ببین کار دنیا به کجا کشیده که آن طرف دنیا نوار میکشند و پلیس میگذارند تا به اسم آزادی بیان، یک نفر جاهل در عصر به اصطلاح و به ادعا گفتگوی تمدنها کتاب زندگی بیش از یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون نفر مسلمان را آتش بزند؛ عجز از این بالاتر؟!
سرنوشت احمقها در تاریخ یکی است
نعیمه جاویدی؛ خبرگزاری فارس: کام مسلمانان جهان این روزها به جای اینکه شیرین از حال خوش عیدقربان و استقبال از عید غدیر باشد، تلخ است از رفتار توهین آمیز نسبت به کتاب قرآن. سوئد، بهشت گردشگران، سرزمین جنگلهای خرم و سرسبز و کشوری که ادعای مهد تمدنی دارد حالا باید وطن یک هتاک باشد که در دنیای مجازی با پسوندهایی مانند ملحد، لیبرال افراطی، متفکر و سرکرده یک گروه نظامی معرفی میشود. مردی جوان که به همراهی دوستش که بلندگو به دست گرفته و از فاجعهای که در محدوده اصلیترین مسجد و پناه معنوی مسلمانان در این کشور میآفرینند، فیلم میگیرد. در ست در ایامی که عیدمسلمانان است به کلام الله، اهانت میکنند.
سعادتتان را آتش نزنید!
جزئیات این رفتار شنیع را در رسانهها نوشته اند. چنان دردناک و پوچ است و آزاردهنده که اگر مسلمان هم نباشی و به فرمایش امام حسین (ع) دست کم آزاده باشی، وجودت پر از درد میشود از دیدن این اهانت چرک و کثیف. از این بدرفتاری با کتابی که تمام آیاتش درباره مرام و اخلاق است. بدیها را مذمت کرده و به خوبیها سفارش. از سرنوشت بدِ بدکاران عالم بیم داده و به نیکوکاران وعده سعادت. همان آیات عزیزی که بارها و به شیوههای مختلف گفته که برای زندگی دنیا، آخرتتان را نفروشید. سعادتتان را به آتش نکشید. کمی کنجکاوم مثل هر مسلمانی که این روزها، داغ دل دیده است. به تلافی رنجهایی که بر عاطفه ما تحمیل شده، قرآن به دست میگیرم و چند ورق میخوانم. دلم میخواهد کلمه ها، آیهها و صفحه به صفحه کتاب خدا را ببوسم.
کسی نتوانست مانندش را بیاورد!
کودک که بودیم برای اولین بار که میخواستند ما را با این کتاب مشترک مسلمانان آشنا کنند، گفتند این «معجزه» ختم المرسلین است. پیامبری امّی، بیسواد و صد البته عزیز که برای عبادت خدابه غار حرا میرفت. توان خواندن و نوشتن نداشت و هربار که آیهای بر او نازل میشد، از هیبت این نزول و وحی، تمام بدنش میلرزید. رنگ و رویش میپرید و لرزان میشد از عظمت کلام خالق. از کوه حرا پایین میآمد، آیاتی که در قلبش حک میشدند را از بَر، تلاوت میکرد و کاتبان وحی مینوشتند و حفظ میکردند. معجزه یعنی چیزی که بشر از انجام آن عاجز است و فقط به اراده خدا انجام میشود. خیلیها که چشم دیدن اسلام را نداشتند به کفر خو گرفته بودند و منفعتشان در کفر و کفران نعمت بود، خرده گرفتند که این کلام بشر است. اینها را محمد (ص) از خودش ساخته و بافته. دستور آمد که بگو: تمام بشر جمع شوند اگر توانستند سوره ای، آیهای مانند آن بیاورند یقیناً نخواهند توانست. خداوند فرمود: همانا ما قرآن را نازل کرده ایم و به درستی که خودمان از آن محافظت خواهیم کرد.
با کلمه خلع سلاح و عاجز شدند!
اعراب عهد جاهلیت که از قضا در ادبیات از یکّههای زمانه خودشان و دنیا بودند. دستور ادبی، نظم و نثر و صنایع ادبی را عالی میشناختند و کلمه مثل موم توی دستشان شکل میگرفت و مثل اسبی سرکش رام میشد، همّ و غمشان شد که شب و روز در خانه بمانند، تمرکز کنند تا نظیر و مانند بیاورند تا مچ گیری کنند که آن آیه یا این سوره به این دلیل و آن حجت، کلام بشر است نه خدا! نتوانستند اما؛ دریغ از یک کلمه. عاجز و الکن شدند. برای کافران قریش مسلط بر کلام و کلمه سخت بود که با «کلمه» خلع سلاح شوند. با همان که به آن مینازیدند. برای خودشان فخرآور میدانستند و حالا در عجز کامل بودند در برابرش. مدعیان کلمه، بی کلمه مانده بودند؛ عاجز از کلمه! بارها تصمیم گرفتند برای از بین بردن کاتبان وحی، نسخههای وحی، نبی الله و تحریف کلام خدا، بازهم، اما عجز را با تمام وجود تجربه کردند و ناکام ماندند. اینجا بود که معلوم شد، وقتی خدا فرموده: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ منظورش چیست؟ خدا کلام خودش را حفظ کرده است. همان کلام که ذکر شبانه روز ما، کتاب سبک زندگی و یادگار عزیز رسول خدا برای ما مسلمانان به حساب میآید بی، چون و چرا! همان مصحف شریف که به گواه تاریخ و کلام خدا تحریف نشد و نخواهد شد.
شوخی کثیفی به اسم آزادی بیان!
توی همین آیات قرآن، خداوند یکجا معاندان و کافران را وصف کرده و تکلیف مومنان دیروز، امروز و آینده را روشن. دلشان را هم به حمایت و عنایت خودش گرم. همانجا که فرموده، میخواهند نور خدا را فوت دهانشان خاموش کنند، اما نمیتوانند. بدون شک، این معجزه قوی، همیشه با آنهایی روبرو بوده که گمان کرده اند نادرهی زمان خود هستند. نسل قبل اگر ناتوان ماند برای رد معجزه بودن کتاب خدا، آنها پنجه در پنجه میشوند، کاری میکنند کارستان و...، اما چه میتوان گفت جز اینکه سرنوشت و تصور همه احمقها در تایخ یکی است؛ عاجز شدن و عاجز ماندن. قرآن همیشه معجزه بودن خودش را ثابت کرده است. دارم به سرنوشت آنهایی که قرآن را قبول نکردند و به تمسخر گرفتند و برخی بدتر! حرمتش را هتک کردند، فکر میکنم. به همین جوان عراقی اصالتاً اهل نینوا و شهروند سوئد شده. به اینکه آدم باید تا کجا در نادانی پیش برود که وقتی چیزی را نمیفهمد از درک معنا و قدرتش عاجز میشود، بخواهد با آب دهان انداختن و فوت کردن، خورشید را نور خداخاموش کند؟ اینکه چرا امنیت هتاک کتاب عزیزِ حدود دو میلیارد بشر را چنان سفت و سخت تأمین میکنند؟ چرا کسی که به حق خشمگین میشود و میخواهد به سمت این جهل مرکب که دست و پا درآورده و به قرآن اهانت میکند، برود و خاموشش کند را دستگیر میکنند؟ آن هم به بهانه شوخی سخیف و بازی حیله گرانهای به اسم «آزادی بیان»!
جهل مرکبی که دست و پا دارد!
آدم وقتی چیزی را نمیفهمد، وقتی از لیاقت درک عاجز و گرفتار کبر و حسد میشود، دست به آتش میبرد. وقتی فهم و انصافش بوی ناخوشایند میگیرد و بوی افکار پوسیده و سوخته اش حتی خودش را هم کلافه میکند. دست به نیست و نابود کردن میزند. دست به اهانت به شعله و آتش. جوان ملحد شبیه زمین سوختهای است که به نفرین خدا گرفتار شده باشد. چنان مُهری به قلب و جانش خورده که حتی نمیداند که نمیداند و فکر میکند که همه چیز را میداند و چه سندی بالاتر از این برای اینکه دچار جهل مرکب و کفر شده است؟ میگویند این جوان؛ همان جهل مرکب سوئدی تهدید کرده که دوباره نسخه دیگری از کلام الله را آتش خواهد زد و این نمایی از قساوت قلب و جهل اوست که روز به روز آشکار خواهد شد.
تاریخ، دنده عقب دارد!
تاریخ، دنده عقب دارد. برای مثال به «صفین» بازگردیم همان جنگی که عنقریب سپاه معاویه، منافقان و کفار به هلاکت شکست بزرگ و ضرب شست خوردن از امیرالمومنین، علی (ع) نزدیک بودند مثل نزدیکی سیاهی و سفیدی چشم به هم. آنقدر نزدیک که ترس، تمام وجود عمر و عاص را لرزاند. ترسوها به وقت وحشت تا سرحد مرگ، فریبکار و مکار میشوند. مکاری که ترسیده باشد که اصلاً خودِ مکر میشود. توی همین جنگ بودکه دشمن در آستانه شکست از ترس فضاحت شکست خوردن به دست اسدالله الغالب، تا مغز استخوان حیله گر شد. عمروعاص گفت که چاره فقط یک چیز است. سپاهیان ما باید قرآن را ورق ورق کنند و بر سر نیزه بزنند و بالا ببرند. جنگاوران علی (ع) از وحشت این حرمت مکتوب بر نیزه رفته، جرئت حمله پیدا نمیکنند. همین هم شد، جنگاوران مولا که درک نکرده بودند حرمت اول، حرمت قرآن ناطق است. علی (ع)، روح قرآن و ایمان است. جسم قرآن، همان مصحف به نیزه نشسته را دریافتند و جانش، وجود و معنایش؛ علی جان (ع) را نه!
چشم و گوشمان پر از این تناقض هاست
روزگار فرق کرده عزیز! حیلهای که یکبار استفاده شود، بار دیگر اگر بخواهد تکرار شود به مرور یک خاطره شبیه است. لو میرود. خاطرهای که دستش قبلاً رو شده است. جهان، روزگار عجیب و پر التهاب خود را میگذراند، الله اعلم، اما چیزی شبیه به روزهای آخرالزمانی خودش را شاید! دوباره پای منفعت و ترس به میان آمده با این تفاوت که این بار از مردی سیّاس، خبره و مکار خبر نیست. از جاهلی مدعی صحبت میشود که بیشتر دنبال یک شهرت است و ننگینتر کردن هر چه بیشتر بازی لجن آلود و خام خودش. فریب خورده و بازی خوردهای محض. مردی که مثل عروسک خیمه شب بازی به میدان آمده تا دولتی که امنیت او را و این حماقت و حقارت بزرگ را برایش فراهم کرده است به همان سود کلان به آن هدف پشت پرده خود برسد. به فلان و بهمان پیمان بین المللی و فلان جایگاه در جهان رو به زوال امروز. چه شرط بندی بدی؛ شبیه شرط بستن روی اسب مرده است. ما چشم و گوشمان از تناقضهای پی در پی و بدعهدی غرب پر است. از همان تناقضهایی که یکجا شماره پیراهن ۸۸ یک ورزشکار را حمله به اسرائیل میداند، نه آزادی بیان و توبیخش میکند و جایی دیگر در روز روشن، وقیح و آشکار، فرش قرمز پهن میکند برای اهانت و هتاک. مهم هم نیست برایش اصلاً که قلب حدود دو میلیارد مسلمان همراه آن قرآن میسوزد و تیر میکشد از غصه. اینجا بهانه، آزادی بیان است!
امنیت برای یک دیوانه و رنج برای ما!
اینجا ما در آستانه عیدغدیر، بوی دلجویی از قرآن میدهیم. چشممان از خشونت آنچه دیده ایم، ناباور است و خیس. بُهت آزادی بیان را با بغض قورت میدهیم. همین قدر نمناک، غمگین و تر. درست همان جا و همان لحظه که کسی، فقط نه حق که انگار مأموریت و امنیت تباه دارد برای حمله و توهین به اندیشه حدود دو میلیارد نفر مسلمان. همان وقت و همان جا که حتی وقتی جوانی میخواهد از دین و کتاب مقدس خودش دفاع کند، به بند کشیده و محاصره میشود! همان جا روی همان فرش قرمز مضحک خیابان که تار و پودش از اهانت و باز هم اهانت بافته شده است. روی همان فرش مضحک خیابان که دست یک جانی را برای جنایت باز گذاشته اند و دست یک حق طلب را بسته اند از قفا. دنیا همین قدر سیرک و همین قدر بیرحمانه شده در گوشه پیاده رویی در سوئد. قلب ملتهایی مسلمان را به بند میکشند و خون میکنند که دیوانهای مغرض و گویی مأموریت یافته، آزادی بیان داشته باشد و من نمیدانم چرا قصه تلخ و موهون این بیان به اصطلاح آزاد به آتش میرسد؟
ما غریب نیستیم با قرآن حتی در غربت!
ما قرآن را دوست داریم. لالایی شب هایمان است و سلام روزهایمان. وقتی دلهره داریم مثل آغوش مادر، مثل امنیت آرام و محض یک گهواره، تابمان میدهد و آراممان میکند که همان الابذکر الله تطمئن القلوب است. ما با آیههای قرآن به دنیا میآییم. ناممان را مینویسند لای برگهای سپید با گلاب معطرش میکنند و میگذارند لای قرآن به این نیت که این نوزاد، نامی و خادم راه خدا شود. توی زندگی هم درهای بسته را همین قرآن برایمان باز میکند. همیشه به خصوص آخرِ شب ها. همان وقت که هجوم فکرها و ترسهای به یغما آمده روزی که گذشت را با خواندن یک آیت الکرسی محو میکنیم یا آنجا که به نیت تنی بی سر شده در کربلا، یاسین میخوانیم و مدام به خودمان میگوییم تو چه میدانی که به قول آن عالم بزرگ؛ یاسین، قلب قرآن شاید همان حسینی است که بی سر شده... ما با قرآن گریه میکنیم، میخندیم. ما هنگام مرگ هم غریب نمیمیریم حتی اگر در غربت باشیم. آنجا و آن لحظه هم همین قرآن هست. درست مثل آن سینی آب، آینه و قرآن که برای بدرقه مسافر میبرند. همان لحظه تسلیم جان هم، بعضی هایمان که خوش اقبال تریم در حال احتضار، با معرفتی پیدا میشود که برایمان قرآن بخواند. آیههای کلام خدا، ما را بدرقه میکند به خاکیترین خانه مان. به همان جایی که وحشت غبارآلودش را هم همین کلام و کلمه عزیز، برایمان به هیچ میگیرد، روشن میکند و میگوید که نترسای بنده خدا که مومنان پس از مرگ زاده میشوند و کافران زندانی و حیات ابدی مومن آخرت است و غرق در شادی.
این نور را از قرآن داریم
ما باور داریم، سفر آخرت مثل یک فیلم روی دور تند رفته، مرور میشود برایمان و پیش چشممان. از قضا از همان صحنههایی که با قرآن مأنوس و دمخور بوده ایم، قرآن خوانده ایم و قرآنی زندگی کرده ایم، نور میبارد به راهمان و میشود رفیق سفر آخرت. همان صحنههای ماه مبارک رمضان که سحر و افطار، هم آغوش قرآن بوده ایم، آن لحظه که سر سفره عقد قرآن به دست گرفته و خوانده ایم. آن دم که پول نوی عیدی را از لای قرآن بیرون کشیده و هدیه داده ایم و لب کودکی را عیدانه خندان کرده ایم. آنجا که خواسته ایم به مدرسه یا سر کار برویم و با قرآن بدرقه مان کرده اند. لحظه نابی که توی خاکریزهای جبهه، گوشهای دنج پیدا کرده ایم و قرآن خوانده ایم.
یا همان لحظه که همراه همرزمانمان از زیر قرآن پیچیده شده لای چفیه و بالای سر گردان گرفته شده، راهی عملیات شده ایم. آنجا که شب قدر بود و قرآن را به سر گرفتیم و گفتیم بعلیٍ، بعلیٍ، بعلی... یا آن لحظه که در بستر بیماری بودیم و بیخبر از عالم و توی بیمارستان قرآن روی سرمان گرفتند و شفایمان را از خدا خواستند. آنجا که نابینایی را از خیابان عبور دادیم. جایی که امین مال یتیم بودیم. لحظهای که چشممان را از نامحرم و شکممان را از حرام دور کردیم.
تحریف، مرداری بیکار و معطل مانده
میبینی عزیز! ما با قرآن به دنیا آمده ایم. با آن زندگی میکنیم با بدرقه امن و مقدس این کلام خدا که «کلمة الله هی العلیا» است، برتر، همیشگی و محافظت شده به استقبال دنیای ابدی میرویم. دشمن چه بیچاره است که فکر میکند، قرآن اگر محافظ داشت و این وعده خدا راست بود باید همان لحظه آن هتاک تبدیل به سنگ میشد و از آسمان خون میبارید و... خودش حقیر و ناچیز است، خدا را هم به اندازه معرفت نداشته خودش به اندازه عقل ناقص خودش میبیند به اندازه کبریت و آتش. خدا شعبده باز نیست؛ خدا صاحب اعجاز است، هرقدر که بخواهد و اراده کند. عِقاب، بدتر از اینکه آدم، قرآن بسوزاند و دلش سنگ شود. این همه سال گذشته از نزول آیات خدا. تحریف، شبیه مرداری بدبو، بیکار و عاجز، لاشه وار و معطل، ناکام مانده است. خدایی که کلمه اش برتر است و وعده محافظت از این معجزه را داده، الوعده وفا هم کرده و روح قرآن همیشه محفوظ است.
کسی برایش قرآن نخواهد خواند!
خدا خودش محافظ جسم و روح قرآن است. هر روز هزاران نفر، رهیافته میشوند و مشرف به اسلام و قرآن. پناه میآورند به خدا و کلامش. دنیا را ببین! اربعین هرسال چند میلیون عاشق کربلایی میشوند پای پیاده. چندین میلیون مسلمان هر روز دعای فرج میخوانند و ظهور قرآن ناطق؛ امام زمان (ع) را از خدا میخواهند. این عشق، شعله ور است؛ آتش نمیگیرد به کبریت یک احمق. آتش عشق ما کجا، شعله کبریت و فندک آن جهل مرکب کجا؟! کاش سینه اش قفل نبود و میفهمید که قرآن را نمیسوزانند. میخوانند، عمل میکنند و میفهمند کلمه به کلمه. راستی عزیز! من امروز به این فکر میکنم شاید همراه حدود دو میلیارد خواهر و برادر دینی آزرده خاطرم که چه بی پناه است آنکه قرآن را سوزاند و در لحظه مرگ کسی برایش قرآن نخواهد خواند.
منبع: فارس