خلق و خوی نبی اکرم حضرت محمد(ص) در میان بسیاری از ارادتمندان ایشان ناشناخته است، براستی ما با این میزان از ناآشنایی با اخلاق آن حضرت چقدر شبیه یک مسلمان واقعی رفتار می‌کنیم؟

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی، پرسش و پاسخی پیرامون شخصیت حضرت محمد(ص) منتشر کرده که در ادامه متن آنها می‌آید:

پرسش: رفتار پیامبر با پیروان ادیان مسیحی، یهودی و کفار و دیگر انسان‌ها چگونه بوده است؟

پاسخ:
پیامبر اسلام از رحمت و رأفت عام و عطوفت تام بهره‌مند بود، تا جایی که خداوند او را "رحمة للعالمین" یاد کرد. که این رحمت و مهربانی حضرت اختصاص به مسلمانان نداشت. آن حضرت همان‌گونه که بر هدایت مردم مکه و بت پرستان تلاش بسیار داشت، برای هدایت اهل کتاب نیز چنین بود و به تعبیر قرآن "حریص بر هدایت مردم بود" و این مسئله یکی از جلوه‌های اساسی رحمت ایشان بر عالمیان است.


آن حضرت در برخورد انسانی و محبت به دیگران گوی سبقت را از همگان ربوده است و این حسن سلوک و رفتار پیامبر اسلام با کفار حتی مورد اذعان و اعتراف دشمنان آن حضرت نیز است. اما در این میان برخی از مورخان اروپایی و مستشرقان مغرض مدعی‌اند، این سلوک و رفتار انسانی پیامبر اسلام(ص) مربوط به زمانی است، که اسلام ضعیف بود و چاره‌ای جز مدارا و ملاطفت نبود. این سخن نادرست است، چرا که پیامبر در هنگامی که پیروز بود، با دشمنانش بسیار مدارا کرد.

به عنوان نمونه برخی وقایعی را یاد می‌کنیم، که متعلق به زمانی است، که قدرت و شوکت دشمنان و مخالفان در هم شکسته و رسول اکرم (ص) با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود.

۱. برخورد با کفار و مشرکان:

الف) امام صادق (ع) می‌فرماید:
در جنگ "ذات الرقاع"، پیامبر خدا در کنار دره‏‌ای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانشان فاصله انداخت. مردی از مشرکان، که متوجه شد یاران پیامبر خدا از او دور افتاده‏‌اند و منتظر بند آمدن سیل هستند. به همرزمان خود گفت: من محمد را می‌کشم پس آمد و به روی پیامبر خدا شمشیر کشید و گفت:
ای محمد؛ کیست که تو را از دست من نجات دهد؟
پیامبر فرمود: "همان کسی که پروردگار من و توست".
در این هنگام، جبرئیل(ع) آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی زمین افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت، روی سینه او نشست و فرمود:

"کیست که تو را از دست من نجات دهد؟"
وی عرض کرد: بخشندگی و آقاییِ تو ای محمد
پیامبر او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به خدا قسم که تو، از من بهتر و بزرگوارتری.
ب) فتح مکه در سال هشتم هجری به وقوع پیوست، وقتی امر پروردگار عالم نسبت به تحکیم دین اسلام و تربیت مسلمانان تحقق یافت و خداوند منان دل‌هایشان را برای تقوا آزمایش کرد و از طرفی دیگر کاسه ظلم و تجاوز قریش لبریز شد و در انکار آیات حقانی اسلام از هیچ کوششی دریغ نورزیدند، پس اراده الهی بر این تعلق گرفت، که کام پیامبر(ص) و اصحابشان را با فتح مکه شیرین کند و کعبه را از لوث وجود بت و شرک، پاک کند و مکه را به حالت اصلی آن برگرداند.

بهترین فرصت پیامبر برای انتقام از دشمنان روز فتح مکه بود. زمانی که آن حضرت و یارانشان انواع و اقسام کینه‌توزی را از سوی دشمنان خون آشام متحمل شدند. قریش ایشان را ناسزا گفتند، تهدید کردند، برسر راه ایشان خار افکندند، به ایشان القاب بد نسبت می‌دادند، گاهی جادوگرمی‌گفتند، گاهی دیوانه و گاهی شاعر، اما پیامبر رحمت در هنگامه پیروزی رو به قریش کرد و فرمود:

"یا معشر قریش ترون انی فاعل بکم؛ ای گروه قریش نظر شما چیست، من با شما چگونه رفتار خواهم کرد."
قریش در حالی که بهت زده، حیران و بیمناک بودند، گفتند:
"خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم؛ ما از شما انتظار خیر و نیکی داریم، چون شما را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می‌دانیم."
حضرت فرمودند: "انی اقول لکم کما قال یوسف لاخوته لا تثریب علیکم الیوم اذهبوا فانتم الطلقاء؛ من همان جمله‌ای را که یوسف به برادرانش گفت، به شما می‌گویم، امروز بر شما هیچ ملامت و مواخذه‌ای نیست، بروید شما آزاد هستید."

۲. در برخورد و رفتار با یهود و نصاری:
الف) در حیطه اخلاق گرامی و حسن سلوک و محبت آن حضرت(ص) تفاوتی میان کافر و مسلمان، دوست و دشمن و خویش و بیگانه وجود نداشت و آن ابر رحمت بر دشت و چمن به طور یکنواخت می‌بارید. اما یهود بغض شدید با آن حضرت(ص) داشت و تک تک وقایع تا زمان وقوع غزوه خیبر شاهد بر این امر است.

مثلا یک بار یک یهودی در بازار اظهار کرد: "سوگند به آن ذاتی که موسی را بر تمام پیامبران برتری داده است."

یکی از صحابی (یاران) حضرت محمد(ص) آن را شنید و نتوانست آن را تحمل کند. پس از وی پرسید:
آیا بر محمد(ص) نیز برتری داشت؟
او گفت آری.
صحابی از شدت خشم سیلی محکم به سوی او روانه کرد.
از آن جا که دشمن نیز به عدل و اخلاق حضرت محمد(ص) اعتماد داشت، آن یهودی مستقیما به محضر پیامبر رفت و از آن صحابی شکایت کرد. آن حضرت بر صحابی خشم گرفت و او را مورد سرزنش قرار داد.

ب) پسر یکی از یهودیان بیمار شد. پیامبر اکرم(ص) به عیادت وی رفت و او را به اسلام دعوت کرد، او به سوی پدرش نگاه کرد، گویا هدفش جلب موافقت پدر بود. پدرش گفت: آنچه ایشان به شما می‌گویند، بپذیر. بنابراین به اسلام مشرف شد.

در این باره روایت فراوانی داریم، که حتی آن حضرت به عیادت یهود سفارش کرده و خود نیز این کار را می‌کردند.

۳. مدارای آن حضرت (ص) نسبت به منافقین
وجود منافقان در مدینه به مراتب برای مسلمانان سنگین‌تر نسبت به حضور مشرکان مکه و یهود بود. اما اخلاق کریمانه پیامبر اسلام(ص) با آنان نیز چون دیگران همراه با مدارا بود. به عنوان نمونه برخورد پیامبر با کارشکنی‌ها و اهانت‌های "عبدالله بن ابی بن سلول" سر دسته منافقان بسیار مهم است. یکی از اهانت‌های او به پیامبر اهانتش در غزوه "بنی مصطلق" بود.

بدین شرح که در ماه رجب سال ششم هجری به رسول خدا(ص) گزارش رسید، که افراد قبیله "بنی مصطلق" از تیره "خزاعه" در تدارک جنگ با مسلمانان برآمده‌اند. بنابراین پیامبر با سپاهی رهسپار مکانی به نام "مریسیع" شد، پس از درگیری با "بنی مصطلق" آنان با دادن ۱۰ کشته تسلیم مسلمانان شدند. در این نبرد "عبدالله بن اُبی" و دیگر منافقان شرکت داشتند و در این نبرد به فکر تفرقه افکنی در سپاه پیامبر(ص) افتادند.

دو نفر از یاران پیامبر(ص) یکی از مهاجران به نام "جهجاه بن سعید" غلام عمر بن خطاب و دیگری از انصار به نام "سنان جهنی" در هنگام کشیدن آب از چاه مشغول گفت و گو بودند، به ناگاه فرد مهاجر کنترل خود را از دست داد و به روی فرد انصاری سیلی محکمی زد. در این موقع هر کدام به رسم جاهلی، اقوام و بستگان خود را فراخواندند، ناگهان دعوای این دو نفر به دعوای بین دو گروه از مهاجران و انصار تبدیل شد،‌ هر گروه با شمشیرهای عریان، خود را برای خونریزی و برادر کشی آماده می‌کردند، در این هنگام پیامبر بزرگوار اسلام(ص) دخالت کرد و دعوا را پایان داد.

سردسته منافقان "عبدالله بن ابی" از فرصت به دست آمده بهره‌برداری کرد و در حضور جمع انصار بر ضد مهاجران و پیامبر سخنرانی کرد و گفت: "مهاجران بر ما غلبه کردند، ما از یاران محمد(ص) شدیم تا سیلی بخوریم، گویی سزای نیکی، بدی است. اگر به مدینه برگردیم عزیز را ذلیل می‌کنیم و..."

در این مجلس جوان مسلمانی به نام "زید بن ارقم" از این اهانت سخت ناراحت شد و با عبدالله به نزاع پرداخت و گفت: "ذلیل و بیچاره تو هستی، نه محمد(ص)، او عزیز است و..."

عبدالله بر سرش فریاد کشید و "زید" نزد رسول خدا(ص) رفت و فتنه عبدالله را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر به سبب مصالحی سخن "زید" را تأیید نکرد. خلیفه دوم، عمر، به پیامبر پیشنهاد کرد، که شر عبدالله را از سر مسلمانان به وسیله یک مسلمان انصاری برطرف کند، اما پیامبر نپذیرفت و فرمود:

"در این موقع شایعه‌پردازان می‌گویند "محمد یاران خود را می‌کشد."
پیامبر(ص) از عبدالله جریان را پرسید و وی گزارش زید را تکذیب کرد.

پیامبر(ص) فرمان حرکت صادر کرد "اسید بن حضیر" بزرگ خزرجیان خدمت ایشان رسید و عرض کرد:
"هرگز شما در چنین اوضاعی که هوا به شدت گرم است، فرمان حرکت صادر نمی‌کردید"
پیامبر(ص) فرمود: "مگر سخن "عبدالله" را نشنیدید که چه گفت..."

هنوز سپاه اسلام به مدینه نرسیده و یا به نقلی، تازه به مدینه رسیده بود، که وحی نازل شد و سخن "زید بن ارقم "را تصدیق کرد و عبدالله رسوا شد. سوره «منافقین» نازل شد و با شدت تمام حزب نفاق را کوبید و نقاب را از چهره عبدالله برداشت.

برخی از آیات سوره منافقین که در این باره نازل شد در ادامه می‌آید: «إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ»( آیه ۱)

"آن گاه که منافقان نزد تو آمدند و گفتند گواهی می‌دهیم که تو پیامبر خدا هستی و خدا می‌داند که تو پیامبر هستی، خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغ می‌گویند"

«اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»( آیه ۲)

"سوگندهای خود را سپر جان خود قرار داده‌اند. خود و دیگران را از پیروی راه خدا باز داشته‌اند، آنان چه کار بدی انجام داده‌اند"

«هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَیٰ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّیٰ یَنْفَضُّوا ۗ وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ »( آیه ۷)

"آنان کسانی هستند که می‌گویند به یاران پیامبر انفاق نکنید تا از اطراف او پراکنده شوند (ولی آنان کور خوانده‌اند) برای خدا است گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین، منافقان نمی‌فهمند"

"یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ(آیه ۸)

"می‌گویند اگر به مدینه بازگردیم، عزیز ما ذلیل را بیرون می‌کند، عزت برای خدا و رسول اوست ولی منافقان نمی‌دانند"

با نزول این آیات، منافقان به ویژه رهبر آنان "عبدالله بن ابی" رسوا شدند. عده‌ای به وی گفتند، که به نزد پیامبر(ص) برو و عذرخواهی کن تا برای تو دعا و استغفار کند. عبدالله در پاسخ برآشفت و گفت:

به من گفتید، که مسلمان بشو،‌ مسلمان شدم، گفتید که زکات بده، زکات دادم، اکنون می‌گویید بر او سجده کنم، من این کار را نمی‌کنم. 

قرآن در این باره می‌گوید:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ(آیه ۵ )»
"وقتی به آنان گفته شد که بیایید پیش رسول خدا تا برای شما از خداوند آمرزش بطلبد، سرهای خود را به عنوان اعتراض بر می‌گردانند و متکبرانه خود را از پیروی راه خدا باز می‌دارند"

۴. شفقت بر غلامان
اما اخلاق و رفتار آن حضرت(ص) با بردگان مانند دیگر انسان‌های آزاد، یکسان بود. پیامبر اکرم(ص) بر غلامان شفقت خاصی داشتند، بارها اتفاق می‌افتاد، غلامانی که در خدمت آن حضرت(ص) بودند و یا در جنگ‌ها به ایشان می‌رسید، توسط ایشان آزاد می‌شدند، اما آنان خود نمی‌خواستند، از سفره کرم پیامبر دور شوند بنابراین پدر، مادر، قبیله و تمام وابستگان خود را رها کرده و تمام عمر در خدمت آن حضرت می‌ماندند. 

به عنوان مثال "زید بن حارثه" غلام آن حضرت(ص) که آزاد شد، پدرش آمد، تا او را با خود ببرد، ولی او آستانه رحمت منجی عالم بشریت را بر بودن در سایه عطوفت پدر ترجیح داد. پیامبر اکرم(ص) همواره در رابطه با غلامان توصیه خیر می‌کرد. چنانکه در روایتی ایشان در رابطه با غلامان و کنیزان توصیه به نیکی می‌کرد و می‌فرمود: "از آن چه می‌خورید، به آنان بخورانید و از آن چه می‌پوشید، آنان را نیز بپوشانید و خلق خدا را شکنجه ندهید"

۵. رحم و مهربانی سرور کائنات بر حیوانات
رسول اکرم(ص) با وجود دلیری و شجاعت بی مثالش، بر حیوانات بی نهایت ترحم داشت. رقیق القلب و مهربان بود. زود اشکشان جاری می‌شد. جور و ستمی را که مدت‌ها میان عرب نسبت به حیوانات رایج بود، از بین برد و رسم شوم تعلق گردن بند بر گردن شتر را زائل کرد و خوردن گوشت حیوانات زنده بدون ذبح را که رسم جاهلیت بود از بین برد.

"شداد بن اوس" می‌گوید:

"آن حضرت (ص) فرمود: "همانا خداوند در هر مورد احسان و نیکی را لازم قرار داده است، پس هر وقت حیوانی را ذبح می‌کنید، با روش اسلامی آن را ذبح کنید و (حتی) کارد را تیز کنید تا قربانی را رنج ندهید.

از آن چه گذشت، جلوه‌های حلم، عفو، تسامح و گذشت آن حضرت بیان شد و معلوم گردید که آن حضرت(ص) برای دوست، دشمن، کافر و مسلمان و مرد و زن، آزاد و غلام، انسان و حیوان...گنجینه رحمتی به طور یکسان بودند.

چنانکه شخصی از محضر ایشان برای کسی درخواست دعای بد کردند، از آنجا که این تقاضا مورد طبع آن حضرت(ص) نبود، فرمود: "من در جهان برای نفرین نیامده‌ام، بلکه رحمتی برای عالمیان قرار داده شدم و مبعوث گردیده‌ام"
آن حضرت به جهانیان این پیام را اعلان کرد: "با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید، نسبت به یکدیگر حسد نورزید و به یکدیگر پشت نکنید و همه بندگان خدا هستید و با یکدیگر برادری کنید.
 
منبع: جهان
برچسب ها: پیامبر ، ادیان ، اخلاق ، مسلمان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.