به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛به نقل از فارس، گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» نخستین کتابی بود که از «محمدعلی بهمنی» برای مطالعه تهیه کردم. آن روزها تازه صدای مرحوم عبداللهی با شعرهایش دست در دست هم داده بودند تا واژههایی که او در اشعارش به کار میبندد به دل مردم بنشیند. من علاوه بر این که این دفتر استاد بهمنی را دوست داشتم، ولی همیشه او را با غزلی محکم که برای حضرت امام (ره) سروده بود، در خاطر داشتم. غزلی که با خواندنش غمی عمیق بر دل هر عاشق انقلاب میانداخت، اما اخیراً غزلی از وی در مورد امام هشتم شیعیان، حضرت علیابن موسیالرضا (ع) از کتاب «غزل زندگی میکنیم» او شنیدم که هر گاه میشنومش و میخوانمش، ریههایم از هوای زیارت مولا پر و خالی میشود...
بهمنی در غزلی ده بیتی ارادتش به حضرت را نشان میدهد. او با تصاویر شگفتی که خاص شاعر شیعی است، دلدادگیاش به ساحت آن امام همام را در اوج زیبایی نقاشی میکند. بهمنی، نقاش چیره دستی است که با رنگ احساس به تصاویر و ایماژهای این غزل عالی ضریب عشق داده است. اگر بگویم غزلی به این زیبایی و زلالی در سالهای اخیر از شاعری در مدح و ثنای حضرت رضا (ع) نشنیدهام سخن گزافی نگفتهام.
استاد محمدعلی بهمنی، که غزل را بسیار دوست میدارد، با مهندسی فوقالعاده کلمات، عشق و دلدادگی را در جان واژهها ریخته است. غزل زندگی کردن کار استاد بهمنی است. بدیهی است که او در عرصههای دیگر غزل نیز دستی توانا داشته است. اما از او کمتر شعر آیینی شنیده بودیم. ولی اگر به همین تعداد محدودی که او در نعت آلالله (علیهمالسلام) سروده است دقت کنیم، میبینیم که او با همت عالی و با جان شیفته خود به ضامن آهو (ع) ارادت دارد؛ شما هم اگر غزل او را بخوانید، به این ارادت و شیفتگی او پی خواهید برد.
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم