شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
شاعري نزد حاکمي رفت و قصيده اي را که در مدح او ساخته بود خواند. حاکم بسيار آفرين کرد و گفت: «ترجيح مي دهي سيصد تومان به تو بدهم يا در عوض هر صدتومان يک حکمت به تو بياموزم.» شاعر براي اين که پايه تملق را بالا برده باشد گفت: «البته ترجيح مي دهم که سه حکمت بياموزم.» حاکم گفت: «حکمت اول اين که وقتي به حمام مي روي و صورتت را صابون مي زني زنهار چشمان خود را باز مکن تا باعث سوزش آن ها نشود. حکمت دوم اين که وقتي که در خيابان راه مي روي چشمان خود را بر هم مگذار تا به چيزي برنخوري». شاعر که ديد چه کلاهي به سرش رفته گفت: «قربان همين دو پند بس است آن صد تومان باقي مانده را به من بده تا مرخص شوم.» حاکم خنديد و دستور داد تمام سيصد تومان را به شاعر دهند.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار