طي آن حول مسائل مهم منطقهاي و
جهاني با سران كشورهای منطقه به بحث و تبادل نظر پرداخت كه يكي از اين
محورها حل مسئله سوريه بود. در اين راستا وزير امورخارجه كشورمان به همراه
وزيرخارجه سوريه عازم روسيه شدند و طرفين نشستهاي سهجانبهاي داشتند كه
مهمترين راهحلی که در این ميان مطرح است بحث حضور ايران در نشست «ژنو 2»
است. ايران به واسطه جايگاه مهم منطقهاي كه دارد اهميت حضور آن از سوي
دبيركل سازمان ملل، اخضر ابراهيمي نماينده ويژه سازمان ملل در حل بحران
سوريه، روسيه و ساير قدرتهاي بينالمللي مورد توجه و تاكيد قرار گرفته
است. اما به واسطه مخالفتهاي آمريكا و تعيين پيششرط تاكنون زمينه براي
حضور ايران محقق نشده است. ايران اعلام كرده است كه بدون پيششرط در اين
نشست حضور پيدا خواهد كرد در شرايطي كه آمريكا اعلام كرده ايران بايد
توافقات نشست «ژنو1» را بپذيرد.
مسئله بحران سوريه سه سطح دارد:1 -بين دولت و مخالفان 2 -در سطح منطقه
(ايران و عربستان) 3 -در سطح بينالمللي (آمريكا، انگليس، فرانسه، روسيه و
چين). با توجه به اينكه بحران سوريه در سه سطح جريان دارد و ايران نيز در
سطح منطقهاي تاثيرگذار است، لذا حضور ايران ميتواند در حل اين بحران
تاثيرگذار باشد. ايران همواره موضعي صلحطلبانه در ارتباط با بحران سوريه
داشته است و همواره بر راهحلهاي سياسي تاكيد كرده است و از طرفهاي درگير
خواسته است كه پشتميز مذاكره به حل مشكلات خود بپردازند. حق مردم سوريه
براي تعيين سرنوشت خود امري بود كه همواره از سوي ايران مطرح شده است.
ايران برخلاف برخي كشورهاي منطقه و قدرتهاي جهاني از روز اول بحران كه بر
طبل جنگ ميكوبيدند روي گفتوگو و مذاكره تاكيد كرده است و ادامه تنشها و
درگيريها در سوريه را براي منطقه خطرناك دانسته است. امري كه امروز نيز
شاهد آن هستيم و گروهها و جريانهاي تكفيري و سلفي صلح و آرامش را در
منطقه به خطر انداختهاند. دليل ديگري كه ميتواند حضور ايران را مهم و
تاثيرگذار جلوه دهد عدم ضمانت اجرايي توافقات احتمالي اين نشست بدون حضور
ايران خواهد بود. حضور ايران در اين نشست ميتواند پشتوانه محكمي باشد براي
اجراي توافقات صورت گرفته. زيرا به واسطه دوستي ايران و دولت سوريه حضور
ايران در اين نشست به اين معني خواهد بود كه دولت سوريه به تعهدات خود
پايبند ميماند و ايران مانع از كارشكني احتمالي دولت بشار اسد ميشود.
مطلبی که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله روزنامه خود با عنوان« چاپ رساند به شرح زیر است: