به گزارش
باشگاه خبرنگاران، شهر "خجند" واقع در شمال "تاجیکستان" مرکز استان "سغد" این کشور در گذشته و امروز به عنوان مرکز فرهنگی، تجاری، اقتصادی و از کانونهای اصلی فرهنگ و تمدن آسیای مرکزی محسوب میشود که در تاریخ شاهد فراز و نشیبهای زیادی بوده است.
"خجند" در زمان شوروی به دستور مقامات و سردمداران به "لینینآباد" تغییر نام داد و سال تأسیس این شهر را که در کنار "سیحون" یا "سیر دریا" قرار گرفته، 1936 میباشد در حالی که به نوشته مورخین این شهر تاریخ بیش از 2500 سال دارد و مساحت خجند 2852 هکتار و جمعیت آن نزدیک به 2 میلیون نفر میباشد که اکثر مردم آن "تاجیک" هستند.
"خجند" به عنوان پایتخت فرهنگی "تاجیکستان" معرفی شده و در آن شش دانشگاه بزرگ وجود دارد که بیش از 30 هزار نفر دانشجو در آن در حال تحصیل میباشند.
همچنین در "خجندگ 45 کارخانه صنعتی، 60 مدرسه، 12 کتابخانه، 3 آموزشگاه موسیقی، سالن تأتر، سینما، موزه، مراکز تجاری، 9 بیمارستان و چندین استراحتگاه و ... وجود دارد.
مردم "خجند" با مهماننوازی، هنرمندی، استعداد در کسب هنر و علم و دانش و حفظ سنن ملی و دینی خویش انگشتنمای منطقه هستند و این شهر در گذشته و حال به عنوان مکان خوب و مساعد گردشگری و تفریحی برای جهانگردان داخلی و خارجی محسوب شده است.
سیحون شاهرگ زنده شهر است و این رودخانه که از مرکز شهر عبور نموده آن را به 2 قسمت تقسیم میکند و در حفظ طراوت آن نقش مهمی دارد.
وجود مدارس و حوزههای علمیه، مساجد، اماکن تاریخی و بازارها و کاروانسراها و مراکز تجاری این شهر را شهره آفاق نموده است.
کوههاى "قورمه" و رشته کوههاى "چنغل" از سمت جنوب و مغرب به سوى شمال و مشرق مرز آن را تشکیل میدادند.
مرز غربى سرزمین خجند رود کوچک "آقسو" بود که پس از پیوستن به رود سیحون، مرز خجند را با شهر "اشروسنه" تشکیل میداد.
مرز شرقى خجند در امتداد ساحل سیحون تا گذرگاه آبى "چهل محرم" امتداد داشت و مرز شمال شرقى آن از چهل محرم در امتداد رود سیحون به سوى شمال شرقى به روستاى "پونوک" و کوه "چنغل" متصل میشد.
خجند در مقایسه با دیگر شهرهاى "تاجیکستان" از لحاظ وضع اقتصادى و فرهنگى در موقعیت برترى قرار داشته و دارد؛ چون این شهر از قدیم در مسیر جاده ابریشم بوده است در حال حاضر نیز همان موقعیت پیشین را بین 3 جمهورى "ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان" دارد.
به گفته کارشناسان خجند خاکى حاصلخیز دارد و کشت انواع سبزى و میوه در آنجا متداول است.
کشت غله، برنج، یونجه، دانههاى روغنى، پنبه، انواع میوه و سبزى، تاکدارى و جالیزکارى در خجند رواج دارد، این منطقه از کهنترین مناطق پنبه کارى آسیاى مرکزى بوده و تولید منسوجات پنبهاى آن به بیش از 2 هزار سال میرسد.
زردآلو، شفتالو، بادام، انجیر و انار از میوههاى خجند است و دامدارى در میان اهالى آن رایج بوده به همین سبب تولید روغن، شیر و گوشت فراوان وجود دارد ، همچنین نگهدارى و پرورش زنبور عسل، مرغ، صید ماهى، شکار و جمع آورى میوههاى درختى به اقتصاد مردم خجند یارى میرساند.
برخى اهالى آن ابریشم و پنبه صادر میکنند و یکی از کارخانههای عظیم قالی بافی در این شهر قرار دارد.
خجند در آغاز قرن چهاردهم (بیستم میلادی) از طریق راه آهن با تاشکند و شهرهاى مرکزى روسیه پیوند یافت و 2 خط راهآهن که اهمیت محلى داشت در آن احداث گردید.
از مراسم و آداب و رسوم خجند جشنهاى نوروزى مهم ترین عید است.
مردم خجند و نواحی آن از قدیم الایام تاکنون سنتها و آداب و رسوم نیاکان و نیک نام خویش را حفظ کرده و در پویایی آنها همواره تلاش نمودهاند این سنن را در سینههای خود محفوظ بدارند و آنها را از باد روزگاران ایمن نگه دارند.
جشن نوروز در میان این مراسم و عیدها جایگاه ویژه و ممتازی دارد و با پایان فصل دی و آب شدن برف و دمیدن نخستین سبزهها و شکوفهها در دامن کوه و تپهها "گل بایچیچک" میروید و در واقع این گیاه مژده بهار و نوروز میآورد.
علما و دانشمندان بسیارى از این شهر برخاستهاند از جمله "شیخ مصلحالدین نورى" عارف مشهور و از پیروان طریقت کبرویه و یکى از قطبهاى شناخته شده عرفان، "ابوعمران موسی بن عبدالله مؤدب خجندى" ادیب فاضل و صاحب حکم و امثال، "کمال خجندى" شاعر و عارف قرن هشتم، "برندق خجندى"، شاعر قرن هشتم و آغاز قرن نهم و ... از جمله بزرگان معاصر این شهر هستند.
"خجند" که به نوشته تذکره و تاریخ نامهها "طراز جهان" و به گفته خجندیان "خوب جمع" یعنی محل جمع شدن خوبان است، دل فرزندانش را در گذشته و امروز ربوده و آنان را به سرودن چکامههای زیبا واداشته است.
درباره معنی واژه خجند تحقیقات بسیاری انجام گرفته است، برخی از دانشمندان این واژه را به معنی "خوب جند" یعنی "شهر خوبان" گفتهاند.
برخی دیگر آن را "خاجکند" یعنی"شهر خواجگان" میدانند و گروهی دیگر خجند را به معنی "سدامنه و خباز" گفتهاند اما اغلب محققان معتقدند که واژه خجند شکل تغییر یافته کلمه "خورجند" از زبان قدیمی ایرانی شرقی یعنی "خور" -خورشید- "جند" شهر به معنی "شهر خورشید" یا "خورشید شهر" است و این البته بیشتر به حقیقت نزدیک است.
در ادامه شما را به خواندن قطعه اشعاری در وصف این شهر دعوت مینماییم.
"نورمحمد نیازی"
دریا خموش میگزرد از بر خجند
سیحون طراز را به هوس سیر دیدنیست
آواز خود نمی کند از آن جهت بلند
اینجا صدای عشق و محبت شنیدنیست
هر گه که می رسد نفس گرم نوبهار
از شوق دوستداری خود او دمیدنیست
***
"اعظم خجسته"
شهر خجند
گیسوی خوبانش کمند
با خندهها، با عشوهها با غمزهها
از خیل مشتاقان ببین دلها چه راحت میبرند.
از رود سر آیینهای در باغ و راغ و رستهها روز و شبان
در هر خیابان سبزهها روییده مانند پرند
شعر کمال و روح او تا جاویدان
در پیکر او میدوند
بی چون و چند.
چون بخارا،
چون سمرقند،
دوست میدارم ترا، شهر خجند.
خنده صبح تو در آیینه دریای سیر
کهکشان را میکشد بر جوی شیر
در فلات تاجیکستان بینظیر
این وطن را کام از تو شهد و قند
دوست میدارم ترا شهر خجند.
در فضای باغ و راغ و رستهها،
رقص ناز نکهت گلدستهها،
میبرد غم از ضمیر خستهها،
بخت تاجیک را تو پرواز بلند،
دوست میدارم ترا شهر خجند!
در تو هم لعل بدخشان،
هم جلای ریگ دریای زرافشان،
هم شکوه رشت و ختلان،
وحدت تاجیک را تو پایبند،
دوست میدارم ترا شهر خجند!
چون بخارا،
چون سمرقند،
دوست میدارم ترا، شهر خجند!
نعمت آتش
خجند من، گل روییده از بهار تویم،
مثال لاله یاقوت کوهسار تویم.
بغل کُشای که آغوش تو بهشت من است،
بهشت نسیه چه خواهم، چو در کنار تویم.
دلم ز مهر تو جوشد مثال سیحونرود،
گهی خموشم و گه موج بیقرار تویم.
به هر کجا، که روم قبله نماز منی،
نماز عشق تو خانم، که سجده دار تویم.
ز خویش بگذرم و لیک نگذرم از تو،
چو میوه غول به ره صدق استوار تویم.
شبانگهان که مزارت به خواب ناز رود،
فروغ آتش زردشتی مزار تویم.
ز گرد خاک بزرگان خفتهات، رستم،
ز خاک پاک تویم، طفل خاکسار تویم.
همیشه هر نفسی با تو افتخار کنم،
تو افتخار من استی، من افتخار تویم.
انتهاي پيام/
منبع: فارس