بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
از سرم دست بر نمیداری
آه ای غم! چه مردمآزاری
چه بگویم؟ که سخت بود آن شب
واقعاً قحط بخت بود آن شب
حرف دلهای تنگ بود اینجا
صحبت فرق و سنگ بود اینجا
کبک و گنجشک و سار در ماتم
اهل بیت بهار در ماتم
شانه و رنج، رنجِ دربهدری
سینه و داغ، داغِ بیپدری
رخت بستی از این خرابشده
خُم رها کرده و شرابشده
با غمی دلگداز تنهاییم
ما و فیضیه(1) باز تنهاییم
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
پای تقدیر، لنگ میشد کاش
قاصد مرگ، سنگ میشد کاش
ای زمین! سینهات کباب شود
ای اجل! خانهات خراب شود
این، چه فصل شرارهباری بود؟
مرگ، ای مرگ! این چه کاری بود؟
کاشکی اشتباه میکردی
اینطرفها نگاه میکردی
لحظهای دست از سرم بردار
آه، ای اشک! راحتم بگذار
خرداد 1368
***
همچنین او چندی بعد سروده دیگری هم در رثای درگذشت امام خمینی(رحمه الله) سرود که بدین شرح است:
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آین