کارگردان: فیشر استیونس
فیلمنامه: نوآهایدل
بازیگران: آل پاچینو، کریستوفر واکن، آلن آرکین
محصول: آمریکا، 2012
مدت: 95 دقیقه
با خشم به گذشته بنگر
در اولین ساخته ی فیشر استیونس، دو شخصیت اصلی داستان- آل پاچینو و کریستوفر واکن- گنگسترهای از پا افتاده ای اهل بالتیمور، به آخر دهه ی 1960 رسیده اند اما خودشان هم نمی دانند به چه موجودات روانی فسیل و پیروپاتیلی تبدیل شده اند... آغاز فیلم صحنه ای است از مواجهه ی دو رفیق قدیمی؛«ول» (پاچینو) از زندان آزاد شده و در برابر «داک» (واکن) قرار می گیرد. نخستین دیالوگ بین آن دو تکلیف را روشن می کند. ول به رفیق خودش می گوید:«چه کثافتی شدی!» چنین رابطه ای ما را بر می گرداند به دوران گذشته که تداعی کننده ی ارتباط ما بین برت لنکستر و کرک داگلاس پیر در وسترن رفقای سرسخت (1986) بود و در مایه های کمدی اش، جک لمون با والترماتئوی زوار در رفته در فیلم پیرمردهای پر غرور(1993). فیلم هم به مانند دو شخصیت عمده اش، کند و آرام پیش می رود.
پاچینو با چشمان سرخ شده و موهای به هم ریخته اش و گذراندن 28 سال در زندان، گویی هنوز زندگی را نفس می کشد و واکن در قالب آدمی بی اعتنا و با وقار در حقیقت فرمان پیچیده و پنهانی دارد تا وضع رفیق دیرینه را معلوم کند. از همان ابتدا هم بستگی آن دو با گذراندن وقت در کافه و نوشیدن قهوه و خانه ی دنج کهنه و گپ ایام دیرین و خوش گذرانی نشان داده می شود. پاچینو (با اسم بامسمای «ولنتاین» و البته مخفف «ول») هر آنچه می خواهد انجام می دهد.اما در این بین واکن خیره به فضایی خالی است و کمی بعد راز خطرناک او آشکار می شود. مأموریت ناممکن از سوی یک رئیس مافیایی برای کشتن قاتل پسرش. و داک باید در جست و جوی زمان مناسب برای این کار باشد.
فیلمساز موقعیت ها را تمام و کمال در اختیار این دو بازیگر مطرح قرار داده تا هر چه را که در چنته دارند بیرون بریزند. و اشکال قضیه هم در این است. فیلم می خواهد ادای دین کند به فیلم هایی از این دست که در دهه ی 1970 معیار به جا گذاشته اند ولی نه به آن پرداخت محکم روابط شخصیت های می رسد و نه روح فضا و انگیزه ها را به خوبی انعکاس می دهد. با این همه، با حضور رفیق سوم یعنی «هرش» (آلن آریکن) که از خانه ی سالمندان و با نفس تنگی به اتفاقات شگفت رو می آورد، فیلم ناگهان گرما و رنگ تازه ای به خود می گیرد و تعقیب سرسام آور ماشین سرفت شده در خیابان ها، انرژی خوبی به قصه تزریق می کند. به هم پیوستن سه رفیق از رابطه ی حسی و عاطفی بین آنها دارد و هر سه می خواهند برای آخرین بار به آزادی از دست رفته، وفاداری و روزهای پرافتخار گم شده دست پیدا کنند. همچنان که آفتاب طلوع می کند، آنها را می بینیم که همچون قهرمان های افسانه ای یک بار دیگر به مقابله با بدی و شرارت بر می خیزند تا نشان دهند عاقبت و برای همیشه به گذشته ها بازگشته اند./ي2
پرويز نوري
منبع:مجله سينمايي 24.