شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
عتيقه  فروشي، به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد کاسه  اي نفيس و قديمي در گوشه  اي افتاده و گربه در آن آب مي  خورد. با خودش فکر کرد اگر قيمت کاسه را بپرسد رعيت متوجه موضوع مي شود و قيمت بالايي برايش تعيين مي کند؛ براي همين گفت: «عموجان چه گربه قشنگي داري! آيا حاضري آن را به من بفروشي؟» رعيت گفت: «چند مي خري؟» عتيقه فروش گفت: «يک درهم.» رعيت گربه را به عتيقه  فروش داد و گفت: «خيرش را ببيني.» عتيقه  فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: «عموجان اين گربه ممکن است در راه تشنه  اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشي.» رعيت گفت: «امکان ندارد! من با اين کاسه تا به حال پنج گربه فروخته  ام. کاسه ام فروشي نيست.»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار