به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، فرزانه در گوشه زندان به پرونده خود فکر میکند به یاد روزی میافتد که
فهمید زنان دیگری در زندگی شوهرش حضور داشتند و از همه بدتر، خودش هم وارد
زندگی زنی دیگری شده است.
از خودت بگو.فرزانه هستم و 37 سال دارم . به اتهام معاونت در قتل شوهرم بازداشت شدهام.
با او اختلاف داشتی؟بله، زندگی خوبی نداشتم. شوهرم سعید مرا کتک میزد. آخرین بار با هم به خارج از شهر رفته بودیم. طبق معمول بهانهای پیدا کرد تا باز جرو بحث را شروع کند. بعد کنار اتوبان توقف کرد و تا میتوانست کتکم زد.
بعد چه شد؟بالاخره در حالی که سر و صورتم خونین بود، یک ماشین نگه داشت. رانندهاش پسر جوانی بود که با قفل فرمان به سراغ شوهرم آمد با هم درگیر شدند و بعد پلیس از راه رسید. هر سه به پاسگاه رفتیم.
من رضایت دادم به این شرط که شوهرم با سر شکسته از ضربات قفل فرمان آن جوان هم رضایت دهد. میدانستم هدف آن پسر کمک به من بود. آشنایی من و فرهاد هم به این شکل شروع شد. او مرا نجات داد و بعد چند بار با او تماس گرفتم. خودش شمارهاش را داده بود.
دلیل اختلافات شما چه بود؟زندگی من با شوهر اولم داوود در هجده سالگی آغاز شد اما خیلی زود فهمیدم او معتاد به الکل و مواد مخدر است. علاوه بر اینها او دست بزن هم داشت و به همین علت نمیتوانستم زندگی با او را ادامه دهم. متأسفانه زندگیمان با وجود پسرمان سینا از هم پاشید. تمام حق و حقوقم را بخشیدم تا پسرم سینا را به من بدهد و او که آدم بی مسوولیتی هم بود، قبول کرد و سه سال بعد طلاق گرفتیم.
با سعید چطور آشنا شدی؟بعد از جداشدن ازداوود در همان سال با سعید آشنا شدم. او آتلیه عکاسی داشت. یکی از دوستانم مرا به او معرفی کرد و من در مدت کوتاهی عکاسی را یاد گرفتم تا از خانمها عکس بگیرم. راستش از نظر مالی هیچ پشتوانهای نداشتم و میخواستم شکم بچهام را که آن موقع دو ساله بود، سیر کنم. در همان یکی دو روز اول، سعید از ماجرای طلاقم مطلع شد و کم کم سعی کرد به من نزدیک شود.
در زندگی با سعید هم صاحب بچه شدی؟بله، پویا و دو سال بعد از او، کوشا به دنیا آمدند. حالا پویا 9 ساله و کوشا 7 ساله هستند.
ریشه اصلی مشکلاتت با سعید چه بود؟رفتار سعید نسبت به من،هر روز سردتر از روز قبل میشد. پولی هم نمیداد و من با سه بچه، بازهم زندگی سختی داشتم. به تدریج متوجه شدم که من همسر دوم سعید بودم و هیچ کدام از ما از وجود هم خبر نداشتیم و در فاصله زمانی کوتاه همدیگر را دیدیم.
به فکر طلاق دوم افتادی؟بله، چهار ماه دنبال طلاق بودم، چون دیگر نمیتوانستم با این اوضاع بدون ریالی خرجی، زندگی خود و دو بچه را بچرخانم. از سعید به خاطر ضرب و جرح هم شکایت کردم و برایش قرار مجرمیت صادر شد. پزشکی قانونی تأیید کرده بود که مدتهاست کتک میخورم. اما سعید به شکایت من توجهی نکرد.
از فرهاد بگو. خانواده او از این تصمیم پسرشان اطلاع داشتند؟بله، خانوادهاش نسبت به من محبت داشتند.
چرا تصمیم به کشتن سعید گرفتی؟سعید حاضر به طلاق نبود. میخواست تمام حق و حقوقم را ببخشم و بچهها را هم به او بدهم و با سینا از زندگیاش خارج شوم. در غیر این صورت، بدون طلاق در همان وضعیت زندگی کنم و او گاهی سری بزند و برود.
فرهاد که قصدش ازدواج بود، در این مورد با دوستانش صحبت کرد و قرار گذاشته بودند تا او را بکشند. با این حال، حرفهای فرهاد را جدّی نمیگرفتم اما بعد از قتل و دستگیری در آگاهی فهمیدم که دو دوست فرهاد دست و پاهای سعید را گرفته و فرهاد با چاقو سه ضربه سینه و گردنش زده است.
چطور دستگیر شدید؟درهمان روزی که سعید کشته شد، کمی قبل از قتلش به او زنگ زدم. پس از ردیابی سیم کارت به سراغم آمدند و دستگیر شدم .
حالا فرهاد و دو دوستش کجا هستند؟فرهاد را به زندان بردهاند ولی رضا و دوستش فراری هستند. برای من معاونت در قتل نوشته شده ولی فرهاد به قصاص محکوم شده، خودش قتل را به گردن گرفته است.