در این میان، نمیتوان از تحلیل رویکرد بازیگران غربی نسبت به تبلور دیپلماسی منطقهای جدید در منطقه، آنهم با بازیگری فعال جبهه مقاومت غافل شد، خصوصا اینکه سوریه و ایران هردو نقش بسزایی در تحقق این مسیر ایفا کرده و خواهند کرد. رسانههای غربی بازگشت سوریه به اتحادیهعرب را اکثرا در قالب یک خبر به افکارعمومی دنیا مخابره میکنند، بدون آنکه به ارزش راهبردی و پشتوانه منطقهای و فرامنطقهای این رخداد مهم کمترین اشارهای کنند. در زمان تاسیس داعش توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و رژیمصهیونیستی، مقامات ارشد غربی تصور نمیکردند که با گذشت یک دهه، ناچار به پذیرش اجباری حقیقتی بهنام بقای حکومت سوریه و بازگشت قدرتمندانه این کشور به اتحادیه عرب شوند. نقشه شوم سرنگونی نظام سوریه و قطع اتصالات اجزای جبهه مقاومت با یکدیگر، در اتاقهای فکر غرب و رژیمصهیونیستی بارها پختوپز شده بود و در این محاسبات، خبری از احتمال بازگشت سوریه به اتحادیه عرب نبود.
همانگونه که اشار ه شد، بازگشت سوریه به اتحادیهعرب، نقطه آشکارساز شکست استراتژیک و راهبردی آمریکا در منطقه محسوب میشود. این قاعده درخصوص متحدان اروپایی و صهیونیستی واشنگتن نیز صادق است. استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمینهای سوخته، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقهای در غربآسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است. این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی غرب محسوب میشود. قطعا در این معادله، بازیگران غربی ازجمله فرانسه، انگلیس و آلمان بهعنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی نظام سوریه نیز شدیدا در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرار گرفتهاند. اکنون، بر سر آیندهپژوهی تحولات منطقه (با توجه به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب) منازعات تازهای میان بازیگران غربی رخ داده که از حوزه پنهان، به حوزه آشکار در حال سرایتاست.
منازعهای که آشکارتر میشود
بخشی از این منازعه، معطوف به چشماندازهایی بوده که در سالهای ابتدایی قرن بیستویکم از سوی بازیگران آمریکایی ــ اروپایی ترسیم شده و با شرایط کنونی در منطقه در تضاد قرار دارد. ماهیت و چشمانداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعا به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشهراه و استراتژی آنها در ابتدای تاسیس داعش، در تعارض مطلق قرار دارد. پس از سر کار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه (لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) از سوی سیاستمداران غربی بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفت. نظریات جنگ تمدنهای هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما نیز به خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. براساس آنچه استراتژیستهای غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غربآسیا در حال کاهش است. عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیکترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن عربی هستند. همانگونه که مشاهده میشود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی پیرو خود و ایجاد پیوندهای راهبردی نوین با متحدان منطقهای و سنتی خود ناکام مانده است.
نظم جدید منطقهای برخلاف منافع آمریکا
در چنین شرایطی حتی مقایسه تطبیقی خاورمیانه جدید ادعایی آمریکا در ابتدای قرن بیستویکم و مناسبات منطقهای امروز در غرب آسیا که منبعث از عقلانیت جمعی و قدرت ویژه بازیگران جبهه مقاومت در پسزدن مداخلهگرایی آمریکا ــ اروپا تبلور یافته است، از عهده سیاستمداران و خبرهترین استراتژیستهای غربی نیز بر نمیآید. حقیقتی که همگان نسبت به آن اذعان دارند. بنابراین، بازگشت سوریه به اتحادیهعرب، یک پیروزی تاکتیکی یا مقطعی برای جبهه مقاومت و دیپلماسی منطقهای جدید (که تعیینکننده نظم نوین منطقهای بهدور از مداخلهگرایی مزمن غرب است) محسوب نمیشود و از عقبه راهبردی و تاثیر آن بر مناسبات امنیتی کلان در منطقه غربآسیا نمیتوان غافل شد.
چرا بایدن نگران است؟
سفر اخیر مشاور امنیت ملی آمریکا به غربآسیا و دیدار آنها با مقامات سعودی، پرده از نگرانی دامنهدار و عمیق مقامات کاخسفید نسبت به تحولات آتی در منطقه برمیدارد. دغدغه مقامات آمریکایی، به ریلگذاری جدیدی بازمیگردد که پیروزیهای آتی جبهه مقاومت بر مبنای آن رخ خواهد داد. در این معادله، نهتنها دموکراتهای آمریکا، بلکه جمهوریخواهان نیز قدرت ابتکارعمل حداقلی و مانور مداخلهگرایانه خود را در بسیاری از عرصههای منطقهای (در غربآسیا) از دست خواهند داد. از این رو بازگشت عزتمندانه سوریه به اتحادیهعرب، بحرانی دوحزبی در آمریکا محسوبمیشود.
منبع: جام جم