مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
داشت صبح ميشد. از ديشب كه عمليات كرده بوديم و خاكريز را گرفته بوديم داشتيم با دوستم سنگر درست ميكرديم. بسيجي نوجواني آمد و گفت: «اخوي من نگهباني ميدادم تا حالا، ميشه توي سنگر شما نماز بخونم؟» به دوستم آرام گفتم: «ببين، از اين آدمهاي فرصتطلبه. ميخواد سنگر ما رو صاحب بشه.» آرام زد به پهلويم و به نوجوان گفت: «خواهش ميكنم بفرماييد.» از سنگر آمديم بيرون و رفتيم وضو بگيريم.
صداي سوت … خمپاره … سنگر … بسيجي نوجوان …
دوستم ميگفت: «هم خيلي فرصتطلب بود هم سنگر ما را صاحب شد.»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید