در زندگی روزمره خود با اطلاعات بسیار زیادی رو به رو می‌شویم که مغز مسئول پردازش آن‌هاست. قرار است مغز اطلاعات بیرونی را به درستی پردازش کند، نتیجه درستی بگیرد و به ما برای زندگی در این دنیای پر از محرک کمک کند. اما مغز، سیستمی پیچیده است که خطاهایی هم دارد.

 

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران بجنورد، خطاهای مغز در زندگی روزمره دائم اتفاق می‌افتد و برخی از آن‌ها را ما حتی به خطای مغزی نسبت نمی‌دهیم. دانستن این که چه پدیده‌های مغزی باعث این خطاهای روزمره می‌شود، خالی از لطف نیست.

درها: تا به حال شده وارد اتاقی شوید اما به کل فراموش کنید که اصلا برای چه وارد آن اتاق شدید؟ به گزارش خبرآنلاین، نکته جالب این است که درها می‌توانند مقصر اصلی این فراموشی عجیب باشند. روان شناسان دانشگاه نوتردام کشف کرده‌اند که عبور از یک در، باعث پدیده‌ای در مغز می‌شود که می‌توان آن را جداکننده رویدادی نامید. در این پدیده، عبور از در، بخشی از افکار و خاطرات را از دسته‌ای دیگر جدا می‌کند، درست همان‌طور که در فیلم ها عبور از یک در به معنای خارج شدن از یک صحنه و ورود به صحنه‌ای دیگر است. بنابراین می‌توان به زبان ساده گفت وقتی از یک در عبور می‌کنید، مغزتان اطلاعات مربوط به اتاق قبلی را کنار می‌گذارد و با ارائه صفحه‌ای سفید و جدید، خود را برای فضایی تازه آماده می‌کند.

ماه: وقتی برای گردش شبانه همراه با اطرافیان بیرون از خانه هستید، ماه می‌تواند عنصری زیبا و خاطره‌انگیز باشد. به احتمال زیاد برای شما هم پیش آمده است که در مواردی، ماه را بسیار بزرگ‌تر از معمول ببینید،‌ با این که می‌دانید ماه بزرگ‌تر نشده و همان اندازه قبلی است. در واقع این بزرگ دیدن ماه هم یکی دیگر از خطاهایی است که مسئولش مغزمان است. به احتمال زیاد دلیل این پدیده که خطای دید ماه یا خطای دید پونزو نامیده می‌شود،‌ این است که ما عادت داریم ابرها را بالای سر خودمان ببینیم و می‌دانیم که وقتی ابری را در افق می‌بینیم،‌ آن ابر می‌تواند بسیار بسیار از ما دور باشد. اگر ابری در افق به اندازه ابری که بالای سرمان است به نظر بیاید، با خود فکر می‌کنیم: آن ابر باید خیلی بزرگ باشد و چون ماهی که در نزدیکی خط افق می‌بینیم به اندازه ماهی است که به طور معمول بالای سر خود می‌بینیم، این‌طور ادراک می‌کنیم که ماه در نزدیکی افق خیلی بزرگ است! پس در دیدن اندازه ماه مشکلی نیست، اما مغز آن را بزرگ‌تر پردازش می‌کند.

آژیرها و بوق‌ها: کدام‌یک از این صداها بدترند: صدای زنگ ساعت دیجیتالی؟ صدای کامیونی که در حال عقب آمدن برای بارگیری است یا صدای سیستم تشخیص حریق وقتی باتری آن رو به اتمام است؟ همه آن‌ها آزاردهنده‌اند. این صداها در واقع متعلق به زندگی مدرن امروزی هستند و آزاردهنده‌اند چون از مواردی هستند که باعث می‌شوند مغز کمی هنگ کند. تکامل ما در راستای شنیدن این صداها نبوده است، به همین دلیل هم برای فهم آن‌ها مشکل داریم.

عکس‌ها: همان‌طور که ما برای شنیدن صدای آژیرها تکامل نیافته‌ایم، برای دیدن عکس هم تکامل نیافته‌ایم!‌ همان‌طور که ممکن است مادربزرگ شما یاد بگیرد با اینترنت کار کند، اما حسی درونی از آن ندارد، ما هم هشیارانه عکس‌ها را می‌بینیم و دریافت می‌کنیم اما مغزهای ناهشیارمان نمی‌توانند به راحتی آن‌ها را از افراد و اشیایی که از آن‌ها عکاسی شده است، تفکیک بدهند.

مطالعات نشان داده‌اند که مردم در پرتاب دارت به سمت عکس کسانی که دوست دارند، دقت خیلی کمتری دارند. همچنین مطالعه دیگری نشان می‌دهد که وقتی از افراد خواسته می‌شود عکس فردی را پاره کنند که در کودکی برایش ارزش و احترام زیادی قائل بوده‌اند، خیس عرق می‌شوند. دیدن عکس‌ها، برخلاف بسیاری دیگر از کارهایی که ما در زندگی روزمره خود انجام می‌دهیم،‌ میلیون‌ها سال سابقه تکامل و تمرین ندارد و به همین دلیل هم مغز ما در جدا کردن عکس‌ها از واقعیت دچار مشکل می‌شود.

قرمز- سبز: شما رنگ قرمز- آبی را می‌شناسید،‌ همان رنگی که اسمش را بنفش گذاشته‌ایم. در واقع رنگی دیگر هم داریم که قرمز- سبز است،‌ اما ما هیچ اسمی برای آن نداریم، ‌چون آن را نمی‌بینیم و در واقع مغزمان در برابر آن کور است! این محدودیت در درجه اول به نحوه دریافت رنگ‌ها برمی‌گردد. درون شبکیه چشم ما سلول‌هایی وجود دارد که دوقطبی هستند. وقتی به رنگ قرمز نگاه می‌کنیم، فعالیت این سلول‌ها به مغز می‌گوید که با رنگ قرمز روبه رو است و وقتی به رنگ سبز نگاه می‌کنیم، این سلول‌‌ها دست از فعالیت برمی‌دارند و این توقف فعالیت برای مغز به معنای دیدن رنگ سبز است. به طور معمول، همکاری این نوع سلول‌ها در شبکیه چشم به ما امکان دیدن اغلب ترکیب‌های رنگی را می‌دهد اما در مورد رنگ‌های قرمز و سبز، نمی‌توانیم هر دوی آن‌ها را از یک نقطه ببینیم و پردازش کنیم. البته در شرایط آزمایشگاهی می‌توان چشم را وادار کرد که هر 2 رنگ را به طور هم زمان ببیند.

چرخ‌ها: تا به حال به چرخ‌های خودروهای در حال حرکت در فیلم‌ها نگاه کرده‌اید؟ حتما دیده‌اید که به نظر می‌رسد رو به عقب حرکت می‌کنند. دوربین‌های فیلم برداری از صحنه با طیفی محدود تصویر می‌گیرند و این در واقع خطای مغز ماست که تصاویر دارای فاصله را پیوسته پردازش می‌کند و فکر می‌کند حرکت را در آن دیده است. وقتی این تصاویر دارای فاصله از چرخ‌های در حال حرکت گرفته و به مغز نشان داده می‌شود، مغز آن‌ها را در حال حرکت رو به عقب پردازش می‌کند چون در این حالت، تفاوت 2 تصویری که پشت سر هم آورده می‌شود، کمتر است. مغز ما هم از داده‌های بیرونی تصاویر مجزایی می‌گیرد،‌ درست مانند آن‌چه در فیلم‌برداری اتفاق می‌افتد. بنابراین مغز ما هم در حال فیلم‌برداری از دنیایی است که ما در آن زندگی می‌کنیم . اما همیشه سرعتش به اندازه‌ای بالا نیست که چرخ‌های در حال حرکت را در همان جهتی ببیند که واقعا می‌چرخند.

چراغ‌های روشن: تا به حال شده است که ببینید کسی با نگاه کردن به یک لامپ روشن 4 بار عطسه کند؟ آیا ممکن است کسی به نور حساسیت داشته باشد؟ به این پدیده، واکنش عطسه نوری گفته می‌شود، یک به‌هم‌ریختگی مغزی که زیاد شناخته‌شده نیست. به طور کلی، واکنش عطسه ما به طور غیرارادی و در زمانی اتفاق می‌افتد که چیزی مزاحم وارد بینی ما شود. واکنش دیگری که ما به طور معمول تجربه می‌کنیم این است که وقتی با نور زیاد روبه رو می‌شویم، مردمک‌هایمان تنگ‌تر می‌شود. همه واکنش‌هایی که بدن ما نشان می‌دهد در واقع به پیام‌های پیچیده‌ درون سیستم عصبی مغز برمی‌گردد. چنین تصور می‌شود که پیام‌های ترکیبی می‌توانند نتایج ناخواسته‌ای را به همراه داشته باشند.

مناظر کاملا باز: وقتی مردم در بیابان، صحرا یا جنگل‌های تنک و خلاصه هر جا که عاری از نشانه‌های خاص باشد شروع به راه رفتن کنند، درون دایره‌ها راه می‌روند. آزمایش‌های انجام‌شده روی افرادی که با چشم بسته راه می‌رفتند، نشان می‌دهد که بدون نشانه‌های بیرونی، در دایره‌هایی با قطر 20 متر دور خودمان می‌چرخیم، در حالی که باور داریم در حال راه رفتن در یک مسیر مستقیم هستیم. بر اساس مطالعات محققان موسسه زیست- ژن‌عصب‌شناسی مکس پلانک آلمان، چرخیدن به دور خود بر اثر تغییر احساس رو به جلوی فردی که در حال راه رفتن است اتفاق می‌افتد. با هر گام، انحراف کوچکی در سیستم حفظ تعادل مغز یا شاید سیستم هشیاری بدن اتفاق می‌افتد و روی احساس فرد در مورد این که مسیر مستقیم کدام است تاثیر می‌گذارد. این انحراف‌های جزئی روی هم جمع می‌شود و به مرور زمان باعث می‌شود که فرد در دایره‌هایی حتی با قطر کمتر دور خودش بچرخد. وقتی بتوانیم با داشتن یک ساختمان یا کوه در منظره احساس جهت‌یابی خود را تنظیم کنیم، این انحراف‌های مغز روی هم انباشته نمی‌شود.

تلفن‌ها: آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که احساس کنید گوشی همراهتان درون جیبتان می‌لرزد یا زنگ می‌زند، اما وقتی آن را از جیبتان بیرون می‌آورید می‌بینید هیچ خبری نیست؟ اگر برای شما هم مانند اغلب مردم چنین اتفاقی می‌افتد، پدیده‌ای را تجربه می‌کنید که به آن لرزش خیالی گفته می‌شود و باز هم مغز مقصر است! مغز شما در واکنش به آشفتگی‌های زندگی به غلط نتیجه‌گیری‌هایی دارد. مغز با اطلاعات حسی زیادی بمباران می‌شود؛ مجبور است محرک‌های مزاحم و بی‌استفاده را حذف کند و سیگنال‌های مهم را بیرون بکشد و پردازش کند. در دوران قدیم ممکن بود منحنی‌هایی را که از گوشه چشم می‌دیدیم، به اشتباه یک مار ببینیم. اما امروزه بیشتر ما بسیار با فناوری درگیریم و مغز ما ممکن است هر چیزی مانند خش‌خش لباس یا صدای شکم را به اشتباه به عنوان زنگ یا لرزش گوشی همراه پردازش کند و در نتیجه باعث شود دچار توهم صدای زنگ گوشی همراه یا حتی لرزش آن شویم./س

برچسب ها: مغز ، قفل ، لحظه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.