یکی از مهمترین عناصر تربیتی برای کودکان امروز کارتونها و انیمیشنهایی هستند که رویکرد ناخودآگاه کودک را تحت تأثیر قرار میدهند.
امروزه، پویانماییها به عنوان مهمترین ابزار برای جهتدهی تفریحها، ارزشها، باورهای دینی و غیردینی کودکان بـه کار گرفتـه میشـوند. شاید ماحصل همین تولیدات باشد که باعث شده تا امروز بیش از گذشته نمونههای فرهنگ غربی برای نسل جدید آشنا و دم دست باشد، هالوین، کریسمس و دیگر مصادیق از جشنهای غربی شاید امروز بیش از هر زمان دیگری میان کودکان ایرانی رواج داشته باشد.
انیمیشن «بچه زرنگ» تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که برای اولین بار در جشنواره چهلویکم فیلم فجر به نمایش گذاشته شد، داستان انیمیشن در مورد پسری است که توانایی درک صحبت حیوانات را دارد. این پسر با وسایلی(که معلوم نیست از کجا آورده) یک ابرقهرمان خود خوانده محسوب میشود. او با یک ببر در جنگل مواجه میشود و عملیاتی برای نجات او از شکارچیان طراحی میکند. در ادامه داستان پیچیدهتر میشود و مشخص میشود قدرتی مخفی در جنگل وجود دارد که میتواند درمان مرگ باشد و دست یافتن به آن جاودانگی را به همراه خواهد داشت.
این ببر که بعدتر میفهمیم همان ببر معروفِ مازنداران است، یکی از شخصیتهای داستان است که قهرمان جنگل به حساب میآید، محسن با پناه دادن به ببر در پشت صندوق عقب ماشین پدرش، بردن ببر به شهر و بعد تلاش برای بازگرداندن ببر به جنگل، تمام تلاش خود را برای کمک کردن به ببر میکند اما تلاش او هر بار منجر به دردسر و ماجرایی تازه میشود.
محسنِ «بچه زرنگ» همگام با نسل جدید
شخصیت اصلی داستان این انیمیشن یعنی محسن، همگامی دقیقی با نسل جدید کودکان دارد، جرعت بسیار، علاقه مدام به تجربه جدید و البته بازیگوشی همیشگی دهه نودیها همراه همیشگی محسن است، همه چیز برای بازی است و حتی صدای گلوله شکارچی او را وارد یک بازی جدید میکند.
همه اینها کودک را با داستان همراه میکند و حتی مخاطبش را دعوت میکند تا ماجراجویی خود را با والدینش شریک شود، چراکه مخفیکاری محسن کار دستش میدهد.
محسن و ببری و مقابله با بتمن، سوپرمن و دیگران
داستان «بچه زرنگ» قهرمان دارد، اتفاقا قهرمانش هم کودکی است از جنس مخاطبینی که این انیمیشن را میبینند، سالها است که دغدغهای مهم تربیت نسل جدید را درگیر کرده و آن علاقه آنها به ابرقهرمانان غربی است، حالا ببر مازندران و محسن به عنوان دو قهرمان این اثر هویت ایرانی را به قهرمانان ذهنی نسل جدید باز میگردانند. نکته مهم دیگر هم فرهنگساری در راستای اهمیت محیط زیست برای این نسل است.
در ادامه گفتگویی با بهنود نکویی از کارگردانان انیمیشن بچه زرنگ را می خوانید.
در بچه زرنگ از روحیه قهرمانپروری سینمای غرب هم بهرهبرداری کردید. چطور این موضوع را در دل داستان بومی جای دادید؟
اتفاقاً در بچه زرنگ ما برعکس این جریان حرکت کردیم و در نکوهش قهرمانپروریهای معمول فیلمها، قصه را پیش بردیم. یک قهرمان بهصورت کلیشهای باید توانمندیهای ماورایی داشته باشد. باید استایل خاصی داشته باشد، اما در بچه زرنگ در روند داستان حتی قهرمان قصه ما که الگوبرداری اشتباهی هم انجام داده، استایل خاصش را هم کنار میگذارد، چون ما میگوییم آنچه مهم است شناخت دقیق فرد از خود است نه ابزارهای و ادواتی که شاید برای عدهای دستنیافتنی باشد. ما در «هنرپویا» اتفاقاً به دنبال این بودیم که بگوییم قهرمان شدن یک موضوع کاملاً دستیافتنی برای همه است؛ هم آن بچهای که در تهران است و هم آن بچهای که در مرز سیستان زندگی میکند، هر دو میتوانند قهرمان باشند و برای قهرمان بودن نیاز نیست که ادای کسی را دربیاورند یا شبیه به کسی شوند. ما میخواستیم بگوییم قهرمان شدن حاصل شناخت عمیق درونی است.
در فیلم میبینیم محسن باوجود شکستهای مکرر ناامید نمیشود. برای اینکه سینمای کودک در راستای امیدآفرینی و تلاش حرکت کند باید چه کند؟
محسن بر اساس جریان زندگی خود، تصورش این است که با بهدستآوردن یک سری ابزارها و ویژگیها میتواند موفق شود و برای او قابلباور نیست که بینتیجه بودن تلاشهایش به دلیل مسیر اشتباهی بوده که تصور میکرده است. اما محسن وقتی به نقطهای میرسد که ضعف خود را متوجه میشود و با کمک مشغلامرضا بهعنوان یک فرد باتجربه به راهحل میرسد که باید مسیرش را اصلاح کند و در کنار آن اتحاد ایجاد کند. شخصیت اصلی داستان باور دارد که میتواند؛ ولی بار اول مسیر را اشتباه میرود. دوست داشتیم در این اثر به مخاطب کودک و نوجوان بگوییم که تجربهاندوزی هم بخشی از واقعیت زندگیست و برخی از اشتباهات حتماً تجربه و دستاوردهایی دارند.