قراردادهای ابراهیم و عادیسازی روابط بین رژیمصهیونیستی و چند کشور عربی شاید برای برخی غیرمنتظره تلقی میشد، اما درحقیقت این توافقات آشکارسازی روابطی است که از چندینسال قبل و از بیم محور مقاومت، بین تلآویو و رژیمهای عربی منعقد شده بود. ابتسام الکتبی، تحلیلگر ضدایرانی اماراتی و رئیس مرکز سیاست امارات (EPC) که بهیقین میتوان او را یکی از چهرههای اصلی سیاست خارجی ابوظبی توصیف کرد، در مقالهای که در ژورنال صهیونیستی Israel Journal of Foreign Affairs منتشرشده، به بررسی سیر تحولات روابط خارجی امارات متحده عربی پرداخته است.
این مقاله بهطور آشکاری برداشتهای بیش از واقعیت اماراتیها از کشورشان را نشان میدهد. گفته میشود یکی از مشکلات منطقه که منجر به بروز ناآرامیهایی در آن شده، اتصال کشورهای کوچک به قدرتهای بزرگ و سهمخواهی فزونترشان نسبت به وزنی است که در واقعیت دارند. بهطور ویژهای امارات و قطر در این دسته جای میگیرند. با وجود این قطر پس از دورهای ایفای نقش فعال در منطقه، تلاشکرده تحرکات خود را در مسیر عقلانیت هدایت کند تا کمتر با چالش مواجه شود.
علیرغم تغییرات در قطر که ناشی از شکستهای منطقهای این کشور بود، امارات همچنان درحال ادامه رویاپردازیهای خود است. آنچه باعث اشتباه کشوری مانند امارات در بزرگ تلقی کردن نقششان شده، اشتباه در برداشتها از ویژگیهایشان است.
کشورهای کوچک قدرتمند در جهان کم نیستند، بهویژه در اروپا. در آسیا نیز نمونه برجستهای مانند سنگاپور وجود دارد، اما نه کشورهای کوچک اروپایی و نه سنگاپور در آسیا، با محیطی پیچیده و توفنده مانند آنچه در آسیای غربی وجود دارد، مواجه نیستند.
محیط پویا و درحال تغییر، لاجرم آسیبهایی را نیز متوجه بازیگران میسازد. آنچه در این محیط مهم است، قدرت هضم ضربات دریافتی است؛ همانگونه که ایران طی سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ در جریان حمله رژیم بعث عراق موفق شد علیرغم زیانهای وارده برپا بماند.
اگر ایران هشتسال جنگ با عراق را در شرایط قهر قدرتهای جهانی با خود و حمایتشان از صدام ادامه داد و با بیرون راندن عراق، پیشرویهایی را نیز در خاک این کشور رقم زد و همزمان تنشهایی نظامی با آمریکا داشت، در مقابل کویت راحتتر از آنچه به فکر بیاید اشغال شد. صدام در ساعت یک بامداد روز ۲ آگوست ۱۹۹۰ (۱۱ مرداد ۱۳۶۹) فرمان حمله به کویت را صادر کرد و دو ساعت بعد، در ساعت ۳ بامداد نیروهایش وارد پایتخت این کشور شدند و تا ظهر بهطور کامل این کشور را اشغال کردند. این عملیات تنها ۱۳ ساعت-نصف روز- طول کشید.
در منطقه غربآسیا و پیرامونش کشورهای لبنان، افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و یمن در برههای از طریق جنگ نظامی ویران شده و بعضی همچنان درحال ویرانی هستند، در سوی دیگر سایر کشورها مانند عربستانسعودی و حتی خود امارات نیز در جنگ با یمن، دچار آسیبهایی جدی شدهاند.
امارات بهدنبال این حملات بود که پس از اشغال چندساله ساحل الحدیده، بهراحتی از آن عقب نشست. با این وجود بنا به دلایلی دیگر، یمن حملات به امارات را همچنان تا پیش از آتشبس ادامه داد.
لازمه پیشرفت و اخذ جایگاه تنها «توانایی تحرک» نیست، بلکه «ظرفیت تحمل ضربات» نیز مهم است. اگر کشورهایی مانند ایران، عربستانسعودی و ترکیه عالیترین کشورها در این تعریف هستند، کشورهای کوچکتر و کمظرفیتتری مانند عراق و سوریه در ردیف بعدی قرار دارند. کشوری بهشدت کوچک مانند امارات و کشورهایی ذرهای مانند قطر و کویت حتی در مرتبه سوم قرار نمیگیرند، بلکه بهدلیل ظرفیت محدود، اصلا قابلدستهبندی نیستند.
سوریه کشوری با وسعت ۱۸۶ هزار کیلومترمربع که تا پیش از آغاز بحران در سال ۲۰۱۱، تقریبا ۲۳ میلیون جمعیت داشت، موفق شد تا حد زیادی از یک جنگ خانمانسوز بهعنوان یک کشور سالم بماند. اما آیا امارات مانند سوریه که کشوری ضعیفتر از ایران، ترکیه و عربستانسعودی است، میتواند یک بحران مشابه را تنها در یکسال یا یک نیمسال تحمل کند؟
تحلیلگران اغلب با توجه به قدرت اقتصادی امارات و در ترکیب با کوچک بودنش از «اقتصاد شیشهای» برای توصیف آن بهره میگیرند، اما این مساله نیز نمیتواند بهخوبی وضعیت شکننده آنها را توصیف کند. اگر قدرتی بهسمت ترک انداختن در اقتصاد شیشهای امارات حرکت کند، شاید بتواند حرکت خود را فراتر از اقتصاد نیز ادامه دهد. امارات فراتر از اقتصادش حالتی شکننده دارد. در ادامه ترجمه مقاله ابتسام الکتبی را میخوانید.
تغییرات سریعی که هم در خاورمیانه و هم در محیط بینالمللی گستردهتر در دودهه گذشته رخ داده است، تعامل بینالمللی را یک امر ضروری برای امارات متحده عربی ساخته است. به همین دلیل شاهد تحول در سیاست خارجی امارات هستیم که در آن این کشور از تاکید بر راهحلهای دیپلماتیک و قدرت نرم که ویژگی سیاست خارجی این کشور در دوران شیخ زاید بن سلطان آلنهیان بود بهسمت مداخله، مشارکت و کنشگری بیشتر حرکت میکند. امروزه امارات متحده عربی بهطور فزایندهای از «قدرت هوشمند» - توازن قدرت سخت و نرم - برای پیشبرد منافع ملی، مقابله با خطرات موجود و بالقوه برای مردم، امنیت و اقتصاد و موفقیت توسعهای خود استفاده میکند.
تهاجم عراق به کویت در ۲ آگوست ۱۹۹۰ نشاندهنده یک موقعیت ژئوپلیتیکی بود که در آن ایالاتمتحده بر قدرت نظامی و رهبری خود در نظم بینالمللی تاکید کرد. پس از این اتفاق، دکترین دفاعی و امنیتی کشورهای عربی خلیجفارس شروع به تغییر کرد. پس از آزادسازی کویت، عراق بهتدریج از دایره نفوذ منطقهای و دفاع جمعی مرتبط با کشورهای شورای همکاری خلیجفارس دور شد. روابط، اتحادها و مشارکتهای دوجانبه که متعاقبا در منطقه پدیدار شد، شروع کردند به رقابت با نهادهای چندجانبه موجود، بهچالش کشیدن و تسلط بر آنها. این یک نشانه واضح و اولیه از فروپاشی اقدام مشترک اعراب و آغاز فصل جدیدی از روابط و اتحادهای منطقهای و بینالمللی بود، همچنین دوره جدیدی را ازنظر هزینههای دفاعی، واردات نظامی و اولویتهای سیاست خارجی کشورهای عربی خلیجفارس رقم زد.
اما ایالاتمتحده درطول دهه آخر قرن بیستم و پس از آزادسازی کویت، نتوانست نظم امنیتی پایدار منطقهای را ایجاد کند. همین وضعیت پس از جنگ علیه تروریسم هم ادامه یافت. علیرغم قدرت عظیم نظامی آمریکا که برای سرنگونی رژیم صدام حسین پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ به کار گرفته شد، واقعیتها در این منطقه تا حد زیادی بدون تغییر باقی ماند. خاورمیانه بهشدت ازنظر سیاسی و ایدئولوژیک تقسیم شده است، بهحدی که از ظهور هر قدرت مسلط (منطقهای یا بینالمللی) جلوگیری میکند. علاوهبر این، چندقطبی بودن منطقهای و رقابت خارجی برای نفوذ نیز بهعنوان موانع غیرقابلعبور دربرابر هژمونی در خاورمیانه عمل میکند. حمله به عراق باعث تعمیق شکافها و تغییرات در ساختار ژئوپلیتیکی جهان عرب شد و به ایران و متحدانش فرصتهای استراتژیک جدیدی در عراق ارائه کرد و بهدنبال وقایع موسوم به «بهار عربی»، تهران شروع به اعمال نفوذ فزاینده در پایتختهای عربی مانند بیروت، بغداد، دمشق و صنعا کرد.
مهمترین مسائل مربوط به سیاست خارجی منتهی به دوران ریاستجمهوری باراک اوباما (۲۰۱۷-۲۰۰۹) که درپی جنگهای افغانستان و عراق رخ داد، امکانسنجی و چشمانداز هژمونی آمریکا و استفاده این کشور از نیروی نظامی در خارج از خاک خود بود. این موارد به موضوع بحثهای شدید در آمریکا تبدیل شد. خستگی عمومی از «جنگهای بیپایان» باعث ارزیابی مجدد جایگاه خاورمیانه در دکترین سیاست خارجی آمریکا و مطرح شدن ایده «چرخش به سمت آسیا» شد.
در دوران ریاستجمهوری اوباما، تغییرات تکتونیکی در ژئوپلیتیک خاورمیانه با تعدادی از رویدادهای تعیینکننده تشدید شد:
• بهار عربی در اواخر ۲۰۱۰ و اوایل ۲۰۱۱ و بهوجود آمدن خلأ قدرت در منطقه خاورمیانه
• انقلاب نفتی شل در آمریکا
• چرخش آمریکا به سمت آسیا
• ظهور داعش
• کاهش قیمت نفت در بازه زمانی ۲۰۱۶-۲۰۱۴
• عقد برجام
پس از ورود دونالد جی ترامپ به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۱۷ با شعار «اول آمریکا»، واشنگتن سیاست تقسیم بار خود را با متحدان عضو ناتو و شرکای استراتژیکش در شورای همکاری خلیجفارس آغاز کرد. این تغییر استراتژی برای کشورهای عربی خلیجفارس خبر خوبی نبود. پیوند بین قدرت اقتصادی کشورها و نقشهای منطقهای آنها، روابط متحول بین ایالاتمتحده و کشورهای خلیجفارس، افزایش تهدیدات ناشی از ایران و تروریسم جهانی، گسترش و نفوذ فزاینده بازیگران غیردولتی و فروپاشی چندین کشور عربی در دو دهه اول قرن حاضر، همگی بر ویژگیها و ژئوپلیتیک خاورمیانه و روابط بینالملل تاثیر گذاشتهاند.
تکامل مرحلهای سیاست خارجی امارات متحده عربی
تغییر شرایط منطقهای و بینالمللی بهوضوح بر تحول سیاست امارات تاثیر گذاشته است که چهار مرحله اصلی را میتوان در آن شناسایی کرد.
مرحله اول
حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر تاثیر قابلتوجهی بر سیاست خارجی امارات داشت. امارات متحده عربی در عملیات بعدی ناتو در افغانستان شرکت کرد و تعدادی از اقدامات را در این حوزه دنبال کرد. معرفی چندین قانون و سیاست جدید با هدف مقابله با افراطگرایی و تامین مالی غیرقانونی، نظارت و بازنگری بر موعظهها و فعالیتهای مذهبی، بازطراحی پایههای سیستم آموزشی، افزایش برنامههای توسعه اجتماعی-اقتصادی و بازتعریف دکترین امنیتی و سیاست خارجی بخشی از آن است.
در سال ۲۰۰۴، پس از مرگ شیخ زاید، شیخ خلیفه بنزاید آلنهیان در یک انتقال آرام بهعنوان رئیس کشور برگزیده شد. این دوره شاهد نقشآفرینی برجسته شیخ محمد بنزاید آلنهیان در ابوظبی و شیخ محمد بنراشد آلمکتوم در دوبی بوده است. هر دو نفر بهطور فعال نوسازی نیروهای مسلح، تنوع بخشیدن به اقتصاد و گسترش نقش منطقهای امارات را تشویق کردهاند.
اولین مانعی که امارات متحده عربی در این مسیر جدید با آن مواجه شد در اکتبر ۲۰۰۵ رخ داد زمانی که شرکت دیپیورلد تلاش کرد شش بندر ایالاتمتحده را تصاحب کند. درحالیکه موافقت رئیسجمهور جورج دبلیو بوش درحال اخذ شدن بود، تعدادی از دموکراتها - بهعنوان بخشی از رقابت حزبی فزاینده در کنگره و در شرایط محیطی که پس از ۱۱ سپتامبر حاکم بود - نگرانیهایی را درمورد پیشنهاد اماراتی ایجاد کردند و موفق شدند. سناتور هیلاری کلینتون و سناتور چاک شومر هم لایحهای را برای جلوگیری از فعالیت شرکت دیپیورلد از بنادر آمریکا ارائه کردند و تا مارس ۲۰۰۶ این شرکت پیشنهاد خود را پسگرفت.
در آن زمان، بوش از احتمال تاثیرگذاری مخالفت کنگره بر آسیب رساندن به روابط ایالاتمتحده با کشورهای خاورمیانه ابراز نگرانی کرد. وی خاطرنشان کرد که امارات، متحد ضروری واشنگتن در جنگ علیه تروریسم است. بوش انتقاد مخالفان خود را که اظهار میکردند انتقال بنادر آمریکا به مدیریت کشورهای عربی، امنیت ملی ایالاتمتحده را بهخطر میاندازد رد و اشاره کرد که امارات متحده عربی در کمک به واشنگتن برای از بین بردن شبکه غیرقانونی اشاعه هستهای که توسط دانشمند بدنام پاکستانی عبدالقدیرخان اداره میشود، مشارکت دارد.
داستان شرکت دیپیورلد نشان داد که قدرت نرم امارات متحده عربی در زمینه روابط آن با ایالاتمتحده چقدر ناکافی است. از آن زمان، ابوظبی فعالانه درگیر لابیگری برای بهبود تصویر و افزایش نفوذ خود در واشنگتن بوده است.
نفوذ اقتصادی امارات متحده عربی
هنگام تجزیهوتحلیل این مرحله اولیه در تکامل معاصر سیاست خارجی امارات، مهم است که نقش اساسی اقتصاد امارات را در افزایش نفوذ، موقعیت و قدرت نسبی آن درنظر بگیریم. همانطور که لیا شروود، دانشیار پژوهشی در دانشگاه علم، فناوری و تحقیقات ابوظبی خاطرنشان میکند:
«طی افزایش قیمت نفت بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶، امارات متحده عربی میانگین درآمد نفتی سالانه خود را تقریبا دوبرابر کرد و به حدود ۳۲۷ میلیارد دلار در سال رساند. این سرمایه ظرفیت این کشور را برای استفاده از منابع اقتصادی خود بهعنوان ابزاری در سطح بینالمللی افزایش داد. ADIA ابوظبی [مرجع سرمایهگذاری ابوظبی]درطول بحران جهانی ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ بههمراه سایر صندوقهای ثروت ملی مستقر در خلیجفارس بهعنوان رگ حیاتی برای بازارهای مالی عمل کرد. صندوقهای ثروت ملی مستقر در خلیجفارس در آغاز بحران، نقدینگی خود را در اختیار شرکتهای آمریکایی مانند مریل لینچ و سیتی گروپ قرار دادند و بعدا یکسوم بودجه اضطراری دولتهای اروپایی برای جلوگیری از سقوط مالی در پاییز ۲۰۰۸ را تامین کردند... امارات متحده عربی بهعنوان یک «بازیگر برابر» درکنار کشورهای بزرگتر مشارکت داشت. لحظه نادری بود.»
بهاینترتیب امارات توانست نفوذ خود را از طریق مشارکت و ادغام در نظم جهانی و تعامل با نهادهای مالی بینالمللی (بهویژه صندوق بینالمللی پول) ایجاد کند. در همان زمان، امارات بهعنوان ابزاری برای تنوع بخشیدن به اتحادهای خود، مشارکتهایی را با اقتصادهای با سریعترین رشد در آسیا و آمریکای لاتین ایجاد کرد. این مرحله منعکسکننده یک گام مهم روبهجلو در جایگاه و نفوذ کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس بود.
مرحله دوم
مرحله دوم در تحول سیاست خارجی امارات پس از بهار عربی - بهویژه در اواخر سال ۲۰۱۰ و اوایل سال ۲۰۱۱ - آغاز شد. از زمان آغاز جنگ در یمن در سال ۲۰۱۵ و امضای توافقنامه هستهای بین ایران و ۱+۵ در جولای همان سال، امارات منابع خود را بر مقاومت دربرابر تهدیدات منطقهای متمرکز کرده است. درواقع ممکن است استدلال شود که تغییرات در سیاست خارجی امارات متحده عربی که در آن مقطع شاهد بودیم، منعکسکننده تغییری کلی در ادراک این کشور از خود و کل منطقه بود. از سال ۲۰۱۱، امارات متحده عربی بهطور فزایندهای نگران دفاع دربرابر تهدیدات موجود نسبت به مدلهای حکمرانی سالم، مدارا و اعتدال مذهبی در خاورمیانه و فراتر از آن شده است. با ظهور تهدیدهای جدید - مانند تهدید داعش - پویایی روابط امنیتی امارات متحول و رویکرد سیاست خارجی آن بهطور فزایندهای با سیاست داخلی آن سازگار شده است.
رویکردی غیرمنفعلانه
در مقابله با این تهدیدات منطقهای، امارات متحده عربی رویکردی پیشگیرانه را اتخاذ کرد که از سرایت اثرات آنها به قلمروی خود جلوگیری میکرد. هدف حفظ ثبات ملت و یکپارچگی الگوی توسعه آن از وظیفه تضمین ثبات منطقهای جداییناپذیر شده بود. این امر بهویژه در واکنش امارات متحده عربی به حوادث مصر در سال ۲۰۱۳ و یمن در سال ۲۰۱۵ مشهود بود. همانطور که این نویسنده در آن زمان خاطرنشان کرد: «اگر ما در جلوگیری از نزدیک شدن این تهدیدها به مرزهایمان عقب بمانیم، آنها میتوانند ما را تحتتاثیر قرار دهند.» یعنی هرگونه تاخیر ازسوی امارات، امنیت این کشور را بهخطر میاندازد. درکنار تهدید ایران و حامیان منطقهای آن، امارات نیز بهطور فزایندهای از تهدیدات جدی گروههای اسلامی فراملی مانند اخوانالمسلمین و شاخههای آن آگاه شده بود. در اینجا ذکر این نکته ضروری است که نه امارات و نه عربستانسعودی هرگز اجازه ندادهاند ایدئولوژیهای فراملی، غیرمذهبی یا احزاب سیاسی منطقه- مانند ناصریسم یا بعثیسم- در داخل مرزهایشان ریشه دوانند. امارات متحده عربی با همه ایدئولوژیهای رادیکال فراملی که مشروعیت دولت- ملت را رد میکنند و برنامههای سازمانهای سیاسی خارجی یا هژمونهای منطقهای را ترویج میکنند، مخالف است. همانطور که یکی از مقامات امارات متحده عربی خاطرنشان کرد شورشها و تغییرات رادیکال و ناگهانی در منطقه ممکن است برای ناظران خارجی هیجانانگیز و حتی دلگرمکننده بهنظر برسد، اما نتایج آنها معمولا برای مردمی که در آنجا زندگی میکنند نگرانکننده، دردناک و خطرناک است. اغلب اوقات چنین شرایطی به رادیکالیسم اجازه رشد میدهد.
درمجموع از سال ۲۰۱۱، با توجه به تغییرات اساسی در رویکرد سیاسی، امارات متحده عربی دیگر یک بازیگر کوچک در خاورمیانه نیست. این کشور سیاست خارجی و امنیتی فعالتری را دنبال کرده و بهعنوان یک قدرت منطقهای پیشرو بااهمیت و اعتبار ظاهر شده است.
مرحله سوم
امروزه تحولات مستمر سیاست خارجی امارات متحده عربی توسط تعدادی از تحولات مرتبط هدایت میشود – بهویژه بحران طولانی قطر و متعاقب آن قطع روابط بین گروه چهارجانبه عربی (عربستانسعودی، مصر، امارات و بحرین) و دوحه در جولای ۲۰۱۷. این دوره همچنین با افزایش رقابت در شرق آفریقا و همچنین در شرق مدیترانه مشخص شده است. دیگر رویدادهای مرتبط شامل خروج ایالاتمتحده از توافق هستهای با ایران در ژوئن ۲۰۱۸ و اعمال مجدد تحریمها علیه تهران و تاثیر این اقدامات بر عراق و لبنان؛ و پیامدهای مرتبط با امنیت دریایی و تامین انرژی در خلیج عربی، تنگه هرمز و خلیج عمان است. مرحله سوم همچنین تعامل امارات با آنچه را بهعنوان «موج دوم» قیامهای بهار عربی شناخته میشود، در برمیگیرد که مشخصه آن ناآرامی در سودان و الجزایر در اواخر سال ۲۰۱۸ و در عراق و لبنان در اواخر سال ۲۰۱۹ است. این دوره همچنین شاهد خروج نیروهای امارات از یمن و ظهور همهگیری کووید هستیم. تا آنجا که به ابوظبی مربوط میشود، به درسهای آموختهشده از موج اول قیامهای اعراب توجه داشته است - یعنی تلاش میکند از تغییراتی که مردم خواستار آن هستند، حمایت کند و درعینحال ثبات دولتها و نهادها را نیز حفظ کند. در این راستا امارات متحده عربی تلاش کرده تا از تحولاتی که در دهه ۱۹۹۰ در اروپای مرکزی و شرقی رخ داد، درس بگیرد.
مرحله چهارم
توافقنامه صلح اخیر که در سپتامبر ۲۰۲۰ بین امارات و اسرائیل امضا شد و توسط پرزیدنت ترامپ حمایت شد، باید بهخودیخود بهعنوان یکمرحله جداگانه برای سیاست خارجی امارات توصیف شود- بهویژه با توجه به پتانسیل آن برای تغییر روابط منطقهای و جهانی این کشور به روشهایی که هنوز گفته نشده است. بااینحال با توجه به اینکه این رویداد استراتژیک نتیجه سیاست خارجی معاصر امارات متحده عربی است که محیط ژئوپلیتیک منطقه را تغییر داده، میتوان آن را گسترش مرحله سوم نیز دانست. این پیشرفت بیسابقه همچنین به تعمیق اتحاد ایالاتمتحده و امارات متحده عربی و تسهیل دسترسی به تسلیحات پیشرفته آمریکایی بهمنظور تقسیم بار امنیت منطقهای کمک میکند. ابوظبی میداند که استراتژی ایالاتمتحده در خاورمیانه بهطور فزایندهای به بازیگران منطقهای برای رهبری متکی است. دیوید ایگناتیوس در اظهارنظری درباره توافقنامه آبراهام به واشنگتنپست اظهار داشت که آینده خاورمیانه مربوط به افول قدرت ایالاتمتحده و پویاییهای داخلی جدیدی - چه مثبت و چه منفی - است که این خلأ را پر میکند.
با شروع دولت اوباما و در پرتو تنظیم سیاستهای این کشور نسبت به خاورمیانه، مقامات آمریکایی توانایی این کشور برای ایجاد تغییر در این بخش از جهان را زیرسوال میبرند. کالین کال، مشاور جو بایدن در دوران معاونت رئیسجمهوری گفت: «ایالاتمتحده باید درباره توانایی خود برای تغییر منطقه متواضع باشد.»
نتیجهگیری
درحالیکه برخی تحلیلگران معتقدند که جورج دبلیو بوش و باراک اوباما هر دو تلاش کردند خاورمیانه را متحول کنند، اما نتوانستند به اهداف خود دست یابند، با کاهش نفوذ و جاهطلبیهای ایالاتمتحده در منطقه، بهنظر میرسد خاورمیانه شروع به تغییر خود کرده است. توافق آبراهام ممکن است نقطهعطفی در این زمینه باشد و به امارات متحده عربی و اسرائیل کمک کند تا منافع مشترک و همکاری راهبردی خود را با هدف ارتقای امنیت منطقهای، غلبه بر چالشهای مشترک و مشارکت موثر در سیاست ایالاتمتحده مبنیبر تقسیم مسئولیت «تعمیق و تقویت» کنند. این توافقنامه همچنین میتواند تحکیم اتحاد ایالاتمتحده، اسرائیل و امارات متحده عربی را تسریع کند و پتانسیل بزرگی را در منطقه ایجاد کند.
منبع: فرهیختگان