کتاب «حالا تو حلوا بساز» به قلم غلامرضا حیدری ابهری بر اساس بخشی از آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره از سوی انتشارات جمال برای مقطع سنی ۸ تا ۱۲ سال روانه بازار شده است.
این داستان ماجرای پسر نوجوانی به نام روزبه را روایت میکند که پیراهنی سخنگو دارد. این پیراهن دوست و همدم روزبه میشود؛ اما آنها فقط لحظههای خوبی با هم ندارند. پیراهن از اینکه شسته شود یا برود زیر اتو خوشش نمیآید و مدام سر روزبه غر میزند که چرا این بلاها را سرش میآورد. رابطه روزبه با پیراهنش روزبهروز بیشتر شده و باعث میشود مادر روزبه به کارهای او شک کند: «روزبه باز هم که داری با خودت حرف میزنی. بیا برویم که میخواهم ببرمت روانپزشک. تا بیشتر از این قاطی نکردهای، بیا برویم.»
در بخشی از کتاب «حالا تو حلوا بساز» میخوانیم: «روزبه رفت بازار تا برای خودش یک پیراهن بخرد. به ده - بیست تا لباسفروشی سر زد؛ امّا لباس دلخواهش را پیدا نکرد. پیراهنی که رنگش را میپسندید، جنسش خوب نبود و پیراهنی که جنسش خوب بود، رنگش را نمیپسندید. وقتی هم از رنگ و جنس پیراهنی خوشش میآمد، به تنش نمیخورد؛ یا برایش کوچک بود یا بزرگ. دیگر از پیدا کردن لباس موردپسندش ناامید شد.
همین که خواست به خانه برگردد، ناگهان چشمش به یک لباسفروشی خوشگل و نُقلی افتاد؛ لباسفروشی تمیزی که فقط ده متر بود و فروشندهاش نیز نوجوانی همسن و سال خودِ روزبه بود. آن لباسفروشی قشنگ و بامزه، او را به طرف خودش کشید. روزبه مثل جِت وارد آن فروشگاه شد و برعکس جاهای قبلی در همان لحظه اوّل پیراهن دلخواهش را پیدا کرد. فروشنده یک پیراهن چهارخانهی آبی - سرمهای برایش آورد. روزبه آن را کاملاً پسندید؛ اما برای آنکه خیالش راحت شود، یکبار هم آن پیراهن را پوشید. دقیق اندازهاش بود. سهسوت پولش را پرداخت کرد و از آنجا بیرون آمد».
در پشت جلد کتاب آمده است: «روزبه به آشپزخانه رفت و پیراهن سخنگو را توی ماشین لباسشویی انداخت. پیراهن که تا حالا توی ماشین لباسشویی نرفته بود، داد زد و گفت: «روزبه! داری چهکار میکنی؟ مگر دیوانه شدهای؟ مگر من کار بدی کردهام که مرا توی دهان این جانور میاندازی؟ تا قورتم نداده، مرا بیاور بیرون. مرا از دست این بشکهی لباسخوار نجات بده. خواهش میکنم روزبه! خواهش میکنم.»
کتاب «حالا تو حلوا بساز» در ۴۸ صفحه با قیمت ۴۰ هزار تومان قابل دسترس است.