به گزارش حوزه سياست خارجي باشگاه خبرنگاران؛ ارزیابی تخصصی درباره مسئله سوریه از عهده این قلم خارج است اما بالا گرفتن تنش های اخیر درباره سوریه از جانب امریکا، موضوعی است که از منظر منطق رفتار راهبردی دولت اوباما باید به طور دقیق به آن پرداخت.
شاید اگر فقط یک اصل راهبردی بر رفتار دولت امریکا درباره مسئله سوریه حاکم باشد این است که امریکا به شدت مراقب است تجربه عراق را در سوریه تکرار نکند. در شرایط فعلی حمله نظامی به سوریه هیچ معنایی جز تکرار تجربه عراق پس از سقوط صدام ندارد و به همین یک دلیل می توان نتیجه گرفت هدف دولت امریکا از مانورهای اخیرش هر چه باشد ورود به جنگ نیست.
آنچه می توان آن را تجربه عراق خواند، واجد چند ویژگی بسیار مهم بود:
1- نخست اینکه امریکایی ها حکومت صدام درعراق را در حالی ساقط کردند که بدنه نظامی و امنیتی رژیم بعثی تقریبا به طور کامل دست نخورده و مجهز باقی ماند. این بدنه پس از سقوط صدام به سرعت تبدیل به یک لشگر تروریستی تمام عیار شد که هم به اندازه کافی نیروی انسانی زبده در اختیار داشت، هم کاملا مسلح و مجهز بود و از انگیزه کافی برای عملیات علیه دولت ملت عراق و دولت منتخب آنها بهره مند بود. اشغالگران امریکایی در عراق چیزی حدود 7 سال با این پدیده درگیر بودند و راه علاجی هم برای آن نمی یافتند. ستون فقرات تجربه عراق برای امریکا این بود که راس یک حکومت را منهدم کرد بدون اینکه برای کنترل هواداران و بدنه عملیاتی و اطلاعاتی آن فکری کرده باشد. هزینه ای که واشینگتن برای این ندانم کاری داد 7 سال جنگ فرساینده، میلیاردها دلار هزینه، صدها کشته و دست آخر هم خروجی مفتضحانه از این کشور بود. اکنون در امریکا اتفاق نظر وجود دارد که حاکمیت سوریه همچنان قدرتمند است، دستگاه اطلاعاتی و نظامی توانمندی دارد و بخش بزرگی از جامعه سوریه نیز همچنان به او وفادار است.
سرنگون کردن چنین حکومتی –با این فرض به شدت قابل بحث که حمله نظامی قادر به سرنگونی این حکومت خواهد بود- تجربه عراق را با شدتی ده ها برابر افزون تر در سوریه تکرار خواهد کرد. با رفتن اسد از کاخ ریاست جمهوری در اثر یک حمله یا کودتا، تنها افاقی که می افتد این است که بدنه به شدت قدرتمند حامی او برای مدت زمان بسیار طولانی بلای جان هر حکومتی خواهد بود که قصد اداره کردن سوریه را داشته باشد. امریکایی ها هنوز نتوانسته ارتش و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسد را از کار بیندازند، سهل است هر روز تعداد بیشتری از مردم سوریه که شاید زمانی در دو سال گذشته به جبهه مخالفان اسد هم پیوسته بودند، به این نتیجه می رسند که تداوم حکومت اسد هزاران بار بهتر از آن است که اختیار زندگی و خانواده آنها به دست تکفیری های نیمه اسنان-نیمه وحشی بیفتد. به همین دلیل است که ارتش سوریه توانسته در ماه های اخیر ده ها هزار نیروی تازه نفس جذب کند.
2- دومین ویژگی تجربه عراق که در صورت سقوط اسد از طریق مداخله نظامی بلافاصله با ابعادی بسیار بزرگ در سوریه رخ خواهد داد از کنترل خارج شدن درگیری های فرقه ای، تکه تکه شدن کشور، تبدیل شدن سوریه به بهشت تروریست هاست که ثبات منطقه خاورمیانه و شاخ افریفا را که همین حالا هم به اندازه کافی برافروخته است، عمیقا به خطر خواهد انداخت. امریکایی ها به خوبی می دانند و در این مدت بارها گفته اند که از کنترل خارج شدن این منطقه بلافاصله بسیاری از کشورهای همسایه سوریه و در راس آنها اردن را درگیر خواهد کرد، به سرعت به حاشیه خلیج فارس سرایت می کند و از طریق لیبی در زمانی کوتاه موج تروریسم را به سمت اروپا و بعد امریکا هدایت خواهد کرد. برای امریکا مسئله ثبات در خاورمیانه از همه چیز از جمله از دموکراسی و حقوق بشر مهم تر است. امریکا می داند که سوریه پس از اسد یه سرعت تبدیل به قدرتمندترین موتور محرکه افراطی گری و بی ثباتی در منطقه خواهد شد که تاریخ خاورمیانه هرگز به خود دیده است. اکنون دولت امریکا به خوبی می داند که خطر رادیکالیسم سنی فوری ترین خطر علیه ثبات بخش های بزرگی از جهان است. بعید است امریکا آنقدر احمق باشد که چنین خطر فزاینده ای را فقط به خاطر گوشمالی دادن اسد آن هم به بهانه یک اتهام اثبات نشده به جان بخرد.
3- سومین مسئله این است که هرگونه حمله نظامی به سوریه را راهبرد «گذار مسالمت آمیز» که امریکا از ابتدای آغاز انقلاب های منطقه در پیش گرفته کاملا در تضاد است. دولت امریکا از همان روز نخست که انقلاب های منطقه آغاز شد تلاش کرد هر جا می تواند فرآیند گذار را متوقف کند و هر جا نتوانست گذار به شکل مسالمت آمیز، از طریق مذاکره، با ضمانت ارتش و حداقل بی ثباتی رخ بدهد. به همین دلیل است که امریکا اجازه تکرار تجربه لیبی را در هیچ کشور دیگری در منطقه نداد و در مصر، تونس، بحرین و یمن تلاش کرد با بیرون کردن مردم از خیابان ها مسیر انقلاب ها را به سمت دیالوگ و زد و بند پس پرده منحرف کند. حمله به سوریه نه فقط خیابان ها بلکه بیابان های منطقه را هم به هم خواهد ریخت.
4- بعید است آمریکا به سوریه حمله کند چرا که هنوز هیچ شناخت درست و اشراف کاملی به بدنه معارضه سوری، ترکیب و نوع و تعداد گروه های سازنده آن ندارد. دولت امریکا به خوبی می داند که بخش سیاسی معارضه سوری صرفا یک دکور است و بخش عملیاتی آن هم همانقدر که با اسد مشکل دارد –بلکه بیشتر- دشمن امریکاست. بخش سیاسی معارضه سوری هیچ کنترلی به بخش عملیاتی آن ندارد بنابراین به هیچ نمی تواند تضمین کند که این معارضه پس از برداشته شدن سدی به نام بشار اسد از پیش روی آن به سمت ایجاد یک حکومت مسالمت جو، متعهد به منافع امریکا و اسراییل و دربرگیرنده همه گروه ها و طوایف سیاسی درون سوریه حرکت خواهد کرد. مذاکرات پس پرده سرویس های امریکایی و عربی با معارضه سوری هم همانقدر موفق بوده که مذاکرات یک دهه گذشته آنها با القاعده. بنابراین بسیار بعید است امریکا مایل باشد سوریه را از دست اسد بگیرد و به جماعتی بسپارد که نه شناخته شده اند، نه قابل مذاکره و نه برخوردار از حداقل عقل سلیم.
5- آرایش نظامی اخیر امریکا را بیش از هر چیز باید بخشی از دیپلماسی دانست. امریکا می داند که معارضه سوری قافیه را باخته است. هدف امریکا منفعل کردن اسد و حامیان آن، کاهش حضور حزب الله در لبنان، محافظه کار کردن روسیه و ایجاد مجال تنفسی برای معارضه است تا از آچمز فعلی اندکی فاصله بگیرد.
ياداشت از مهدي محمدي
انتهاي پيام/