مستكبران اروپايي در طول دو قرن گذشته اكثر كشورهاي مسلمان را تحت تجاوز و اشغالگري قرار داده اند، تلاش مي كنند تا اسلام را ريشه كن سازند و ارزشها و اشكال حكومتي مدنظر خود را بر مردم استعمار شده تحميل كنند؛ اين تلاشي است كه برنارد لوئيس نظريه پرداز استعمارگران غربي هم به شكست آن اعتراف كرده بود.

به گزارش سرويس بين‌الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از پرس تي وي، کوین بارت، نویسنده امریکایی و کارشناس مطالعات اسلامی در گزارشي در پرس تي وي نوشت: امروز ما در عصر انقلاب اسلامي زندگي مي كنيم. در فاصله نيمه دوم قرن بيستم ميلادي، بيداري جهان شمول اسلامي همزمان با مشروعيت زدايي از استكبار روي داد. موجي از فعاليت هاي اسلامي در كشورهاي با اكثريت جمعيت مسلمان روي دادند. مردم كشورهاي مسلمان ميراث اسلامي خود را مي خواستند، معترض به فساد ناشي از مادي گرايي و سكولاريسم بودند و در جست و جو صداي حقيقتي بودند كه بر زندگي شان تاثيرگذار باشد.  

**‌ و اكنون نوبت مصر  
امروز مصر در وضعيت جغرافيايي اي ميان ايران و الجزاير قرار گرفته است: از سوي احتمال موفقيت انقلاب اسلامي در مصر همچون ايران وجود دارد و از سوي ديگر ممكن است همچون رويداد تراژيك الجزاير قيام اسلامي سركوب شود. 

امروز مصر، همانند ايران سال 1979 و الجزاير سال  1989 با اكثريت مردمي مواجه است كه خواهان حاكميت اسلام و ضد صهيونيسم و استكبار هستند. همچنين همچون وضعيت ايران پيش از سال 1979، مصر نيز امروز با فساد افراد ثروتمند، سكولار و بورژوازي كمپرادوري مواجه است كه كه نمي خواهند ملت مصر به آرمان هاي خود دست يابند. 

در ايران، انقلابيون اسلامگرا  شاه را ساقط كردند و با موفقيت قدرت خويش را تحكيم نمودند. آنان موفق شدند جمهوري دموكراتيك اسلامي را برقرار سازند. جههوري كه داراي هويت اسلامي-ايراني بود و عليه هرگونه تلاش خارجي براي نابودي انقلاب مقابله كرد و سياست هايي را تعقيب نمود كه بيانگر خواست هاي ملت ايران بود. 

هيچ يك از رهبران كشورهاي ديگر خاورميانه جرات ابراز نظر مردم كشورهاي مسلمان را نداشتند: موجوديت صهيونيسم و اشغالگري آن در فلسطين موجوديتي مشروع نيست و بايستي نابود شود و با حكومتي كه نماينده اكثريت مردم فلسطين باشد، جايگزين شود. 

در الجزاير در سال 1989، فعالان اسلامگرا برخلاف خواهران و برادرانشان در ايران، از سوي رژيم سركوبگر الجزاير فريب خوردند. فراعنه حاكم بر الجزاير ادعا كردند كه نتيجه انتخابات ملي را خواهند پذيرفت. اسلامگرايان آن كشور نيز به جاي مبارزه براي يك انقلاب، در انتخابات شركت كردند و با كسب اكثريت آرا (90 درصد) پيروز شدند. با اين حال حكومت فعالان اسلامگرا را دستگير كرد و موجب آزار و اذيت و شكنجه قرار داد. 

مسلمان الجزاير مي توانستند در راه پيروزي انقلاب مبارزه كنند تا يك جمهوري اسلامي موفق در آن كشور تشكيل شود. امري كه به تبع آن مي توانست منجر به تشكيل جمهوري هاي اسلامي بزرگتر در مغرب نيز بشود و به تشكيل يك اتحاديه جديد اسلامي در قالب خلافت بيانجامد.  ولي آنان فريب توطئه حكومت را خوردند. اسلامگرايان الجزاير وعده دروغ حكومت مبني بر "دموكراسي" را باور كرده بودند و همچون سالوادور آلنده (و برخلاف فيدل كاسترو و هوشي مين) نتوانستند انقلاب شان را به سرانجام برسانند. 

پس از شكنجه و به شهادت رساندن مخالفان، خونتاهاي الجزايري موجي از ترور را به راه انداختند. در طول دهه 90 ميلادي، حكومت الجزاير جوخه هاي مبدل به ظاهر اسلامگرايان را به راه انداخت و از طريق آنان صد هزار نفر از مردم بي گناه را به شهادت رساند و اين اقدامات را با حمايت و مشاركت غرب انجام داده بود. آنان اغلب دست به كشتار مردم روستايي اي مي زدند كه حامي اسلامگرايان بودند. 

زماني كه من در فاصله سالهاي 1999 تا 2000 به سر مي بردم هر فرد الجزايري دولت آن كشور را متهم به كشتار ها مي نمود در حالي كه در همان زمان رسانه هاي غربي ادعا مي كردند كه اين اقدامات از سوي "اسلامگرايان راديكال" انجام مي شود. 

در 11 سپتامبر 2001، موساد رژيم صهیونيستي و آمريكائي ها "استراتژي الجزايري" را دنبال كردند و شهروندان بيگناه را كشتند و پس از آن اتهامات را متوجه آن گونه كه خود مي گويند "اسلامگرايان راديكال" نمودند و بار ديگر رسانه هاي صهيونيستي در اين جنايت عليه بشريت با آنان همدست شدند. 

مبارك نيز از استراتژي مشابهي استفاده كرد و كليساي قبطي ها را دو سال پيش منفجر كرد. اما مردم مصر فريب نخورند. فعالان مصري سريعا حمايت خود از قبطي ها را اظهار نمودند و حقايق را بيان كردند. 

در مصر امروز، همانند ايران سال 1979 و الجزاير سال 1989، اكثريت جمعيت خواهان احياي اسلام و حاكميت اسلام عليه تجاوز مستكبرين غربي هستند. آنان خواهان پايان دادن به فساد داخلي در مصر هستند. 

اما همانند ايران سال 1979 و الجزاير سال 1989 فعلان اسلامي در مصر با اقليت ثروتمند، ظالم و مسلحي مواجه هستند كه خواهان حفظ فساد موجود در مصر هستند. اقليت سكولار مصري از به قدرت رسيدن مسلمين در مصر ممانعت مي ورزد و ضد خواست ها و آرمان هاي آنان است. اين اقليت نوكر استكبار است و خواسته هاي مردم مصر را خنثي مي كند. 

ارتش مصر نيز وابسته به صهيونيست ها – آمريكائي ها است و فعالان "دموكراسي" از بازوي قدرت نرم امپراطوري صهيونيستي – آمريكائي حمايت مي شوند. 

كشورهاي شيخ نشين خليج فارس، هنوز هم بصورت دو فاكتور استعمار صهيونيستي – آمريكائي را به رسميت شناخته اند و پولهاي خود را براي حفظ فساد در آن مصر و خنثي سازي انقلاب مصر به آنجا سرازير مي كنند. 

آنان وانمود مي كنند كه حامي دموكراسي هستند در حالي كه براي شاعران عرب حكم زندان صادر مي كنند، در كشورهايي كه به بيش از هر كشور ديگري نيازمند انقلاب هستند.

آيا مردم مصر اجازه خواهند داد تا حاكمان دست نشانده و مزد بگير از استكبار انقلاب اسلامي آنان را منحرف سازند؟ آيا مردم مصر راهي همچوت مردم ايران را خواهند پيمود و يك حكومت کاملا مستقل و اسلامي و ضد صهيونيستي و ضد استكباري را برقرار خواهند كرد؟ 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار