آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود: "شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم."

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، حمید داود آبادی در آخرین پست وبلاگ خاطرات جبهه نوشت:

اوایل بهمن ماه 1377 بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه "مسعود ده نمکی" و فرزندانم سعید و مصطفی - که آن موقع هفت – هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور "عطاالله مهاجرانی" وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.

مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب "یاد یاران" با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود.

آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت. از شهید "سیدمجتبی هاشمی" که فرمود: "آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت." تا شهید "عباس بابایی" که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.

شهید "محمود کاوه" که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و ...

هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید "علی اشمر" – قمرالاستشهادیین لبنان - برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود: "آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم." و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود.

از بقیه بگذریم.
همه اینها را گفتم تا به این جا برسم.
آقا در بین صحبت هایش فرمود:
"تصویر شهیدی در اطاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم."
وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. سپس به آقا میثم – فرزندش - گفت که برود و آن عکس را بیاورد.

دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت:
"حتما باید شما اون عکس رو ببینید."
سپس رو به میثم کرد و مجددا گفت: "شما برو اون عکس شهید رو از اطاق من بیار."
که آقا میثم رفت و سرانجام عکس را آورد.

کارت پستال کوچکی بود از شهیدی با بادگیر آبی، که بر زمین تفتیده شلمچه آرام گرفته بود.
آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که "موسسه میثاق" منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند.

عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود:
"شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم."

ناگهان یاد کلامی از دوست عزیزم "حسین بهزاد" افتادم.
چندی قبل از آن، حسین همان عکس را نشانم داد و نکته بسیار مهمی را تذکر داد. آن شهید جوان با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته بود و ...
به آقا گفتم:
"آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند."
آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ که حرف حسین بهزاد را گفتم:
"این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گردوخاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است."

با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود:
"الله اکبر ... عجب ... سبحان الله ... سبحان الله"
دست آخر، آقا مسعود زرنگی کرد و از آقا خواست تا اجازه دهد عکس آن شهید را به عنوان یادگار به او بدهد. آقا هم پذیرفت و روی دست راست شهید بر عکس، امضا کرد و به عنوان یادگار به مسعود داد.



دیدن این مطلب باعث شد تا این خاطره آقا را درباره شهید را ذکر کنم:

مزار اين شهيد كجاست؟

با دیدن تصاویر شهدا،به يك عكس خيره شد و ناگهان فرياد زد كه این «هادی» من است. من با دستان خودم این کلاه را برایش بافتم.

سالهاست عکسی از یک شهید را در صفحات مختلف اینترنتی، وبلاگ‌ها، سایت‌ها و حتی بر دیوارهای شهرها می‌بینیم. عکس شهیدی که با لباس بارانی آبی خود و کلاهی که به گفته مادرش او برای فرزندش بافته است، از مظلومیت شهدایمان در دل صحراهای جنوب سخن می‌گوید.

هادی ثنایی‌مقدم يازدهم تيرماه 1351 در شهرستان لنگرود بدنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دي‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسيد اما پيكرش هيچگاه بازنگشت. همرزمان او از نحوه شهادتش بر اثر اصابت مستقیم تير می‌گویند يادآور مي‌شوند كه هادی به همراه تعداد زیادی از شهدا به کنار جاده انتقال داده شد. پارچه سفید به همراه چوبی در کنار او قرار داده شد تا آمبولانس‌ها راحت او را پیدا کنند و به عقب برگردانند. آنها از آن محل دور شدند، آمبولانس‌ها تعدادی از شهدا را به سمت پشت خط آورد ولی خبری از پيكر هادی نبود.

تا به امروز کسی نفهمیده است بر سر پيكر شهيد هادی ثنايي‌مقدم چه آمده است؟. عده‌ای می‌گویند احتمال دارد گلوله خمپاره‌ای به کنار پيكرش خورده و او را در زير خاک پنهان كرده و همین امر باعث شده است كه آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند.

سال‌ها از این ماجرا گذشت و از هادی تنها یک مزار خالی در شهرمان باقی ماند. در یکی از روزها مادر شهید به زیارت مزار فرزندش به گلزار شهدا می‌رود و پس از دعا و فاتحه از جای خود بلند می‌شود. ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنايي‌مقدم به تصاویر شهدا نگاه می‌کند و به يك عكس خيره مي‌شود و ناگهان فریاد می‌زند این هادی منه.... این هادی منه... .

خانواده‌هاي شهدای حاضر در گلزار شهدا دور او جمع مي‌شوند. کسی نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است. مادر شهید به سمت مسئول نمایشگاه می‌رود و می‌گوید این عکس را از کجا آورده‌اید؟، چه کسی این عکس را گرفته است؟ آنها نمی‌دانستند صاحب این عکس و عکاس آن کیست. اما مادر شهيد مي‌گويد:
- این هادی منه... من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم. این هادی منه...
برچسب ها: باشگاه ، شبانه ، وبلاگستان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۹
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
سیما
۱۶:۵۳ ۰۷ خرداد ۱۳۹۹
بر شجاعتهاو رشادت‌ها ی این دلاور مردان همیشه غبطه می خورم. وبا حسرت واه آرزو میکنم پوینده راه این عزیزان باشم. خدا کند فردای قیامت شرمنده این عزیزان که گوهر گرانبها هستندنشویم
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۱۴:۴۱ ۲۹ شهريور ۱۳۹۱
ما جوانان امروز نیز آماده اگر دشمن دست از پا خطا کند اینبار آیندگان باید در گورستان تاریخ به دنبالشان بگردند . / یا حسین علیه السلام
Canada
ناشناس
۱۴:۳۶ ۲۹ شهريور ۱۳۹۱
سلام بر شهداو امام شهدا،آی اونایی که پشت میز نشستین وحرمت جاتون رو نمیدونین مابراحفظ ایرانمون این چنین جوانهایی رو دادیم ترابه شهدا،با منش شهدا بامردم رفتار کنین نذارین این مردم زجر کشیده برا انقلاب زجر اقتصادی هم بکشند اونم اقتصادی که دوستان دارن به ما تحمیل میکنن نه دشمنان
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۴۹ ۲۸ شهريور ۱۳۹۱
اللهم اغفرالامام الخميني والشهداءالثورتناالاسلاميه واحشرهم مع الحسين عليه السلام
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۵ ۲۸ شهريور ۱۳۹۱
به عکس شهدا مینگریم و بر عکس شهدا عمل میکنیم!
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۰۹:۲۳ ۲۸ شهريور ۱۳۹۱
سید علی لب تر کند جان را فدایش می کنم
لبیک یا امام خامنه ای
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۱۲ ۲۸ شهريور ۱۳۹۱
یازهرا
Germany
احسان2140
۰۰:۰۵ ۲۸ شهريور ۱۳۹۱
کسانی که به بیت المال خیانت میکنند.کاش این صحنه ها را می دیدند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۰۵ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
عاشقانه دوستتان داریم مردی را شما معنی کردید مدیون شماییم تا ابد
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۲۱:۳۰ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
او بفکر بیت المال بود که خراب نشود.
Iran (Islamic Republic of)
باران
۲۱:۳۰ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
به حق خون پاک این شهیدان همه ظالمهی دنیا نیست ونابودبشن
Iran (Islamic Republic of)
مهدی
۲۰:۵۸ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
من 43 ساله هستم رزمنده ام و اهل دزفول. من میدونم اهل لنگرود باشی و شلمچه شهید بشی مادرت چی میکشه.. ولی شهدا تنها اسناد معتبر وطن ما هستند... من تا آخرین لحظه عمر نگاهبان خون پاکشان هستم... 
Iran (Islamic Republic of)
مهدی آهنین
۲۰:۳۱ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
خدا رحمتشان کنه روحشون شاد باشه
Iran (Islamic Republic of)
مسعود
۱۹:۳۲ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
شهدا برای ما چه کردند و ما برای آنها چکار کردیم ؟! وای بر ما
Iran (Islamic Republic of)
احسان
۱۷:۳۷ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
کجائید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی

کجائید ای...
Iran (Islamic Republic of)
نیک نژاد
۱۶:۴۸ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
خدایا آیا میشود در روز واپسین شرمنده این شهدای عزیزمان نباشیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۴ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
خوشا به حالشان
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۶ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
خداوند روح همه شهيدان انقلاب و دفاع مقدس را شاد فرمايند ويادشان گرامي باد...
-
ناشناس
۱۲:۰۶ ۲۷ شهريور ۱۳۹۱
وای برما خداکن که شرمنده خون پاکشان نشویم خدا کند که ما را شفاعت کنن وای بر ما