وقتی محسن و مهرداد اشقیاخوان و اولیا خوان تعزیه شدند، هیچ کس فکرش را نمی کرد چند سال بعد حسینیه ای مزین به نامشان می‌شود.

سال‌هاست حسینیه شهدای تعزیه خوان دولت آباد میزبان دوست داران تعزیه از نقاط مختلف پایتخت است؛ حسینیه‌ای که با تلاش‌های ۵۰ ساله خسرو شمر؛ معین البکای ایران بیش از ۲۰۰ کودک و نوجوان و جوان را تعزیه خوان کرده است. خسرو شمر می‌گفت همه این بچه‌ها با کرم صاحب این حسینیه عاقبت بخیر شده‌اند. حسینیه شهدای تعزیه خوان قصه‌های زیادی دارد اما زیباترین روایت از این حسینیه قدیمی، ماجرای دو شهید تعزیه خوان است.


بیشتر بخوانید


 

شهدای تعزیه خوان

شهید«محسن بهروزی» و «مهردادنوبخت»

«محسن بهروزی» و «مهرداد نوبخت». دو نوجوان تعزیه خوان که عشق به اهل بیت کام آن‌ها را در ۱۶ سالگی با شهادت شیرین کرد و نامشان برای همیشه ماندگار شد. این روز‌ها که چراغ حسینیه شهدای تعزیه خوان روشن است، شنیدن روایتی کوتاه از تعزیه خوان‌های ماندگارش خالی از لطف نیست. هر چند امسال، معین البکای ایران دیگر شمر خوان تعزیه ۱۰۰ ساله دولت آباد تهران نیست. خسرو شمر سال قبل در اثر کرونا در گذشت و حالا پسرش به جای او شمر خوان شده است. در هیاهوی آماده کردن مقدمات تعزیه سری به این حسینیه می‌زنیم تا خاطره دو نوجوان شهید را که حسینیه قدیمی مزین به نامشان است، زنده کنیم.

*محسن و مهرداد، دو روی سکه

محسن و مهرداد یک روح بودند در دو بدن اما هر کدام یک روی سکه بودند. مهرداد صبور، کم توقع، خجالتی و در مقابل محسن جسور، پرحرف، پر توقع. محسن یک شهر را به هم می‌ریخت. با هم همسایه بودند. هر دو از سه سالگی پیش خسرو شمر آمدند تا الفبای تعزیه را یاد بگیرند. خسرو شمر از همان سه سالگی هم فهمیده بود محسن و مهرداد یک سر و گردن از بقیه بچه‌ها بالاتر هستند اما نه خسرو شمر و نه پدر و مادر محسن و مهرداد حتی فکرش را هم نمی‌کردند چه سرنوشتی در انتظار پسرهای آنها است.

کودکان تعزیه خوان

*شیطنت‌های طفل خوان تعزیه

چهار، پنج ساله که بودند طفل خوانی را یاد گرفتند، در ۸ سالگی هم رقیه خوان و سکینه خوان شدند. شعر یتیمی درد بی درمان یتیمی را طوری با سوز و گداز می‌خواندند که بند دل هر شنونده‌ای را در مراسم تعزیه پاره می‌کردند. پدر و مادر محسن نمی‌دانستند پسر سر به هوا و پر از شیطنت آن‌ها چطور توانسته یک جا بند شود و تعزیه خوانی یاد بگیرد. «محمد بهروزی» که این روز‌ها جای برادرش را در حسینیه شهدای تعزیه خوان پر کرده است، می‌گوید: «محسن سر پر سودایی داشت. در دوران مدرسه آنقدر شیطنت کرده بود که مدیر مدرسه در دولت آباد عذرش را خواسته بود و او را از مدرسه اخراج کرد. وساطت خسرو شمر هم در مدرسه محسن کارساز نبود. عمو خسرو برای محسن مثل یک پدر بود. آن زمان عمو خسرو او را در مدرسه‌ای نزدیک خانه خودشان ثبت نام کرد و مراقبش بود مبادا شیطنت‌ها کار دستش دهد و عذرش را بخواهند.»

*مهرداد اولیا خوان و محسن اشقیا خوان

جسارت و شیطنتی که محسن داشت جان می‌داد برای اشقیا خوانی در تعزیه. خسرو شمرایران، محسن را با همه شیطنت‌هایش طور دیگری دوست داشت و امیدوار بود این پسر، شمر بعد از خودش می‌شود اما سعه صدر ومظلوم بودن مهرداد باعث شد تا در تعزیه اولیا خوان باشد و نقش یکی از نزدیکان امام حسین(ع) را بازی کند. هر سال ماه محرم و ایام فاطمیه که می‌شد محسن و مهرداد خود را آماده اجرای تعزیه می‌کردند. آخرین نقشی که مهرداد در تعزیه اجرا کرد در روز 28 صفر بود و نقش امام سجاد(ع) را بازی کرد.

*آخرین تعزیه در ۲۸ صفر

«مهرداد ۱۶ ساله بود که یک روز به خانه آمد و گفت می‌خواهم به جبهه بروم. گفتم در این سن و سال  تو را چه به جنگ مادرجان!  گفتم عمو خسرو به تو شمشیربازی را در تعزیه یاد داده است. در جبهه، جنگ با اسلحه است. گفتم ما از جنگ در آبادان فرار کردیم و به تهران آمدیم تا در آرامش زندگی کنیم. حالا تو می‌خواهی دوباره به شهری بروی  که من به خاطر شما از آن بیرون آمدم؟ حرف‌های من در گوش مهرداد نمی‌رفت.» این «فاطمه نوبخت» مادر مهرداد است که از پسرش برایمان می‌گوید؛ «ما در آبادان زندگی می‌کردیم. جنگ که شروع شد تصمیم گرفتیم به محله پدری‌ام در دولت آباد تهران بیاییم تا از آتش جنگ در امان بمانیم. اما مهرداد کار خودش را کرد و با اینکه عاشق تعزیه و تعزیه خوانی بود بعد از ۲۸ صفر سال ۱۳۶۷ وآخرین تعزیه‌ای که اجرا کرد به جبهه رفت. چند ماه بعد هم در اثر حمله شیمیایی در دربندی خان شهید شد.»

*شهادت محسن

محسن بعد از شهادت مهرداد آرام و قرار نداشت. این دو نفر یار گرمابه و گلستان یکدیگر بودند و رفاقت آنها زبانزد بود. اهالی محل اشک‌های خسرو شمر را هم بعد از شهادت مهرداد اولیا خوان هیچ وقت فراموش نمی‌کنند. محمد، برادر مهرداد می‌گوید:« روز هفتم مهرداد بود و همراه با عمو خسرو و برو بچه‌های دولت آباد به بهشت زهرا می‌رفتیم. محسن به عمو خسرو می‌گفت من هم می‌خواهم به جبهه بروم. در عالم نوجوانی می‌گفت می‌خواهم انتقام خون مهرداد را از عراقی‌ها بگیرم. فهمیدم که از عمو خواست تا پدر و مادرم را راضی کند. خسرو شمر برای راضی کردن پدرم؛ مشهدی مالک به خانه ما آمد و بالاخره بعد از کش و قوس فراوان و پا در میانی او، محسن هم راهی شد. چند ماه از رفتن محسن نگذشته بود که خبر شهادت او را به ما دادند. باور کردنش برای همه سخت بود.»  

حسینیه شهدای تعزیه خوان

*حسینیه‌ای به نام شما

محسن اشقیا خوان تعزیه هم شهید شد. از آن همه شور و شیطنت و قد رشید یک ران پا برای پدر و مادر برگشت. بدن محسن تکه تکه شده بود و شاید اگر عکس خسرو شمر در جیب شلوار محسن نبود، شناسایی محسن با همان یک ران پا هم غیر ممکن بود و در همه این سال‌ها بر و بچه‌های تعزیه خوان چشم به راه اشقیاخوان تعزیه باقی می‌ماندند. پسر خسرو شمر ایران می‌گوید:«محسن که رفت، پدرم زمین حسینیه را خرید و برای او نامه نوشت. می‌دانست محسن از شنیدن این خبر که قرار است حسینیه را به نام شهید تعزیه خوان دولت آباد(مهرداد نوبخت) کند خوشحال می‌شود. نمی‌دانیم نامه به دستش رسیده بود یا نه اما بعد از تشییع جنازه محسن در دولت آباد تصمیم گرفتیم حسینیه را مزین به نام شهدای تعزیه خوان کنیم و هنوز هم یاد این دو شهید نوجوان در دل همه ما زنده است.»

تعزیه حسینیه شهدای تعزیه خوان دولت آباد تهران از آن تعزیه‌های دیدنی است.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار