مقاومت یک روحانی در برابر رژیم تا دندان مسلح، موجب به راه افتادن موج اعتراضات اجتماعی در ایران شد.

امروز ۱۵ فروردین ماه پنجاه و نهمین سالروز آزادی آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی (ره) از زندان شهربانی رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۳ است.


بیشتربخوانید


آغاز ماجرا

امام خمینی بعد از آنکه در سال ۱۳۲۲ کتاب کشف‌الاسرار را در رد شبهه‌ها و شائبه‌های عقیدتی ۱۳گانه شیخ علی‌اکبر حکمی‌زاده روحانی خلع لباس شده قمی که علیه عقاید مذهب تشییع نوشته بود، به رشته تحریر درآورد، رویه و عملکرد ضددینی دوره سلطنت رضا شاه را ریشه جسارت امثال حکمی‌زاده دانستند و مورد انتقاد شدید قرار دادند.

ایشان در آن کتاب برای اولین بار تئوری حکومت اسلامی را مطرح کردند و بر ضرورت قیام برای تشکیل چنین حکومتی تاکید کردند.

رهبر فقید انقلاب اسلامی تقریبا یک سال بعد در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ بیانیه‌ای بلند بالا منتشر کردند که این بیانیه به ایدئولوژی و مانیفست مبارزاتی ایشان تعبیر شد.

امام امت در آن بیانیه علاوه بر هشدار‌های مکرر به روحانیون و طلاب علوم دینی مبنی بر کنار گذاشتن ترس و بی‌تفاوتی نسبت به رفتاری ضد دینی پهلویِ پسر، خواستار قیام علیه طاغوت و مبارزه با تصمیمات یکسویه و نشات گرفته از هوا و هوس زمام‌داران رژیم پهلوی شدند.

ایشان در این بیانیه با تیزبینی نسبت به باز شدن پای صهیونیست‌ها و بهاییان به ساختار سیاسی، اداری، فرهنگی و اقتصادی کشور، به شدت هشدار دادند.

ایشان از آن تاریخ تا پاییز ۱۳۴۱ که محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت از تعطیلی دو مجلس سنا و شورای ملی سوء استفاده کند و از طریق اسدالله عَلَم نخست‌وزیر وقت کشور تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به اجرا درآورد، یک تنه به افشاگری و انتقاد علیه بی‌دینی و ظلم و جور‌های پهلوی پرداختند.

علم و شاه

علم و شاه

شاه پشت نخست‌وزیر

انتقادات امام از دستگاه جابر پهلوی از تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۴۱ رنگ و بوی دیگری گرفت. شاه با نشان دادن چراغ سبز به اسدالله عَلَم، خواستار اجرا کردن «تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» که در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ در دوره محمدعلی شاه قاجار نوشته شده بود، شد. او هم که تعطیلی مجلس شورای ملی و مجلس سنا را فرصت خوبی دید نوشتن لایحه را به وزارت کشور وقت سفارش داد و وزارت کشور نیز لایحه دلخواه را در ۹۲ ماده و هفت تبصره تهیه کرد و در کابینه دولت به تصویب رساند.

بر اساس این تصویب‌نامه دولتی، شرط سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان انتخابات مجلس حذف شد و نمایندگان راه یافته به انجمن‌ها می‌توانستند با هر کتاب آسمانی مراسم تحلیف نمایندگی را به جای آورند. از دیگر نکات حساسیت‌برانگیز تصویب‌نامه موافقت هیات وزیران با اعطای حق رای به زنان و دختران برای شرکت در انتخابات بود.

طبق این تصویب‌نامه، جامعه بانوان ایران اجازه می‌گرفت در انتخابات مجلس به عنوان انتخاب کننده و انتخاب شونده، شرکت کنند. تصویب‌نامه مذکور پا را از این فراتر گذاشت و «اعزام دختران به خدمت سربازی» را تصویب کرد. وزارت کشورِ عَلَم در این تصویب‌نامه پا را فراتر گذاشت و زمینه اعزام طلاب و روحانیون به خدمت سربازی را به وجود آورد.

امام امت بعد از بی‌نتیجه دیدن نامه‌نگاری‌های چندباره با شاه و نخست‌وزیر، بزرگان حوزه‌های علمیه از جمله آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی و آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری را نسبت به عواقب اجرایی شدن چنین تصویب‌نامه‌ای آگاه کردند و آنان نیز به صورت جداگانه به محمدرضا و عَلَم نامه نوشتند و خواستار توقف اجرای این تصویب‌نامه شدند.

افشاگری‌های امام خمینی و همراه شدن مراجع و بزرگان حوزه‌های علمیه با ایشان موجی از اعتراض را علیه اقدام شاه و نخست‌وزیر به راه انداخت و موجب توقف اجرای تصویب‌نامه مذکور در آذر ۱۳۴۱ شد.

جدال شاه و امام

محمدرضا که در قضیه تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی خود را در برابر امام خمینی و حوزه‌های علمیه شکست خورده و درمانده دید با طراحی توطئه‌ای جدیدی در زمستان ۱۳۴۱ با لج‌بازی دامنه‌داری به مخالفت آشکار با موازین اسلام و فریب زیرکانه آحاد مختلف جامعه دست زد.

او با طراحی ایدهِ شش بندیِ انقلاب سفید شاه و مردم که به مرور تا ۱۹ بند افزایش یافت، سلسله اصلاحات فرهنگی و اقتصادی دامنه‌دار و مستمری را به اجرا گذاشت و با این کار به هشدار‌ها و انتقادات امام خمینی و بزرگانِ همراه ایشان دهن‌کجی کرد و غیرت دینی و مذهبی امام امت را به جوش آورد.

به دنبال به اجرا درآمدن سیاست جدید شاه، امام خمینی نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد و بزرگان حوزه‌های علمیه در نکوهش مظالم رژیم پهلوی داد سخن کردند.

این اتفاق بر حکومت گران آمد و موجب خشم دربار پهلوی شد و نتیجه این عصبانیت در دومین روز فروردین ۱۳۴۲ که با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ قمری سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) مصادف شد، خودش را نشان داد.

در این روز در بسیاری از شهر‌های کشور مراسم عزا به پا شد. در شهر قم نیز علاوه بر عموم مردم دو مراسم بزرگداشت توسط دو مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول در منزل آیت‌الله سید روح‌الله خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به دعوت آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم تشکیل شد که مجلس دوم با تحریک عوامل ساواکی حاضر در این جلسه به محل کتک خوردن و مجروح شدن طلاب و روحانیون جوان تبدیل شد.

خبر رفتار وحشیانه رژیم دقایقی بعد به منزل امام رسید و ایشان در جمع برخی روحانیون و طلاب قمی طلاب و روحانیون زخمی شده فیضیه را خطاب قرار دادند و با یادآوری حوادث صدر اسلام و واقعه عاشورا علیه پیامبر اسلام و فرزندان طاهرینش، بیان کردند: «عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت‌آمیز دستگاه حاکمه خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم. ما از خدا می‌خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.

بزرگان اسلام در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاری‌ها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می‌باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آن‌ها را بگیریم... م.»

‌امام خمینی ۱۱ روز بعد در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۴۲ در بیانیه‌ای خطاب به علما و روحانیون تهران بار دیگر تهاجم عوامل رژیم شاه به مدرسۀ فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلاب را به شدت محکوم کردند. ایشان همچنین در این بیانیه خواستار استعفای اسدالله عَلَم شدند.

این بیانیه بعد‌ها از سوی مورخان و مطبوعات به بیانیه «شاه‌دوستی یعنی غارتگری» معروف شد.

ایشان در این بیانیه نوشتند: «حملۀ کماندو‌ها و مأمورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آن‌ها به مملکت اجنبی حمله کردند و این‌ها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی پناه. در روز وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب ۲۰ هزار مسلمان، غارت نمودند و در‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سر‌ها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های ۱۶ ـ ۱۷ ساله را از پشت بام پرت کردند، کتاب‌ها و قرآن‌ها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند.... من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‌های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع در مقابل جباری‌های شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کار‌های مخالف مصالح مملکت را برملا می‌کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است؛ و حکومت چند ماهۀ شما با کار‌هایی که می‌کنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید.»

تصویر امام

بعد از فاجعه مدرسه فیضیه، شاه برای ایجاد تزلزل در حوزه‌های علمیه خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی کرد، اما برای طلابی که به کسوت روحانی درآمده بودند، پوشیدن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی بسیار گران بود.

امام خمینی با فرستادن فرستاده ویژه‌ای به پادگان‌ها، از طلاب جوان خواست تا «به خود تزلزل راه ندهند و از فرصت حضور در پادگان‌ها برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند.» ایشان خطاب به طلابی که به پادگان‌ها فراخوانده شدند، فرمودند: «شما سربازان امام زمان (عج) هستید. سربازان و درجه‌داران را نسبت به ظلم رژیم آگاه نمایید و تعلیمات نظامی را با جدیت فرا گیرید.»

در فاصله واقعه مدرسه فیضیه تا قبل از محرم ۱۳۴۲، اعتراضات امام خمینی در قالب سخنرانی‌ها و صدور اعلامیه‌های متعدد ادامه یافت، اما با آغاز محرم ۱۳۴۲ در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۴۲ اعتراضات ایشان رفته رفته جدی‌تر شد و با همراهی مردم به اعتراض خونین و قیام تبدیل شد.

رهبر فقید انقلاب اسلامی عصر روز عاشورا در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در سخنرانی آتشینی در جمع روحانیون و اهالی قم به دستگاه حاکمه و شخص شاه حمله کردند و ریشه تمام مشکلات و گرفتاری‌های ایران دهه ۱۳۴۰ را اسراییل و شخص شاه دانستند و واقعه مدرسه فیضیه را به حادثه کربلا تشبیه کردند.

رهبر انقلاب اسلامی در این سخنرانی اسراییل را منشا همه گرفتاری‌های ایران دانستند و گفتند: «.. اسراییل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسراییل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند. می‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می‌خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می‌خواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروت‌ها را تصاحب کند به دست عمال خود.

این چیز‌هایی که مانع هستند، چیز‌هایی که سد راه هستند، این سد‌ها را می‌شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعد‌ها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آن‌ها شکسته شود برای اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت می‌کند.

آقا! من به شما نصیحت می‌کنم؛‌ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصه‌ای را برای شما نقل می‌کنم که پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سی ساله‌ها هم یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می‌داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت.

من نمی‌خواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می‌گویند که شما مخالفید، بد فکر می‌کنید. اگر دیکته می‌دهند دستت و می‌گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بی‌خود، بدون فکر، این حرف‌ها را می‌زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، این‌ها حیوانات نجس هستند؟

در نظر ملت، این‌ها حیوان نجس هستند که تو می‌گویی؟ اگر این‌ها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آن‌ها را می‌بوسد؟ دست حیوان نجس را می‌بوسد؟ چرا تبرک به آبی که او می‌خورد، می‌کنند؟ حیوان نجس را این کار می‌کنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آن‌ها احتراز کند»، مرادت علما نباشند والا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود.... نکن اینطور؛ بدبخت. نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آن‌هایی که دیده‌اند و به این بیچاره تزریق کرده‌اند این‌ها را بگو. والله، من شنیده‌ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور می‌کنید.

مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند می‌گذارند. بیچاره! نمی‌دانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از این‌هایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. این‌ها همه رفیق دلارند؛ این‌ها دین ندارند؛ این‌ها وفا ندارند.»

روحانیون و بازاریان تهرانی در اعتراض به جنایت حکومت در قم در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ راهپیمایی بزرگی را مقابل کاخ مرمر ترتیب دادند. مهمترین شعار در این تجمع مرگ بر دیکتاتور بود. بعد از آن مردم معترض در مسجد حاج آقا ابوالفتح تجمع کردند و یک روحانی به تشریح ابعاد واقعه مدرسه فیضیه پرداخت.

ماموران ساواک تعداد جمعیت معترض را در ساعت ۹ صبح ۱۳ خرداد دو تا ۲۰ هزار نفر تخمین زدند. موج جمعیت در صف‌های ۸ نفری در خیابان‌های ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا، ۲۴ اسفند، ۳۰ متری، سپه و میدان توپخانه تظاهرات کردند و سخنرانان در چند محل خواستار چشم‌پوشی حکومت از سوء استفاده از دختران و زنان شدند. ماموران شهربانی در میدان توپخانه به جمعیت حمله کردند و موجب متفرق شدن آن‌ها شدند.

فردای این ماجرا حجت‌الاسلام محمدجواد باهنر و آیت‌الله مرتضی مطهری توسط مأموران شهربانی دستگیر شدند.

ساعت ۳ بامداد ۱۵ خرداد نیز چند نفر از ماموران ساواک از تاریکی شب استفاده کردند و اقدام به محاصره منزل امام خمینی در قم کردند. آنان به خانه ایشان ریختند و امام را دستگیر کردند و ابتدا به بازداشتگاه باشگاه افسران و غروب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بعد به زندان قصر تهران انتقال دادند.

خبر دستگیری امام به سرعت در قم و سایر شهر‌ها پیچید و موجب خشم مردم در شهر‌های تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا شد. مردم در این شهر‌ها به خیابان‌ها آمدند و با شعار «یا مرگ یا خمینی» خواستار آزادی ایشان شدند.

اما با دخالت ماموران شهربانی و سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک - اعتراضات مردم در این شهر‌ها رنگ خون گرفت و نیرو‌های امنیتی مردم را سرکوب کردند. تظاهرات مردم تا ۱۷ خرداد ادامه یافت و براساس اطلاعات موجب ۳۲ نفر در این تظاهرات به شهادت رسیدند.

قیام ۱۵ خرداد و دستگیری امام

خبر بازداشت و زندانی شدن امام خمینی ساعت ۹ صبح روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران پخش شد. دانشجویان معترض با شعار خمینی را آزاد کنید به خیابان‌ها ریختند.

مزدوران رژیم و جمعی از اراذل و اباش تهران به سرکردگی قمه‌کش معروف طیب حاج‌رضایی به میدان بارفروشان تهران حمله کردند. طیب و نوچه‌هایش در این روز کلوب‌ها و بانک‌ها را آتش زدند و مغازه کسبه را غارت کردند.

تظاهرات در میدان ارگ و اطراف بازار بزرگ تهران، میدان شوش، چهارراه شاه، میدان قزوین و سی متری راه افتاد. حمله به روزنامه‌های اطلاعات، کارخانه پپسی‌کولا، بانک‌ها، کاخ دادگستری، آتش زدن مکان‌های عمومی و کتاب‌خانه‌ها، آتش زدن خانه‌های مردم، آتش زدن باشگاه شعبان جعفری دیگر گنده‌لات معروف محله سنگلج تهران، حمله و آتش زدن مرکز فرهنگی ایران و آمریکا، خراب کردن کیوسک‌های تلفن، تخریب وسایل حمل و نقل عمومی، مضروب کردن زنان برای بهم زدن نظم کشور انجام شد.

اسدالله علم با باز گذاشتن دست شهربانی و ساواک با شدت عمل بیشتری مردم معترض را سرکوب کرد. او ۱۵ و ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ را حکومت نظامی اعلام و جمع زیادی از میدان بارفروشان، روحانی‌ها و بازاریان را دستگیر و زندانی کرد و به این شیوه به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پایان داد.

طیب

ذبح یک فدایی

در حالی که امام خمینی از تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۱۵ فروردین ۱۳۴۳ در زندان رژیم در بازداشت به سر برد، ماموران گارد سلطنت سراغ طیب حاج‌رضایی رفتند و از او خواستند امام خمینی را عامل تطمیع او و برپا شدن بلوای تهران معرفی کند، اما او این تهمت بزرگ را نپذیرفت و بهای همراهی نکردنش با رژیم طاغوت را در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۴۲ داد. طیب حاج‌رضایی به همراه محمداسماعیل رضایی از بارفروشان میدان تره‌بار تهران به جوخه اعدام سپرده شدند و به درجه شهادت نائل آمدند.

آزادی امام

فشار مردم و پیگیری‌ها و نامه‌نگاری‌های برخی بزرگان قم سرانجام رژیم را وادار به آزادی امام از زندان و انتقال به شهر قم کرد.

وزیر کشور به همراه سرهنگ مولوی روز شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۴۳ خبر آزادی را به امام دادند. امام در واکنش به این اقدام گفتند: «اگر بناست شما‌ها به کار‌های سابق ادامه دهید و با مردم رفتار سابق را داشته باشید، بودن من در اینجا اصلح است.» مولوی پاسخ داد: «به درجه‌ام قسم که دیگر این حرف‌ها نیست.»

بعد از رضایت امام برای خروج از زندان، سرهنگ مولوی گفت: «این وظیفۀ ماست که برای حفظ و حراست شما از هرگونه پیشامد غیرمنتظره‌ای، ترتیب حرکت شما به قم را بدهیم و شما را به سلامت به منزل برسانیم.»

حدود ساعت ۲۲ شب یکشنبه ۱۶ فروردین ماه ۱۳۴۳ ماشین شورلت سیاه رنگ حامل امام امت که به‌وسیلۀ چند ماشین دیگر اسکورت شد، سرکوچۀ منزل امام مقابل بیمارستان فاطمیه توقف کرد و ایشان از ماشین پیاده شدند.

با پیاده شدن امام از ماشین چند نفر از دانش‌آموزان در حاشیۀ کوچه مشغول درس خواندن بودند، متوجه پیاده شدن امام از ماشین شدند، بی‌اختیار فریاد زدند و به سوی ایشان رفتند. برخی عابران نیز شتابان خود را به، اما رساندند.

تعدادی از مردم حاضر در جمعیت با صدای بلند فریاد می‌زدند: «برای سلامتی حضرت آیت‌الله العظمی خمینی صلوات بلند ختم کنید.»

سر و صدای ناشی از این صلوات موجب خارج شدن مردم از خانه‌ها و افزوده شدن بر جمعیت استقبال کننده از امام شد.

منبع: ایسنا

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.