به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ از ميان آثار برجا مانده از آن امام همام، گفتار بلند و بليغي كه در مرو درباره مقام امام و امامت ايراد فرمودند، داراي اين دو ويژگي است؛ يعني هم تصحيح فرهنگ ديني و هدايت شعور مذهبي را در بردارد و هم مسؤوليتهاي خطير امام را در حكومت و رهبري امت بيان نموده و كسي كه شايستگي اين مقام را دارد، معرفي مي كند.
حضرت رضا(ع) در اين خطابه شيوا، مهمترين مسأله آن روز يعني امامت و پيشوايي امت اسلام را شرح مي دهند و با ترسيم چهره زمامدار صالح و امام نور، حكام فريبكار را نيز معرفي و رسوا مي نمايند.
راوي خبر عبدالعزيز بن مسلم است كه مي گويد: با حضرت رضا(ع) در مرو بوديم. روزي در مسجد جامع مرو گرد آمديم. مردم در امر امامت با يكديگر سخن مي گفتند و اختلاف نظر بسياري را كه در اين باره هست، يادآور مي شدند. من به حضور سرور و مولايم رضا(ع) رسيده و موضوعي را كه مردم سخت در مورد آن بحث مي كردند، به حضرت اعلام كردم. امام تبسم كرده و فرمودند: اي عبدالعزيز، مردم مقام امام را نشناخته و در دينشان فريب خوردند، زيرا پنداشتند امام تعيين نگشته، و آنان بايد وي را برگزينند، حال آنكه امامت و رهبري مسلمين از مسايل اصولي و مكمل دين است و خداي تعالي پيامبرش را از جهان نبرد، مگر پس از اينكه دينش را كامل نمود و قرآن را بر او فرستاد كه شرح و بيان همه چيز - از حلال، حرام، حدود و احكام - در آن است و تمام نيازمنديهاي مردم را پاسخگوست. چنانكه خود فرمود: «ما چيزي را در قرآن فروگذار نكرديم.»
رسول اكرم(ص) در سال آخر زندگي، در بازگشت از حجة الوداع (18 ذي الحجة)، در كنار غديرخم به معرفي علني حضرت علي(ع) و پيمان گرفتن از مردم براي امامت و خلافت او، پرداختند و در همين زمان آيه «4» سوره مائده بر پيامبر نازل شد، خداوند به صراحت اعلام كرد: «امروز پس از تعيين امام و نصب رهبري عادل، دين شما را كامل گردانيده و نعمت هدايتم را بر شما تمام كردم و خشنود شدم كه اسلام دين شما باشد.»
امر امامت از كمال دين است، زيرا دين مجموعه اي از قوانين خدايي براي اداره زندگي مردم و مصالح جامعه است و اگر بيان كننده و شارحي را كه خود كاملاً عالم و عامل به آنهاست نداشته باشد، رفته رفته از محتوايش كه تأمين مصالح زندگي دو جهاني و حفظ حقوق همه طبقات است تهي مي شود و در مقام اجرا از مسير واقعي اش كه رعايت عدالت اجتماعي است، منحرف مي گردد. دنيا تاكنون نديده و نپسنديده كه كتابي بي مفسر، مكتبي بي معلم و برنامه اي بدون مجري باشد؛ آن هم آييني كه ضامن سعادت بشر در دو جهان است. بدين جهت است كه مي بينيم: پيامبر از دنيا نرفت مگر آنكه راههاي راست و درست دينداري را به مسلمانان آموخت و حضرت علي(ع) را پيشوا و امام آنها كرد، و هيچ دستوري را كه براي سير به سوي ا... بدان نيازمند باشد، برجا نگذاشت كه اين كار به منزله ناقص گذاشتن دين است و هر كس پندارد كه خدا دينش را كامل نكرده، كتاب خدا را رد كرده و كافر است. آيا اين مردم كه درباره امام از پيش خود به بحث مي نشيند، قدر امامت و پايگاه بلندش را در ميان امت مي شناسند تا به گزينش امام بپردازند؟
سپس حضرت به بزرگداشت رتبه امامت مي پردازد و قدر و شأن امام را برتر از عقول محدود مي شمرد و عمق وجودي اش را بيشتر از آنكه آراي سطحي به آن برسد و مردم بتوانند از پيش خود امام معصوم را برگزينند.
سپس به سرگذشت حضرت ابراهيم(ع) در قرآن اشاره مي كند كه چون به مقام والاي نبوت و دوستي خالص خدا رسيد، پس از احراز اين دو رتبه، به امامت و پيشوايي مردم برگزيده شد. خليل ا... از فرط شادماني از پروردگار خواست كه فرزندانش را نيز امام گرداند و آنان را به اين شرافت مفتخر كند، اما پاسخي شگفت شنيد: «امامت پيمان خدايي است و آن به ستمكاران نمي رسد!»
اين آيه، امامت و زعامت هر ظالمي را تا روز قيامت باطل و ممنوع اعلام كرد و ويژه پاكان و برگزيدگان گردانيد. پروردگار حضرت ابراهيم(ع) را بدين صورت اكرام كرد كه امامت را در فرزندانش كه از گناه و خطا، پاك بودند، قرار داد و فرمود: «آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما رهبري كنند و كارهاي خير و به پا داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند.»
بدين ترتيب در طول زمان، فرزندانش يكي پس از ديگري امامت را به ارث بردند تا به نبي اكرم(ص) رسيد و سپس به ذريه ايشان كه از «علم و ايمان كامل» برخوردار بودند.
پس حضرت رضا(ع) به توصيف امامت مي پردازند و آن چنان در تعريف آن سخن مي گويند كه سخني برتر و بهتر از آن در تصور نمي آيد و جز اين هم نبايد باشند كه او خود امام بر حق است و از سلاله امامان و داناترين مردم به ارج و رفعت اين مقام روحاني، و اينك ترجمه فرازهايي از گفتار آن حضرت: «به راستي امامت مقام پيامبران وراث اوصياست. همانا امامت جانشيني خدا و رسول اوست و مقام اميرالمؤمنين علي(ع) و ميراث حسن و حسين(ع) است و جاي گرفتن بر مقام آنها، كاري خرد و سرسري نيست كه مردم به ميل خود در آن دخل و تصرف كنند.
امام زمام دين و موجب نظام مسلمين است، نيكي و بهروزي دنياي مؤمنان و سربلندي و عزت آنها هم از امام است. همانا امام اساس اسلام بالنده و شاخه هاي برازنده آن است.
درستي و تماميت عبادات به وسيله امام انجام مي شود، چنانكه زيادي خراج و صدقات - افزايش درآمدهاي مالي - و اجراي قوانين جزايي و سياسي اسلام و نگهباني مرزهاي كشور، همه و همه از بركت امام عادل است، زيرا اوست كه احكام عادلانه خدايي را مي داند و اجرا مي كند و از آنها دفاع كرده و با اندرزهاي شايسته و دليل هاي قوي و رسا، مردم را به راه حق و حقيقت فرا مي خواند.
آنچه در اين سخنان براي ما اهميت دارد اين است كه ثامن الحجج(ع)، تنها به تربيت روحاني و ابعاد معنوي زندگي مردم نمي پردازند، بلكه علاوه بر توجه به مسايل عبادي و اخروي، به اداره امور زندگي و بهبود وضع اقتصادي، نظامي و سياسي مردم هم توجه كامل دارند و با پيروي از سنت نبوي به اجراي احكام قرآن كه موجب اصلاح اوضاع اجتماعي است مي پردازند و چه كوته نظرند كساني كه امامت را فقط در بعد ملكوتيش نگريسته و شأن امام را در پرداختن به معاش مردم نمي دانند، هر چند بهبود وضع اقتصادي و معاش، مقدمه اي براي اصلاح معاد و كسب كمالات روحي است، نه اينكه خود هدف زندگي باشد و بس.
حضرت رضا(ع) با آنكه فضايل و شايستگي هاي امام و اهميت سياسي و اجتماعي آن را برشمرده، براي تفهيم بهتر به تشبيه هايي مي پردازد تا آثار معنوي وجود رهبر آگاه دلسوز را آشكارتر گرداند. بدين جهت مي فرمايد: امام خورشيد درخشاني است كه جهان را روشن كرده و در تاريكي هاي جهل و فساد، ماه تابان، چراغ نوربخش و ستاره راهنما مي باشد، مشعلي است بلند و نوراني كه پيشاپيش كاروان امت در حركت است و پيروانش را از مهلكه ها رهايي مي بخشد. امام ابري است بارنده و چشمه اي جوشان كه تشنگان معرفت را سيراب و جويندگان حقيقت را شاداب مي گرداند.
حضرت رضا(ع) رفته رفته پرده را از باطن مهرآميز امام كه كانون رحمت الهي است كنار مي زند و الطاف امام را چنين توصيف مي كند: امام همچون پدري مهربان، برادري همزاد و مادري دلسوز است و با اين همه اميني رفيق و پناهگاهي مطمئن براي خلق است، زيرا امام امين خدا در زمين و جانشين او در شهرهاست، زيرا دعوت كننده به سوي خدا و مدافع از دين و حريم الهي است. امام از گناهان پاك و از عيبها دور است و از ويژگي هاي او شناخت حقايق و واقع بين بودن است. نظام دين، قدرت، سرافرازي مسلمين و خشم بر منافقين و نابودي كافرين از وجود مبارك اوست. آري امام در زمانه خود يكتاست و هيچ كس هم پايه او نيست. خداي وهاب فضايلي به امام اختصاص داده كه او را بي نظير گردانده و شناخت كامل ويژگي هايش را ناممكن نموده است. در پي بردن به كمالات روحي و اوج شايستگي و بعد معنوي امام - كه آيينه حق نماست - خردها حيران، انديشه ها درمانده، خطيبان زبان بسته، ادبا ناتوان و دانشمندان خاموش و سرافكنده اند كه او اختري است در آسمان رفعت الهي و دور از دسترس خواستاران. چنين پيشوايي كه جز در خاندان رسول خدا نيست و معرفت او بالاتر از درك عموم است چگونه خود مردم مي توانند برگزينند؟
سپس حضرت دوباره مناقب و كمالات پيشواي خدايي را يادآور شده و مي فرمايد: امام دانايي است كه مجهولي ندارد و سرپرستي است كه مكر و نيرنگ به كار نمي برد. از معدن نبوت است و دودماني شريف و پاك كه هيچ والاتباري به آنها نرسد... در كار پيشوايي نيرومند، به سياست آگاه و سزاوار رياست و اداره امور است و فرمانبرداريش واجب مي باشد، زيرا به امر خدا قيام كرده و خيرخواه بندگانش است.
در پايان اين گفتار حضرت علي بن موسي(ع) به عنايت ويژه اي كه پروردگار متعال نسبت به خاندان نبوت و محل نزول وحي دارد اشاره كرده و از دانش بيكران آنان كه از گنجينه علم الهي بارور است ياد مي نمايد و سپس آياتي از قرآن كريم را كه به فضايلشان اشاره دارد نقل مي نمايد كه از جمله آنها اين آيه شريفه است: «آيا كسي كه به حق و حقيقت راهنمايي مي كند سزاوارتر است كه پيروي شود يا كسي كه راه به حق نبرد مگر اينكه راهنمايي شود؟ شما را چه شده؟ چگونه قضاوت مي كنيد؟ از اين آيه كه مورد استناد حضرت قرار گرفته به خوبي بر مي آيد كه مهمترين وظيفه امام هدايت و رهبري رعيت به راه راست و به حركت درآوردن مردم به صراط مستقيم است كه به خوشبختي در دنيا و رستگاري در آخرت ختم مي شود.
همچنين حضرت به داستان طالوت اشاره كرده و اين آيه قرآن را بيان مي كنند: «همانا خدا او را بر شما برگزيد و در دانش و قدرت جسماني بر شما فزوني داد و خدا حكومتش را به هر كس بخواهد و صلاح بداند مي دهد.»
گويي حضرت با ذكر اين آيه مي خواهد شرايط حاكم و زمامدار را كه «علم و قدرت» است از زبان قرآن باز گويد. اين دو شرط اساسي و عمده، علاوه بر آنكه در پيشگاه خرد شرطي ضروري و مهم است و تجارب تاريخي هم آن را تأييد مي كند، در سخنان اميرالمؤمنين(ع) نيز بدان تصريح شده، چنانكه مي فرمايد: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرا... فيه» به راستي كه سزاوارترين مردم به امر حكومت، قدرتمندترين افراد است (در سياست و تدبير) و داناترين آن هاست به فرمان و دستور خدا درباره حكمراني و رعيت پروري.
اين دو ويژگي كه حضرت علي(ع) براي حاكم مسلمانان ذكر مي كند، ناشي از سرشت حكومت اسلامي و بينشي است كه شيعه نسبت به اداره جامعه دارد، به اين معني كه، حق حاكميت در اصل از آن آفريدگاري است كه راه و رسم اجرايي آن در قرآن و حديث بيان شده و نخستين مجري آن هم رسول اكرم بوده و بعد از آن حضرت، داناترين مردم به كلام خدا و سنت رسول، ائمه معصومين(ع) هستند كه سخن امام علي(ع) و حضرت رضا(ع) نيز درباره آنهاست. اما بعد از آنان و در زمان غيبت امام، اين مسؤوليت و وظيفه اجتماعي برعهده فقيهان جامع الشرايط است، يعني دانشمنداني ژرف بين در اصول و فروع اسلام و آگاه از رويدادهاي زمان، پارسا و با تقوا كه شايستگي و لياقت خود را براي زعامت و رهبري امت در طول حيات روشن خويش نشان داده اند. آخرين سخن حضرت رضا(ع) بيان اين حقيقت است كه: چون آفريدگار بنده اي را براي سرپرستي و اداره امور مردم برگزيند شرايط لازم را براي اين رهبري را نيز به وي عطا مي كند، بدين معني كه چشمه هاي جوشان حكمت را در دلش قرار داده و زبانش را به بيان حقايق گويا مي سازد، به طوري كه جز سخن درست نگويد. پروردگار به امام اين امتيازات و صفات ويژه را اختصاص مي دهد تا بر خلقش حجت و گواه باشد.
دكتر محمد مهدي ركني يزدي
منبع: عيون اخبار الرضا(ع) / شيخ صدوق / دوره دو جلدي