در گزارش ساواک آمده است که: "در این موقع خمینى مىگوید: ... اگر مخالف نمىبود، قرآن را آتش نمىزد. وقتى که رئیس سازمان امنیت ... و رئیس شهربانى ... دستور دهند قرآن را آتش بزنند و دعا را لگدکوب کنند و پاسبانان را به پشت بام بفرستند، تا با آجر به سر و کله روحانیون و طلاب بزنند، آیا اینها مخالف با دین مقدس اسلام نیستند؟ بالاخره روزى حساب اینها را خواهیم رسید. اگر زنده ماندم، مىدانم با اینها چه معاملهاى بکنم..."
فعالیتهای "م.ب" در دوران رژیم پهلوی تنها به حضور در دانشگاه فردوسی و آستان قدس، منحصر نبود، وی در سال 1351 پس از اثبات سرسپردگی به رژیم پهلوی، توانست به تشکیلات مخوف ساواک راه یابد، دامنه فعالیتهای تخریبی و تجسسی "م.ب" در ساواک به قدری گسترده بود که برای وی نام مستعار و سازمانی در نظر گرفته شد.
حسين شريعتمداري كه از گذشته تا الان در بين بچه هاي دماوند "حسين شريعت" بيشتر شهرت دارد، هم مبارز سياسي و آزاده است و هم در جبهه به درجه جانبازي رسيده و هم اكنون چند تركش در كنار نخاعش ميهمان دارد.
سید مهدی اندرزگو گفت: ما فکر میکردیم که پدر همراه امام(ره) به ایران باز میگردد زیرا از شهادت ایشان باخبر نبودیم. بعد از شهادت پدر به همراه مادرم در زندان اوین زندانی بودیم.
در واکنش به تشکیل دولت جدید توسط حضرت امام(ره) بختیار در مصاحبه با لوماتن گفت: بعضی اوقات صبر بهترین تاكتیك است و اگر آیتالله خمینی بخواهد در شهر مقدس قم دولت پیشنهادی خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتی شبیه به واتیكان تأسیس كند.
در 26 بهمن 1357نعمتالله نصیری رئیس ساواک به حکم دادگاه انقلاب اسلامی به جرم ارعاب در جامعه و کشتار مردم در سالهای ریاست بر ساواک و شهربانی تیرباران شد.
نیروهای ساواک ی در برخورد با معترضان رژیم فاسد پهلوی نهایت قساوت و بیرحمی را به کار میبستند. آنها حتی به زنان دستگیر شده نیز رحم نمیکردند و شیوههای نوین شکنجه و خشونت را علیه این آزادیخواهان و مبارزان راه حق اعمال میکردند.
آخرین فرمانده نیروی هوایی رژیم پهلوی، اعتراف کرد: برایم مشکل بود که با تمام وجود به این تاکتیکهاى جنگى دل بسپارم و آن را قبول کنم اما به نظر مىرسید بلوکه کردن باند فرودگاه کار عاقلانهترى باشد.
یک روزنامهنگار امریکایی فاش کرد شکنجهگر بدنامی که توسط سازمان سیا آموزش دیده و در دوران رژیم پهلوی زندانیان سیاسی را در ایران شکنجه میکرد اکنون آزادانه در فلوریدای امریکا زندگی میکند.
با ترس و لرز وارد تونل شدم. نه تاریک بود نه روشن. به انتهای آن رسیدم؛ دیدم یک در ِنردهای الکترونیک آنجاست و دوربین هم بود. از مقیاس جغرافیایی متوجه شدم که زیر خیابان فردوسی را طی کردهام و به مجموعه سفارت رسیدهام.