آشنایی باپیرغلامان حسینی؛
آشنایی باپیرغلامان حسینی؛
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ حاج مرزوق،
یکی از سوختگان وادی سیدالشهدا علیه السلام بود که عمری را در مقامات
عالیه توسل و گریه به سر برده و مس گونه هایش به مدد کیمیای سرشک حسینی به
طلای ناب مبدل گشته بود. اکثر مداحان قدیمی شاگردان حاج مرزوق (ره) بودند: حاج اکبرناظم، مرحوم شاه حسین، حاج محمد علامه و حاج محمدعلی اسلامی نمونههایی از دست پروردههای سبکها و اشعار و سلوک حاج مرزوق عرب (حائری) هستند. اهل کربلا بود با صورتی سوخته اما قلبی نورانی.
۱۲۶ سال پیش، پارچه فروشیهای بازار تهران، بعد از چند سال مقدمه چینی، هیأت خودشان را به اسم هیأت جان نثاران حسینی صنف بزاز تهران راه انداختند. محل هیأت هم مسجد میرزا موسی، نزدیک مسجد جامع بازار بود. برای اینکه مداحی و سینه زنی هیأت از همان ابتدا، اصیل باشد، طلبهای از کربلا به نامحاج مرزوق وارد جمع هیأتیها شد.
سینه زنی تهرانیهای قدیم تا قبل از نقل مکان مرحوم حاج مرزوق حائری از کربلا به تهران، اینگونه بود که اصطلاحا سه ضرب و بیوقفه سینه میزدند. بدین ترتیب اساسا «دم سرپا» و «زمینه خوانی»، در تهران رایج نبود. مرحوم حاج مرزوق بنیانگذار سینه زنی سنتی در تهران بوده است. اوج تکامل این سبک، در دوره مرحوم شاه حسین و مرحوم ناظم شکل گرفت. ایشان از بنیانگذاران سنت «چهارپایه» در شبهای مسلمیه حرم عبدالعظیم حسنی (ع) بودند.
نقل است که: یک روز حاج مرزوق به یکی از دوستانش، به نام سیدحسن پیغام میدهد، که بیا حاج مرزوق با شما کار دارد، آن موقع حاج مرزوق در بستر بیماری بود. سیدحسن میگوید: رفتم دیدم به هم ریخته فرمود: من آخر عمرم است سید حسن! میخواهم رازی را با شما در میان بگذارم، دیروز مادرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم، در تب داشتم میسوختم، در بیداری دیدم نه خواب. ادامه داد: تشنگی بر من غالب شد. سه تا دختر داشتم؛ راضیه، مرضیه و فاطمه. دختر اول را صدا زدم، راضیه مقداری آب به من بده، دیدم یک بانوی مجلله با روبند سبز پدیدار شد، حیا کردم، آب نخواستم. دختر دومم را صدا زدم: مرضیه! دوباره دیدم بیبی بلند شد آمد طرف من.
دختر سومم را صدا زدم: فاطمه؛ بار سوم که شد خانم فرمود: حاج مرزوق سه بار من را صدا کردی؟ چه میخواهی؟ گفتم بیبی جان! من حیا کردم حرف بزنم، فرمود: حاج مرزوق عمری نوکری کردی، حالا وقتش است ما جواب بدهیم، سرم را پایین انداختم، فرمود: تشنه هستی؟، از زیر چادر ظرف آبی بیرون آورد، نوشیدم، به گوارایی این آب، تا حالا نخورده بودم، طبق عادت بچگی، گفتم: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله...، دیدم صدای گریهٔ بیبی بلند شد، فرمود: حاج مرزوق! دلم گرفته برایم روضه بخوان، گفتم خانم، دکترها منعم کردند از روضه خواندن، ولی چون شما میفرمایید چشم. چه روضهای بخوانم؟ فرمود: روضهٔ علی اصغرِ حسین را بخوان...
ردیف جلو نفر وسط؛ حاج مرزوق
یکی از اهل معنا در خصوص برزخ ایشان میفرمود: حاج مرزوق را در جوار آقا بزرگ تهرانی دفن کردند. یکی از مؤمنان در عالم رویا آقا بزرگ را مشاهده میکند و به وی میگوید: چقدر خوب است که حاجی مرزوق را نزد شما دفن کردهاند! آقا بزرگ در پاسخ میفرماید: این گونه هم که فکر میکنی، نیست. به محض آنکه حاج مرزوق را اینجا دفن کردند، آقا امام حسین علیه السلام او را برداشتند و با خود بردند.
نمونه ای از سروده های حاج مرزوق:
پيمان وفـــــــا با نگه مســت تو بستيـم بســـــتيم در ميكده پيمانه شكستيم
يك دم نسپرديم ره عقـــل و خـــــــرد را ديـوانـــه تو مســــت تو از روز الستيم
نـاز تـو خـريـديم بـه مـحـــراب عـبــــادت قامت چو به قد قامت زيباي تو بستيم
شب بود و من و دل به هواي سـر زلفت ديوانه صفت سلسله ها را بگسستيم
رفــتـيم به ســر مـنزل عشــاق بلا كش در حـلــقـه ســودا زدگان تو نشستيم
وقت است كني جلوه به خلوتگه عشاق هرچند كه خواريم گل روي تو خستيم
ردیف جلو اولین نفر از راست
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید