هر سال قبل از آمدن فصل بهار و سال تحویل، نشانههای آن در کوچه و خیابانها خبر از نو شدن سال میدهد. از فروش سبزه، ماهی، المانهای سفره هفتسین و... بگیرید تا افرادی که با لباس سر تا پا سرخرنگ و صورتی که با زغال سیاه شده است، دایرهبهدست میزنند زیر آواز: «ارباب خودم، سلامُ علیکم! ارباب خودم، سرِتو بالا کن! ارباب خودم...». حاجی فیروز، یکی از چهرههای نام آشنا برای ایرانیان است که البته درباره تاریخچه او، حرف و حدیثهای بسیاری مطرح است.
بقشتر بخوانید
او در آخرین روزهای هر سال، به شهرها میآید تا آمدنِ نوروز را به مردم مژده دهد. او یک مرد لاغراندام و سیاهرخ، با کلاه دوکی، گیوههای نوکتیز و پیراهن سرخ است که با دایرهزنگی و تنبک به خیابانها میآید و به رقص، شیرینکاری و خواندن آواز میپردازد. در پرونده امروز زندگیسلام، از تاریخچه این شخصیت افسانهای خواهیم گفت. همچنین با «مصطفی بشکال» که ۱۲ سال است دغدغه احیا و حفظ شخصیت «حاجی فیروز» را دارد و خودش هم دست به کار شده، گفتوگویی داشتیم که در ادامه خواهید خواند.
اگر شما هم کنجکاو هستید تا بدانید که حاجی فیروز کیست و از چه زمانی ریشه در تاریخ و فرهنگ کشورمان دارد، باید بدانید که دکتر «کتایون مزداپور» استاد زبانهای باستانی و اسطورهشناس در توضیح پیشینه حاجیفیروز گفته: «نوروز جشنی مربوط به پیش از آمدن آریاییها به این سرزمین است؛ حداقل از دو سه هزار سال قبل این جشن در ایران برگزار میشده و به احتمال زیاد با آیین یک ازدواج مرتبط است.
گفته میشود که در آن روزگار الهه «تموز» که «ایشتر» نام دارد، برای ازدواج «شاه دوموزی» را در نظر میگیرد. روزی «ایشتر» به دلایلی نامعلوم به زیر زمین سفر میکند. با ورود او به زیر زمین، جریان باروری و حیات در زمین متوقف میشود. خدایان برای رفع این مشکل تصمیم میگیرد، دوموزی را به زیرزمین بفرستد. وقتی دوموزی به زمین بازمیگردد، فصل بهار آغاز میشود. او هنگام بیرون آمدن از زیر زمین، تنبک و دایرهزنگی در دست داشته و صورتش کاملا سیاه بوده است. به این ترتیب حاجیفیروز در پیشینه اساطیری ما شکل گرفته است».
همانطور که گفته شد، حاجی فیروز یکی از نمادهای مشهور ایران باستان است که با لباسی قرمز، کلاهی مخصوص و چهرهای سیاه، در حالی که تنبک و دایره زنگی در دست دارد، نوید آمدن بهار را میدهد. در ادامه به چند سوال رایج درباره او پاسخ میدهیم.
گفته میشود که لباس قرمز حاجی فیروز، در گذشته نماد روی آوردن به شادی بوده است و خبر از تحولی عظیم در زندگی میدهد.
چهره سیاه حاجی فیروز به معنی تمام شدن ناپاکی، سیاهی و تاریکی در زندگی افراد و بهنوعی مژده دهنده فصل بهار است.
مهرداد بهار، اسطوره شناس برجسته کشور، حاجی فیروز را با جشنهای باستانی سیاوش پیوند میدهد. سیاوش خود هم نمادی از زندهشدن دوباره یا «نوزایی» است. آنگونه که در افسانهها آمده است، سیاوش با گذر از آتش دوباره متولد میشود. در داستانهای اسطورهای هم روایتهایی مبنی بر روییدن گیاه از خون سیاوش وجود دارد که این گیاه به «پرسیاوشان» مشهور است. حاجی فیروز به ما شادمانی در شروع سال جدید را یادآوری میکند.
برخی حاجی فیروز را همان «عمو نوروز» میدانند که در جاهای مختلف ایران، با نامهای متفاوتی شناخته میشود. پیر بابا، آروس، ننه مریم و بیبی نوروزک، تعدادی از این نامها هستند که همه آنها پیامآوران نوروز محسوب میشوند؛ اما باید توجه داشت نماد حاجی فیروز با تمام این شخصیتها فرق دارد و هر یک فلسفه وجودی خاص خود را دارند. حاجی فیروز با نامهای عمو پیروز و خواجه پیروز هم شناخته میشود.
متاسفانه «حاجی فیروز» که پیامآور شادی و نوروز بوده، این روزها به نماد تکدیگری در آستانه سال نو تبدیل شده است. «جواد انصافی» که معروفترین عمو نوروز ایران محسوب میشود، چند سال پیش در همین باره گفته بود: «در رسانهها تبلیغاتی درباره حاجی فیروز نداریم. من سالهاست که درباره این پیامآوران شادی پژوهش کرده و کتاب هم درباره آن نوشتهام. بارها و بارها از رادیو و تلویزیون خواستهام که روی این موضوع کار کنند، اما بازتابی از حاجی فیروز و سیاهنمایی نداشته است. مطبوعات هم در اینباره جایگاه خود را دارند و خیلی کم به این شخصیت نمادین پرداختهاند.
حاجی فیروزها پیامآوران نوروزی بودند و پیامآوران نوروزی هیچوقت دست خود را جلوی مردم دراز نمیکنند. در این بین هرکسی هر چیزی را که دوست دارد به خرجین این پیامآوران میاندازد و مردم خودشان دوست دارند به آنها هدیه و شادباشی بدهند و حاجی فیروزها هرگز جلوی مردم دست دراز نمیکنند، اما متأسفانه در جامعه ما روی این موضوع کار نشده است که حاجی فیروز پیامآور شادی و نوروز است و خود مردم باید به دلیل ایجاد شادی و شعف به آنها شادباش بدهند، در حالی که الان شاهد تکدیگری این پیامآوران هستیم».
«مصطفی بشکال» از دلایل «حاجی فیروز» شدن میگوید و خاطراتی که از واکنشهای مردم در ذهنش ماندگار شده است
متولد ۱۳۶۰ است و لیسانس گرافیک دارد. در بندرعباس زندگی میکند و معروف به کیدی است و تنها سیاهباز استان هرمزگان. او بیشتر از ۱۲ سال است که فعالیتهای هنریاش را در عرصه حاجی فیروز و سیاهبازی انجام میدهد. در ادامه با او درباره دلایلش برای «حاجی فیروز» شدن صحبت خواهیم کرد.
از او میپرسم که جرقه «حاجی فیروز» شدن از کجا در ذهنش شکل گرفت که میگوید: «پدرم، سالها پیش بازیگر تئاتر بود و یادم هست که نزدیک عید نوروز که میشد، صورتش را سیاه میکرد و به محلههای مختلف شهر میرفت و میگفت که ما باید پیامآور شادی برای بقیه مردم باشیم.
خودش را به نوعی «حاجیفیروز» میکرد البته نه با آن لباس قرمز و.... در روزهای پایانی اسفند میرفت جلوی در خانههای مختلف و وعده رسیدن بهار را به اهالی شهر میداد و حس خیلی خوبی در مردم ایجاد میشد. از همان موقع، من در ذهنم بود که روزی، این کار را باید انجام بدهم. یکی از دوستانم در بندرعباس یک کافه بزرگ دارد. چند سال پیش به من گفت یک حاجی فیروز برای ایام نوروز میخواهم. به من پیشنهاد داد حالا که در تئاتر فعال هستی و کار طنز هم انجام میدهی، صدا و نوع رفتارهایت و... خوب است، بیا و حاجی فیروز هم باش. من اولین بار از آن جا شروع کردم و خاک سیاهبازی و حاجی فیروز شدن من را گرفت و الان سالهاست که حاجی فیروز در شهر خودم هستم».
او درباره این که برای «حاجیفیروز» شدن، آموزش خاصی دیده یا نه، میگوید: «من آموزش خاصی ندیدم. بهطور کلی، حاجی فیروز شدن یک استعداد ذاتی است. اگر شما بتوانید ارتباط مناسبی با مردم برقرار کنید و آنها حس خوبی از معاشرت و دیدن شما داشته باشند، ماجرا تا حد زیادی حل میشود. من به صورت تجربی، فنون این کار را فرا گرفتم. برای حاجی فیروز شدن، یک لباس قرمز یا نارنجی میپوشم، یک دایره زنگی برمیدارم، صورتم را سیاه میکنم، شعرهایم را میخوانم و با طنازیهای خودم اسباب خنده و شادی مردم میشوم. معروفترین شعری که همه حاجی فیروزها باید حفظ باشند و من هم میخوانم، همان «ارباب خودم...» است که وقتی آن را میخوانم، مردم همراهی میکنند و خاطرات گذشته برایشان زنده میشود. یک هدف دیگرم از حاجی فیروز شدن این است که اشعار شاعران بزرگ ایران زمین را زنده نگه دارم».
«یکی از دغدغههای من همین است که حاجی فیروز، رو به فراموشی است». او در این باره میگوید: «بارها پیش آمده که به من گفتند چرا شما فقط دم عید به کوچه و خیابان میآیید و خودتان را سیاه میکنید؟ بعضی از مردم هم طوری برخورد میکنند که انگار ما نیازمند و گدا هستیم. این برای من خیلی ناراحت کننده است و من با این رفتارها خیلی تحقیر میشوم. گاهی وقتی اجرا میکنم و به من شادباش میدهند، آن پولها را برنمیدارم، چون هدفم، این کار نبوده است. البته بعضیها پول را میگذارند در جیب من یا کنارم و میگویند، چون ما و خانوادهمان را شاد کردی، تقدیم به تو. البته بعضی وقتها بعضی از حاجی فیروزها هم حرکاتی انجام میدهند که ناشایست است و در شأن این شخصیت اصیل ایرانی نیست. ما نباید کاری بکنیم که حاجی فیروز در ذهن مردم به عنوان یک آدم لوده یا گدا و نیازمند شکل بگیرد. این موضوع زیاد اتفاق افتاده است».
از او درباره شیرینیهای حاجی فیروز شدن و استقبال مردم هم میپرسم که میگوید: «استقبال مردم انگیزهام را بیشتر کرده است. اتفاقا چند روز پیش یک نفر به من گفت چقدر خوب است که هنوز این آیینهای باستانی خودمان فراموش نشده و چقدر خوب است که تو بچههایمان را با این فرهنگ ایرانی آشنا میکنی. محبوبیت کاراکتر من به عنوان یک سیاهباز و یک حاجی فیروز بین مردم زیاد است به ویژه بین بچهها. یک حاجی فیروز موفق تنها کاری که باید انجام دهد این است که خودش را در دل مردم و بچهها شیرین کند. الان از کودکان تا نوجوانان و جوانان دنبال عکس گرفتن با من هستند و این حس خیلی خوبی به من میدهد، چون من موفق شدهام نسل جدید را با حاجی فیروز آشتی دهم. اصلا یکی از اهداف من، آشتی دادن مردم با حاجی فیروز است که ریشه در فرهنگ کشورمان دارد و نباید به این راحتی، از دستش بدهیم».
او درباره خاطراتی که از واکنش مردم به دیدن حاجی فیروز در کوچه و خیابان دارد هم میگوید: «یکی از خاطرههای قشنگم این است که در یکی از اجراهایم یک دختربچه خیلی من را اذیت میکرد، سربه سرم میگذاشت، بهخاطر پوشش و رفتارهایم و...، من هم با هر بچهای که سر به سرم بگذارد، باید شوخی کنم! این دختربچه آنقدر با من دوست شد که بعد از چند دقیقه با پدرش آمدند جای من. دختر بچه به من گفت که باید با ما به خانهمان بیایی، شام بخوری و عروسک حاجی فیروزم را که به خاطر علاقهام به تو، مادرم برایم درست کرده، ببینی. شما ببینید، ذهن این بچه را چطور درگیر کردم که عاشق حاجی فیروز به عنوان یک نماد از فرهنگ غنی ایرانی شده و از مادرش خواسته بود که عروسک آن را برایش بدوزد.
یک بار هم وقتی من داشتم اجرا میکردم، یک مادربزرگ خیلی خوشحال شد. میگفت صدای تو را که در کوچههای شهر میشنوم، یاد گذشتهها میافتم. داشتم میرفتم که گفت، عمر دوبارهای به من دادی، همیشه سلامت باشی جوان. این برای من خیلی ارزشمند است و این ۲ خاطره هیچ وقت از ذهنم نمیرود».
صورت حاجی فیروز سیاه است، چون دلش سفید است
از او میپرسم، چرا صورت حاجی فیروز سیاه است که میگوید: «دلایل و داستانهای بسیار زیادی از استادان این حوزه در این باره مطرح شده است و من شنیدهام. هر فردی یک جور نقل میکند. من که این همه سال خودم را سیاه کردم، دلیل اصلی این کار را نمیدانم. معروفترینش که خودم هم به آن اعتقاد دارم، این است که صورت سیاه در کنار دل سفید است، یعنی حاجی فیروز صورتش را سیاه میکند تا دلش پاک و سفید بماند، چون اهمیت باطن مهمتر است. پیام دیگر این سیاه کردن صورت هم این است که افراد را بر اساس ظاهر قضاوت نکنیم و اصل، باطن است نه ظاهر. فردی که صورتش سیاه است، ممکن است دل سفید، پاک و شادی داشته باشد».
«تمام تلاش من است که به مردم بگویم شادی همیشگی است، حداقل شما این را به مردم بگویید. بسیاری از مردم ما، عاشق غم شدهاند. هر روز به دنبال بهانهای برای غصه خوردن هستند. از نظر من کسی در زندگی برنده است که از همه روزهایش به بهترین شکل استفاده کند و به دنبال شادی خودش و دیگران باشد». او ادامه میدهد: «من هر روز، هر لحظه و هرجا که با صورت سیاه و لباس حاجی فیروز رفتم، گفتم امروز تولد من و تولد شماست، چون قرار است بخندیم، پس تولد دوبارهمان است، تولد من مبارک و تولد شما مبارک. این پیامی است که همیشه به خودم میدهم تا در برابر همه سختیها و مشکلات زندگی، خودم را قوی نگه دارم.
چند سال پیش یک نفر قبل از نوروز به من گفت چرا میخواهی این کار را فقط یک بار در سال و در چند روز انجام بدهی و تمام بشود؟ چرا حاجی فیروز باید سالی یک بار بیاید و وعده بهار بدهد و برود؟ من هم به فکر افتادم تاکاری انجام دهم که حاجی فیروز با همان هدف اصلی که شاد کردن مردم است، همیشه باشد. شعار من هم این است که هر روز دل آدم در آن شاد باشد، همان روز برای او عید است. اینطور شد که تصمیم گرفتم علاوه بر کوچه و خیابانهای شهر در روزهای پایانی سال، در بعضی مناسبتهای دیگر در شهربازیها، جاهای شلوغ و... به عنوان پیک و پیامآور شادی با همان صورت سیاه و دایره زنگی حاضر شوم. امیدوارم همیشه شاد و سال خوبی داشته باشید.»
منبع: روزنامه خراسان