سین: اولین باری که متوجه صدای خوشتون شدید چه زمانی بود؟
جیم: یک روز ناظم مدرسه سرش را از دفتر بیرون آورد و گفت: «کی بود اینطوری حرف زد، بعد از رفتن دبیرها به دفتر بیا» که با گرفتن بخشی از خطبههای نهجالبلاغه از دست او و خواندن آن در مراسم هیئت شب جمعه پای در مسیر گویندگی گذاشتم.
آن روزها برگزاری مجالس، سخنرانی و هیئتهای شبهای جمعه فرصت خوبی برای عرض اندام بچههای با ذوق بود و به طبع من هم از این حیث مستثنی نبودم.
البته پیش از خواندن چهار صفحه از خطبههای نهجالبلاغه در هیأت بارها و بارها از صدای بلند و رسایم در خانه و محله استفاده کرده بودم اما به هیچ وجه به گویندگی فکر نمیکردم.
سین: از ورودتون به حیطه گویندگی و اجرا بگید؟
جیم: با گذشت زمان و ورود به جمع گروههای تئاتر مدرسه فهمیدم که میتوانم به اجرا فکر کنم و با نگارش متن برای گروه ادب رادیو به طور رسمی به کارمندی برای این رسانه جمعی تبدیل شدم، آن زمان به عنوان بازیگر نمایشی در شبکه دو (رادیو تهران) فعالیت کردم.
اجرای برنامه «دفتر آینه» و همکاری با برنامههای گروه ادب اولین تجربههای من در زمینه فعالیت در عرصه گویندگی به حساب میآیند و در آن دوره بنابر صلاحدید سرپرست گروه و به بهانه توان بالای اجرای متن و آشنایی با اصول فن و بیان مسئولیت خوانش متنهای خودم و دیگران را بر عهده گرفتم و با این کار کم کم گویندگی بر نویسندگیم ارجحیت پیدا کرد.
سین: از نویسندگی در رادیو و داستانهایی خودتون نوشتید؟
جیم: تا به حال اکثر داستانها و نوشتههای من در مطبوعات و مجلاتی چون «سیاه و سفید» و «اطلاعات» چاپ شدهاند و در یکی از داستانهایم تحت عنوان «فقط تا هشت» به روایت حضور یک زندانی در سلولی با طول و عرض هشت قدم کوتاه پرداختهام، این در صورتی بود که پیشینهای از زندان نداشتم و فقط با پر و بال دادن به خاطرهها و داستانها، آنها را تبدیل به داستانهای دیگری میکردم.
سین: لهجه یزدی را چگونه به لهجه تهرانی تغییر دادید؟
جیم: کلمات دور از ذهن گاهی خاطرات شیرینی را به دنبال دارند و من هم به خاطر توجهم به زبان و لهجه بچههای تهران و حفظ کلمات و لغات جالب آنها خاطرات شیرین زیادی دارم که در آن زمان اوضاع اسفناکی را برای من به وجود میآورد.
سین: یکی از خاطرات دوران کودکیتون را برامون تعریف کنید؟
جیم: من تا هشت سالگی در یزد زندگی میکردم و در همان سالها و به دنبال تجربه اولین روزه و دریافت جایزه 20 تومانی آن به کتابفروشی « گل بهار» که در نزدیکی محل کار پدرم بود، رفتم و با خرید 10 تا 12 کتاب تغزیه و مقدار زیادی کتاب تاریخی به خانه برگشتم، البته پس از بازگشت به خانه با برخورد شدید مادرم مواجه شدم و کتابها را به کتابفروشی باز گرداندم و آنها را به عنوان هدیه گرفتم.
سین: اولینباری که ایفای نقش کردید یادتونه؟
جیم: در کودکی به خاطر بیماری که گرفتم، مادرم نذر کرد بعد از دوره نقاهتم به عنوان «سقا» در دستههای عزاداری در دهه اول محرم به مردم خدمت کنم.
در یکی از ظهرهای عاشورا در حین آب دادن به مردم ناگهان در هوا بلند شدم و بر گردن اسب نشستم. از ابتدا ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل داشتم و ابوالفضل تغزیه هم با قد و چهره جذابی که داشت، همیشه برایم قابل ستایش بود، آن روز در مراسم ابوالفضل تعزیه ناجی من شد و بعد از عزاداری از من و برادرم دعوت به بازی در نقش دو طفلان مسلم شد و بازی و بازیگری را شاید بتوان گفت از این مرحله آغاز کردم.
سین: چه شد که به تهران آمدید؟
جیم: آن دوران پدرم در یزد به حرفه حمل و نقل مشغول بود و یزد در گذشته وضعیت مناسبی نداشت، به همین خاطر پدرم تمام خانواده را به تهران آورد و در تهران ساکن شدیم.
در گذشته تعدادی دوست روشندل داشتیم که یکی از آنها در منزل ما زندگی میکرد و در آن موقع در مدرسه نابینایان تحصیل میکردند. در خواندن بسیاری از کتابهایشان به آنها کمک میکردیم و با برادرم بخشهایی از کتابها را برایشان میخواندیم.
سین: از برنامه «کتاب شب» برامون تعریف کنید؟ چند سال هست مهمان مردم است؟
جیم: از سال 1374 بطور 20 سال پیاپی پابرجاست و خدا را شکر سالها و روزهای خوبی را در کارنامه خود ثبت کرده است.
سین: با توجه به اینکه خود شما صاحب قلم هستید، تا به امروز شده برای برنامههای رادیو بنویسید؟
جیم: در دو برنامه «کتاب شب» و «قصه شب» ترجیح دادیم اثرهای نویسندگان مطرح و ارزشمند خارجی را روایت کنیم. داستانها و نوشتههای من ارزش و قابل رادیوییشدن را ندارد. چه بسا که بسیاری از این داستانها در مطبوعات و داستانهای همشهری چاپ شده است.
سین: از دو برنامه «قصه شب» و «کتاب شب» و رمانهایی که بازخوانی میکنید، برای ما بگویید؟
جیم: «قصه شب» و «کتاب شب» در گذشته به این صورت بود که داستانهای کوتاه نویسندگان خارجی را ترجمه میکردیم و در رادیو تهران با فرم داستانهای بلند خارجی در رادیو به روی آنتن میرفتیم.
سین: چرا تا به حال رمانها و داستانهای ایرانی را بازخوانی نشده است؟
جیم: برای خواندن داستان نویسندگان ایرانی، این طرح با تغییراتی بر اساس بازخوانی نویسنده شکل گرفته است که خود نویسندگان در استودیو حاضر میشدند و حکایتهای خود را روایت میکنند.
سین: تا به امروز داستانها و افسانههای ایرانی را روایت کردید؟
جیم: خواندن داستانها و افسانههای ایرانی مثل شاهنامه فردوسی، امیر ارسلان و... بحث دیگری است که در رادیو پیام در ساعت 22 و تا 2 شب داستانهای نظامی و... را اجرا میکردم.
سین: از میان رمانها و داستانهایی که خواندیم کدام دلنشینتر و جذابتر برای شما بود؟
جیم: از میان آثاری که خواندهام مجموعه داستانهای چخوف، داستانهای کوتاه میلر و مجموعه روایتهای ایتالیایی بسیار جذاب و دلنشین بود و این در صورتی است که بازخوردش را از مخاطبین هم در سایت و هم در تماسها گرفتهایم.
سین: بهترین واژهای که ادا کردید و دوست دارید؟
جیم: بهترین و زیباترین واژهای که تاکنون خواندهام کلمه «زندگی» و «عشق» است که یکی از پر رنگترین و خوشآواترین کلمات است.
سین: چه چیزی این روزها حال شما را خوب میکند؟
جیم: بهانههای زیادی برای حال خوب وجود دارد. یک همنشینی و دور همی خوب حالم را خوب میکند، البته در این سن من، حال خوبم بستگی به حال خوب فرزندانم دارد و از قضا همین حال عقدکنان پسر ارشدم روزبه بود و یک نوه گل از پسر دومم دارم که رنگ و بوی حال خوب من است.
سین: از حضورتون در برنامه «خندوانه» برایمان تعریف کنید؟
جیم: وقتی در برنامه «خندوانه» حضور پیدا کردم با فضایی کاملاً متفاوت مواجه شدم و احساس کردم من برای این فضا سنگینی میکنم و این تعادل فقط با هوش و ذکاوت بالای رامبد جوان امکانپذیر شد. که توانست برنامه را به نفع من بچرخاند.
سین: از اولین دستمزدی که گرفتید برایمان بگید؟
جیم: خوب به یاد دارم که اولین دستمزد خودم را در 21 سالگی، سال 1347 چیزی حدود 80 تومان با کسر 5 درصد مالیات گرفتم و با یک جعبه شیرینی به خانه رفتم.
سین: چند درصد از کار گویندگی را میتوان عشق و یا شغل بیان کرد؟
جیم: همه کار گویندگی سراسر عشق است، همه جا گفتم: «گویندگی، شغل نیست مشغله است. حرفهای است که باید به چالش کشیده شود تا تازگی و زنده بودن خودش را حفظ کند و همین جذابیت رادیو را نگه میدارد.
سین: در برنامهای گفتید، دوست دارم دیوان حافظ را بازخوانی کنم، این به حمایت و تهیهکنندگی خودتان است؟
جیم: خیلی خوشحال میشوم که یک بانی با سرمایهای خوب پیدا شود تا نهجالبلاغه، دیوان حافظ و.. را بازخوانی کنیم، اگر هم چنین جوانمردی پیدا نشد، خودم طرحی را برای خواندن حافظ، سعدی، ترجمه نهجالبلاغه و قرآن دارم.
یادگاری بهروز رضوی در پایان گفتگو:
بهروز رضوی در پایان گفتگو با سین جیم فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان قطعه شعری را به رسم یادبود برایمان خواند.
دولت آنست که بیخون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست
انتهای پیام/