تقی رستم وندی معاون وزیر کشور و رئیس سازمان امور اجتماعی در دی ماه سال گذشته گفت: سالیانه در کشور حدود ۱۰۰ هزار نفر اقدام به خودکشی میکنند که البته مرگ و میر ناشی از این اقدامات حدود ۵۰۰۰ تا ۵۵۰۰ نفر است. با در نظر گرفتن این آمار عباس موزون تهیه کننده و مجری برنامه «زندگی پس از زندگی» در صفحه اینستاگرام خود که ۶۰۰ هزار فالور دارد نظر سنجی را با این مضمون خودکشی به اشتراک گذاشت.
این صفحه و استوری عباس موزون را صد و پنجاه و سه هزار مشاهده کردند و شصت و یک هزار نفر فرم نظر سنجی را پر کردند و دست کم هفت هزار به عنوان افرادی که از با دیدن این برنامه از خودکشی انصراف دادهاند خودشان را معرفی یا افراد دیگری را با اسم ورسم حقیقی معرفی کردهاند.
این آمارها را باید گذاشت در کنار افرادی که تا قبل از شروع این برنامه هیچ اعتقادی به آفریدگار نداشتهاند و در صفحات مجازی موزون رسما اعلام کردهاند خداباور شدهاند یا مذهب شیعه یا دین اسلام را برای سلوک انتخاب کردهاند.
در کامنتهای عمومی و خصوصی صفحه اینستاگرام او افراد بیشماری اعلام کردهاند که به دین اسلام و مذهب شیعه گرویدهاند و با دیدن چنین آماری گفتگو با عباس موزون ضرورت پیدا میکند و به بهانههای بسیاری با ایشان به گفتگو نشستیم.
برخی سوال دارند، برخی شبهه دارند و برخی دیگر نیز نقد دارند.
در وقت مناسب باید به همه آنها پاسخ خواهم داد. عدهای در بحث فرم سوال، پیشنهاد یا نقد ونظری دارند.
دوست داشتم دامنه تنوع نقدها کم و عمق کیفی آنها زیاد باشد، اما به نظر میرسد عمدتا کمیت نقدها زیاد و تنوع آنها متکثر و تا به امروز عمق نقدها کم بوده که البته برخی نقدهای خوب را در این باره استثناء میکنم. در واقع انتظار داشتم گسترهی نقدهای محتوایی بیشتر در لایه خواص باقی بماند، اما کم نبود مواردی که برخی از عامه هم برخی نقدها را _که خواص به شکل درست مطرح کرده اند_ با برداشت ناقص خود به شکل دیگرگونه ارائه داده اند. بدون اینکه دقیقاً بدانند خواص این حوزه با چه مبانی آن نقد خاص را وارد کردهاند، در چنین شرایطی حتی نقدها را در قالب هجو و شوخی نیز پدیداری داشته است.
این لایه ازخواص میفرمایید مشمول روحانیون معززی که در حوزه دین پژوهش میکنند، شده است؟
بله. هم درحوزه، هم دانشگاه وهم خارج از آن افرادی بودند و هستند که نقدهای خوبی ارایه کرد اند. البته نقدها ضعیف و کم ارتباط یا غیرمرتبط نیز در این میان بوده که بعضاً دوستان رصد و گزارش کرده اند.
البته نقدهایی که به برنامه وارد میشود را نیتخوانی نمیکنم و درباره اینکه افراد آیا دلسوازنه نقد میکنند یا غرضورزانه ابدا اظهارنظری ندارم و اصل را بر خوب بودن نیت منتقدان گذاشتهام؛ و نقد سازنده نه تنها بر این برنامه بلکه بر تمام آثار هنری و فکری و فرهنگی بشری در همه لایهها وارد و بلکه لازم است؛ و بدیهی است که در تمام حوزههای فکری و فرهنگی، نقد سازنده و وارد با نقد غیراصولی و غیروارد تفاوت دارد.
خاطرنشان کنم که از سوی مراجع عظام و علمای طراز اول حوزه نه تنها هجمه یا مخالفتی با کلیت و اساس برنامه نبوده، بلکه در موارد بسیاری واکنشهای خوبی با برنامه بوده و نکاتی هم اگر مطرح شده، نقدهای عالمانه و دلسوزانهای بوده است که برای بهبود و پیشرفت کار بیان فرمودهاند.
به نظر میرسد اغلب منتقدان شما در فضای مجازی تکنوکراتهایی هستند که برداشتهای عجیب از دین و مرگ دارند و به همین دلیل انگشت اتهام را سمت برنامه شما گرفتهاند. این انتقادات زمانی اوج گرفت که خانمی از شهر اردبیل میهمان شما بودند و از ملاقات با سردار سلیمانی گفت. با حضور آقای میثم عباسیان این انتقادات ناگهان اوج گرفت و این دو برنامه بیش از دو میلیون نفر فقط در تلوبیون مخاطب داشته است.
دقیقاً بعد از دو برنامهای که اشاره کردید، عدهای انتقادهای غیراصولی و جهتدار را شروع کردند که لابهلای نقدهای عمدتا سازندهای که از قبل دریافت میکردیم وارد شدند و کار را تا سطح هجو و تمسخر هم پیش بردند.
در این باره مطلب را میتوان از دو منظر کلان و جزئی بررسی کرد.
در بحث کلان این موضوع که غیب وجود دارد و حیات بعد از خروج روح از بدن ادامه دارد این یعنی قیام تمام قد مقابل جهان مادیگرا که میگوید ما ماده هستیم و با افتادن بدن بر زمین، انسان از بدن جدا نمیشود، بلکه ما به زمین میافتیم، به خاک متصل میشویم و نه به آسمان.
به این دلیل، هنگامی که درباره موضوع زندگی بعد ازمرگ صحبت میشود نه تنها در ایران بلکه حتی درخارج از ایران نیز محققان این حوزه از سوی بخشی ازجامعه که میگویند همه چیز ماده است و نیز ایسمهای مروج این تفکر که از مادیگرایی ارتزاق میکنند تحت فشار قرارمیگیرند.
ایسمهایی همچون امپریالیسم، کاپیتالیسم نظام سرمایهداری، کمونیسم و امثال آن ...، از جمله مواردی هستند که حامی مادیگرایی اند و هم قوامشان به آن هست و حیات و فلسفه وجودی خود را در ماده گرایی محض تعریف کرده اند. همه اینها با وجود زندگی پس از مرگ مخالفند. حال اگر محققی بخواهد با روشهای خودشان یعنی ابزار تجربه، (تجربه افرادی که زندگی برون از کالبد را تا حدودی درک کردهاند) اثبات کند، مبنای ایسمها که پایه و زیرساخت آن بر این است که ماده همه چیز است، دچار مشکل اساسی میشود.
در چنین شرایطی زندگی پس از زندگی با بررسی انواعی از گزارههای تجربی، وجود عالم فراماده و غیب، را گزارش و تایید میکند. این یعنی شما با ابزار اثباتی مادیگرایی که همانا تجربه هست، مقابل مادیگرایی قیام کرده اید و این مهم را اعضای جوامع مادیگرا، سرمایهداری و تکنوپولیها در داخل و خارج کشور درک میکنند. این، محتوایی است که خواه ناخواه با اساسات و زیربنای ایشان مواجهات اساسی دارد؛ بنابراین به طور طبیعی این جریان و دنبالههای داخلیش با همه دارو ندار خود به مقابله با ما برمیخیزند.
در میان منتقدان برنامه علاوه بر مادیگرایان، عدهای هم مادیگرا زده هستند و عدهی دیگر، افرادی که باور نسبی به جهان فرامادی و حتی محتوای دینی دارند، اما از منظر سیاسی و حزبی به موضوعات مینگرند و تا زمانی که برنامهای با باورهای سیاسی یا شبه سیاسی ایشان تقاطعی نداشته باشند نقدی ندارند، اما اگر از کنار سایهی این موضوعات عبور کنید هم دچار مساله میشوند.
یا گروهی از منتقدان که وجود عالم غیب و خدا را قبول دارند، اما وجود فرستادگان و پیامبران و ائمه را نه و بنابراین با این موضوع که روح ائمه در این تجارب امکان حضور دارند یا نه مساله دارند.
من برنامهای داشتم به اسم حضرت، اما بسیاری معنای آن را نمیدانستند و به این دلیل اسم برنامه را حضور گذاشتم. حضرت یعنی همه جا حاضر است و علاوه بر بدنهای انشایی، بحث اشراف را دارند و در همه عالم حضور دارند. اینطور نیست که حضرت به یک نفر شفا داده باشد و در جای دیگری نباشند. در یک لحظه ممکن است حضرت در میلیونها نقطه در جهان در حال یاری دادن به افرادی باشند که به دیگران یاری میدهند. در هر نقطه از جهان میشود زائر بود و حضرت در همه نقاط عالم حاضرند. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا صرفا موضوع مکانی و زمانی نیست بلکه به این معنا است که باید عاشورایی زندگی کرد و اگر در هر نقطهای عاشورایی زندگی و عمل کرد حضرت بر ما حاضر است. در این مسیر وقتی میخواهیم این را بیان کنیم، چون اطلاعات و دانش افراد متفاوت است برداشتها متفاوت میشود و بخشی از نقدها ناشی از این فهم ناقص است.
چرا برخی نقدها سویه سیاسی پررنگی پیدا کردند؟
برخی برداشتها این است که با اصل تجربهها مشکل ندارم و خدا و ائمه هستند اما، شخصی مانند حاج قاسم که از نظر من سیاسی تلقی میشود با او برخورد سیاسی میکنند. کما اینکه در دوره حیات او هم برخورد ظالمانه سیاسی با ایشان انجام دادند. کسانی که خدا و ائمه و دین را قبول دارند به چنین فردی که میرسند با او مشکل دارند و این تجربه را قبول ندارند و به این دلیل هجمهها را شکل میدهند. من با چنین افرادی حرفهایی و سلسله پرسشهایی دارم.
آیا این افراد قبول دارند که روح وجود دارد؟
البته پاسخشان مثبت است. اما پرسش بعدی این است که آیا فردی که شما از او خوشتان نمیآید انسان هست یا نه؟ پاسخشان مثبت است؛ و پرسش بعدی اینکه آیا فردی که از او خوشتان نمیآید روح دارد یا نه؟ باز خواهند گفت بله؛ و حالا نتیجهای که اینها نمیخواهند قبول کنند این است که:
بنابراین روح همه افرادی که از بدن کوچ کرده اند در شرایط دیده ناشدنی فرامادی وجود دارد و شما نمیتوانید انتخاب کنید روح فردی را که شما دوستش دارید (یا ندارید) در آن عالم دیده شود (یا نشود) را ببینیم یا نبینم. زیرا در عالم نامحدود و بیمرز فرامادی این مسئلهای نیست که شما حق یا امکان انتخابش ا داشته باشید. در همان برنامه هم دیدیم که خانمی که تجربه خود را بیان میکرد و با صداقت اعلام کرد اهل نماز و روزه نبود و خیلی نیز اعتقادی به ائمه نداشته است حتی میگفتند خدا تنها ما را خلق کرده است و ما را به حال خودمان رها کرده است.
ایشان بیان میکرد در حجاب و انجام احکامش مشی دیگری داشت، اما میگفت حاج قاسم را به دلایلی شخصیتی دوست داشته است. علاقه او به حاج قاسم اینطور برمیآید که از منظر سیاسی یا مذهبی نبوده است، بلکه به کارکردها و جنبههای ملی و شجاعت ایشان علاقهمند بوده است.
این خانم تجربه نزدیک به مرگ داشته و از آنجا که برای روح محدودیت زمان و مکان نیست او را ملاقات کرده. ممکن است این خانم علاقه داشته باشد دیوار چین را ببینید. چون محدودیت مکانی و زمانی برای روح نداریم به آنی این اتفاق رخ میدهد و فرد کنار دیوار چین قرار میگیرد. این ویژگی شرایط غیرمادی است که چیزی را دوست داشتهاید و میخواستید اتفاق بیفتد، و بنابراین برای روح اتفاق افتاده است، ضمن اینکه روح وسیع است. ممکن است فردی عادی را ببینیم که مهارت اجتماعی، سیاسی و دانشی خاصی هم ندارد و میگوید با خروج روح از بدنش در لحظهای از جایی به جای دیگری رفته است. این روح با توجه به اشرافی که دارد، خبر دارد و حتی افکار افراد را میبیند. بسیاری تجربهگران را که میبینیم میگویند فکر پرستار را میدیده اند.
خب حاج قاسم هم فکر این خانم را میدیده و او هم مانند هر روح دیگر میدانسته که این خانم چنین دیدگاهی دارد. در فصل اول تجربهگری از خراسان داشتیم که آرزو داشت دیوار چین را ببیند. روح او که از بدنش خارج میشود دو ملک میآیند که او را بالا ببرند. خطاب به آنها میگوید دوست دارم دیوار چین را ببینم و این اتفاق رخ میدهد.
اینها دو روح نامحدود هستند و تمایل این دو برای دیدن یکدیگر، آنها را به هم نزدیک میکند. پرسشی که وجود دارد این است که مگرحاج قاسم در این دیدار بحث سیاسی کرد که عدهای نگران مسایل سیاسی شدند؟
یا مگر در این دیدار بین دو روح بحث نظامی شد؟
روح حاج قاسم آمد درباره این خانم و روحیات او و رابطهاش با همسرش صحبت کرد. اصلا فکرکنید هم حاج قاسم و هم این خانم زنده بودند و یکدیگر را در خیابان میدیدند و این مطالب میان آنها رد و بدل میشد، این ملاقات حاج قاسم چرا باید برای افرادی مشکل ایجاد کند؟. مگر حاج قاسم روح نداشته است؟ یا روح حاج قاسم حق ندارد کسی را ملاقات کند؟ به کجای منطق و عقل و انصاف شما برخورده است؟
به این فکر میکنم که مشکل کجاست؟ انتظار دارید همه روح داشته باشند جز حاج قاسم؟ خب. در عالم روحانی یک روح علاقه به مشاهدهی روح دیگر دارد. آیا این ارواح امکان دیدار ندارند؟ چقدر ظلم در قضاوت؟ این یکی از نقدهایی است که میخواستم بعد از ماه رمضان درباره آن حرف بزنم.
درست است که همه ما سلیقهها و احساس و گرایشهای شخصی را داریم اما، در این امور مسائل تعقلی است و در موضوع تجربه مشاهده حاج قاسم باید تعقل داشت. او انسانی است که روح دارد. روح او از بدن بیرون رفته و بدیهی است که امکان ارتباط با دیگر ارواح دارد. اما انگار برخی میخواهند بهشت یا جهنم افراد درگذشته را شخصا تعیین کنند. یعنی کسی را که دوست دارند باید بهشتی باشد و کسی را که دوست ندارند جهنمی. برخی منتقدان این برنامه به جایی رسیدهاند که میگویند من باید حکم کنم در آن دنیا چه کسی کجا باشد و اگر اینکه میل من است نباشد، نباشد من برخورد میکنم.
مگرحاج قاسم اصلا در روایت این خانم در بهشت دیده شد؟
در کربلای زمینی یا زمین کربلا دیده شد. مشکل پس چیست؟ دیدار حاج قاسم حتی در مکانی شبیه بهشت یا مانند آن دیده نبوده و چقدر ممکن است افراد ظالم باشند و غیرمنطقی اظهار نظر کنند. طوری برخورد میکنند که گویی تجربه گر به آن دنیا رفته و دیده حاج قاسم وسط بهشت نشسته و مسئول همه بهشتیها شده و میگوید فلان حزب برحق هست و فلان حزب برحق نیست و فلان فرد برحق است. درحالی که در تجربهی این خانم حتی یک اتفاق گزارش نشده که در مورد بحثهای سیاسی و مذهبی مطرح در جامعه وجود ندارد. اصلا مگرهمین الان افرادی که زندهاند در کربلا راه نمیروند، حتما باید آدمهای خوبی باشند؟ ظاهرا عدهای حتی اگر روح حاج قاسم در زمین کربلا راه برود، ناراحت میشوند. چقدر اینها ظالمند.
معتقدم ما در طول سالهای عمر با ذخیره سوختی و انرژی احساس، علاقه و عشق به امام حسین (ع) است که داریم جلو میرویم؛ و در این میان، کشتی محرم است و پاروی آن علاقه به کربلا و صاحبش. *با حضور آقای میثم عباسیان، انتقادات مجازی و حقیقی درباره مشاهده امام و ائمه شدت گرفت. ما دوست داریم که با همان گرایشهای خاص آتئیستی دنبال نفی هر پدیده غیرمادی باشیم و در دورانی که فلاسفه و اندیشمندان غربی آن را دوران «سکوت خدا» یا در شکل بدتری و زشتتری آن را دوران «مرگ خدا» (به زعم نیچه) نامیدهاند، هیچ صدایی از غیب بازتاب نداشته باشد که بشر از یک مقطع تاریخی به بعد به صورت جمعی به مرگ خدا فکر کند. چون همین الان هم از بشر معاصر این پرسش را بسیار میشنویم که "چرا خدا کاری نمیکند؟ " من حداقل افراد فراوانی که پس از چهل سالگی دیدهام که خداناباور شدهاند «زندگی پس از زندگی» برای کسانی که پرچم انکار غیب را خواسته یا ناخواسته در دست گرفتهاند یک نشانه و معجزه است. شما هم به این فکر کردید که انتشار این صدای غیر چه تاثیری معنوی بر توده جامعه میگذارد؟
قبل از اینکه شناسنامه طرح را تدوین کنم و آن را در اختیار سازمان برای تصویب بگذارم، ۵ سال روی این موضوع کار کرده بودم. اما قبل از آن ۵ سال هم میدانستم این ریزش زنجیرهی این دومینو بعد از اینکه ضربه اول را بزند تا انتها به کجا میرسد. وقتی برنامه را ساختم و شبکه چهار خواهان خریداری آن شد، فرمی برای شناسنامه در اختیارم گذاشتند که درخط دوم آن نوشته بود؛ اهداف ساخت برنامه چیست؟ آن اهداف را در شناسنامه فصل ۱ و ۲ و ۳ نوشتم و هرچند قسمت دیگری که برنامه ساخته شود نیز مینویسم.
هدف را نوشتم "یومنون بالغیب"، که در خط اول دومین سوره قرآن آمده است و این را بارها گفتهام. من به عنوان کسی که ریاضی و فیزیک خواندم و بعد مهندسی و بعد مدیریت خواندم واقف بودم دانستههای من و امثال من در تمام دنیا از آموزش و پرورش تا آموزش عالی محصول دنیای مادیگرا و دانشهای تجربه گرایانه است؛ و معتقدم غیر از یکی دو درس مانند معارف (که آن هم عمدتا به روش نقلی بود). در متدهای آموزشی آموزش و پرورش دین را دارند نقلی آموزش میدهند، نه عقلی. عمده درسها غیردینی است و به عالم غیب کار ندارد. درسهایی که در آموزش و پرورش جهان دو قرن است از سوی انگلستان ترویج میشود و همه ما براساس آن آموزش دیدهایم سبب شده است همه انسانها یک جورفکرکنند.
گرچه در پوسته ممکن است افراد آئینها، مراسمهای دینی ومذهبی خاص خود را داشته باشند، اما در هسته، اکثر افراد مبتنی بر یک آموزش یکسان، شبیه هم شدهاند. همه ما از شرق تا غرب عالم طبق مدل فکری صادره از آموزش و پرورش و آموزش عالی غربی داریم فکر میکنیم و در همه دروسی که به ما ارائه دادهاند، میگویند باید چیزی را که به من یاد میدهید لمس کنم و آن را تجربه کنم تا باور کنم.
هرچیزی که در دبیرستان و دانشگاه یادمان میدهند بر مبنای لمس کردن است و محصولش همان چیزی میشود که بیان کردید. به دانش آموزان میگویند فقط بر اساس ملموسات یاد بگیر و پس از گذران دوران آموزش و پرورش و آموزش عالی محفوظات شما همان ملموسات هستند. یک عمر به ما گفتهاند چیزی را بسازید که بتوانید آن را لمس کنید.
دروس ما که از نحوه طراحی نیمکت و چیدمانش (که پشت گردنی است نه دایرهای که بچهها یکدیگررا ببیند) با همین محتوا تهیه شده است.
بوستان و گلستان، و حافظ و قرآن را از ما گرفتند تا اخلاق خودی، ادب خودی و باور به غیب را از ما بگیرند. چرا که میدانستند باور به غیب میتواند در تقابل با جهان بینی آنان خطرناک باشد.
اکنون با این آموزهها به ما میگویند واقعت همان چیزی است که لمسش میکنید. محصول چنین آموزشی میشود افرادی که در عاشورا و تاسوعا و محرم و صفر در هیئتها سینه میزنند، اما برخی از ایشان در عمق سینهها تردید دارند که آیا خدایی هست یا نه. این سیستم آموزشی ماست که این تردید را ناخواسته به شهروندان کشور آموخته است.
اکثر ما در درون و در بخش تعقلی خود، پازیتیوسیسم (اثبات گرای منطقی) هستیم و تنها اسلام است که هنوز برای ما محرم و صفر زنده نگه داشته است. دو ماه مانند پمپ بنزینی است که ما در آن، سوختگیری معنوی میکنیم تا در این فضای اکادمیک بتوانیم تا ۱۰ ماه بعد خود را با کمک احساساتی که در درونمان شکل گرفته به جلو ببریم تا به کشتی نجات بعدی یعنی محرم و صفر بعدی برسیم.
معتقدم ما در طول سالهای عمر با ذخیرهی سوختی و انرژی احساس، علاقه و عشق به امام حسین (ع) است که داریم جلو میرویم؛ و در این میان، کشتی محرم است و پاروی آن علاقه به کربلا و صاحبش.
معتقدم که برای باور کردن تعقل نیاز است و برای اقدام کردن شور و احساس.
در پذیرش غیب باید با عقل قانع شویم. با احساس به شور و نشاط برسیم. اقدام باید با احساس همراه باشد. اما اگر مقدمتا باوری را با عقل ثابت کردیم آنگاه اقدام صحیح حاصل میشود. اما ما در ایمان به غیب، عمدتا احساسی هستیم تا تعقلی و تنها با احساس است که عمل میکنیم.
اما آمدهاند و سکوی عقلانیت را از ما گرفته و آن را غصب کردهاند. در سکوی عقلانیت محتوای مورد نظر خودشان که نازلترین سطح مفاهیم عقلانیت مانند فیزیک و شیمی است را جای دادهاند.
شما در این برنامه دنبال شورش علیه وضع موجود و قیام علیه آن بودید؟
نه دنبال شورش نبودم. بلکه دنبال این بودم که شورشی که علیه عالم غیب ایجاد شده را بخوابانم. اگر این اسمش شورش است، بله شورش کردم.
در کار فرهنگی و رسانهای همیشه این جمله را گفتهام که دوست دارم این کلام شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که از علمای جبل عامل هست را رفتار کنم و آن این است که «حق منتشر نمیشود مگر از همان مسیری که ضلال و گمراهی منتشر شده است». یعنی اگر فیلم ۳۰۰ را میسازند، جواب فیلم باید با فیلم داده شود. نه کتاب یا همایش یا مقاله.
باید در همان موضوع یک فیلم بسازیم و نباید به جای آن سخنرانی کنیم، نباید تظاهرات کنیم. جواب کتاب، کتاب است و جواب فیلم هم فیلم است. اما گاه استراتژیهای اشتباه چنین است که فی المثل ما مرکز پرورش ماهی درست کرده ایم و شخصی در یکی از حوضچههای آن لجن میریزد، ما میرویم حوضچههای دیگری را تمیز میکنیم.
هر رسانهای خاصیت خودش را دارد، فیلم هم مخاطب خاص خود را دارد و چه بسا افرادی کتابخوان نیستند و فیلم میبینند یا برعکس. عدهای کتابخوان رفتهاند و کتاب آیات شیطانی را خواندهاند، اما تلویزیون نمیبینند تا از گمراهی ناشی ازخواندن این کتاب بیرون بیایند. اما علاوه بر اینکه در فرم اثرگذاری و اثرگیری کتاب ویژگیها و خواصی هست که غیرقابل ارائه درتلویزیون است. مضافاً هر مقولهای برای اشتراک گذاشتن کانال خاص خود و مخاطبان خودش را دارد.
مبنای برنامه زندگی پس از زندگی نیز از اینجا شروع شد که ۲۵ سال قبل با خودم اندیشیدم که بنده دبیرستانی و رفقای من مشکلشان با وجود خدا و امامان و فرشتهها چیست. دیدم مشکل افراد نیستند بلکه مشکل محتوای دروسی است که به ما ارایه میدهند. تا دوره مهندسی و مدارج دیگر این طور است که از ریاضی فیزیک و مهندسی تجربه و لمسی بودن دانشها را به من آموخته اند و امروزه از ژاپن تا آمریکا، از جنوب آفریقا و شمال سیبری همه انسانها اینطور دارند فکر میکنند.
از همان موقع با رصد این نکات به این نتیجه رسیدیم که وقتی از دانش آموزان گرفته تا پدر و مادران و اولیای فرهنگی من، تجربه را قبول دارند، پس شاید با همین تجربه بتوانیم اثبات کنیم دنیای دیگری نیز هست و چنانچه با ابزار دانشی خود مادیگراها با ایشان محاجه شود اینان در روش استدلالی خود، شکست میخورند. به همین علت است که با ابزار خودشان یعنی تجربه با آنها محاجه و استدلال میکنم. اگر آنها بنایشان برتجربه است، ما هم دلایل تجربی میآوریم.
اکثریت مخاطب ما از اقشار مختلف این برنامه را فهمیدند و به آن توجه کردند. راز موفقیت این برنامه است که من فهمیدم اقشار مختلف چگونه پرورش پیدا کرده اند و مدل ذهنی و براساس آموزش و پرورش غربی تعلیم دیده است.
مدل استدلالی این برنامه از ژاپن تا موزامبیک تا هر جای دنیا را پوشش میدهد. در واقع در طراحی محتوای برنامه مدل آموزش و پرورش و آموزش عالی یکسان جهانی را هدف قرار داده ام. یعنی به زبان معلمانی که داشتهایم با شما سخن میگویم. نه مدلهای پرورشی مبتنی بر شور و احساس.
خوشبختانه در حوز ه ادیان، مذهبی که بیشترین شیوه تعلقی و استدلالی را کار میکند حوزههای شیعه و آن هم درسهای فلسفه و منطق است. ما با این مدل و بهرهگیری از همین منطق و فلسفه و مدلهای مشابه میتوانیم بچههایمان را به دین بازگردانیم. زیرا مغزها و اندیشهها تجربی شده متاسفانه و ما در شرایط اضطرار هستیم.
از سالها پیش در اندیشه ام کتابی بنویسم که وجود و صفات خدا را با اصول ریاضی، فیزیک و مکانیک و امثال آن اثبات کنم.
چون میدانم اینطوری ما را بار آوردهاند. اگر ابلیس درانسانها نفوذ نمیکرد شمشیر اختراع نمیشد. وقتی ابلیس شمشیر را اختراع میکند معصوم نیز چارهای جز این ندارد که اسلحه در دست بگیرد. در جنگها ائمه حرف میزدند و نصیحت میکردند. سلطان گفتمان معصومین هستند و تا ۳ تیر از سو دشمن پرتاب نمیشد روی محور وعظ و گفتگو حرکت میکردند و بعد از آن بود که ناچار جنگ در میگرفت.
آقای موزون! سیستم به ما نشان داده که هر بارکسی علیه وضع موجود قیام کرده وحرف تازهای زده آن برنامه را در تلویزیون تعطیل کردهاند. بیتعارف و صریح سخن بگویید، چون هر برنامهای با این سبک و سیاق درباره مذهب تولید و دیده میشود با فشار تکنوکراتها تعطیل میشود، آیا زمزمهها درباره تعطیلی برنامه شما با توجه به نقدهایی که تکنوکراتها از آن میکنند وجود دارد؟
الحمدالله من این را در سازمان تاکنون احساس نکردهام، بلکه حتی در داخل سازمان (بیرون از آن را نمیگویم و نمیدانم) اینکه از جای دیگری بخواهد فشار بیاورند را نمیدانم، اما داخل سازمان هربار با واکنشهای مثبتتر از قبل مواجه بودیم و سازمان هم بیشتر اقبال نشان داده است. مدیر شبکه و مدیر گروه هم درباره فصل ۴ و ساخت آن صحبت کردهاند. باز هم با همین صداقت میگویم که انصاف و واقعیت این است که در سازمان همیشه تشویق است. ممکن است در حد چند تهیه کننده یا افرادی که تصمیم گیرنده در سازمان نیستند و نظر رقابتی دارند مباحثی باشد که البته ان را نشنیده ام و بیخبرم.
من صداقت و صدق شما تردیدی ندارم، اما قبل از این مصاحبه دوستانی بارها از من خواستهاند که از شما درباره راستیآزمایی مهمان و مراحل سئوال کنم و صداقت شما مبنای قضاوت من خواهد بود، که آیا صداقت محتوایی تجربهگران حاضر در این برنامه برای شما اثبات شده است.
صفر درصد به این فکر کنید کسی که جلوی دوربین است به خودم ثابت نشده است یا به او شک داشته باشم.
منبع:مشرق نیوز
شما باعث شدید من در ۴۰ سالگی مومن تر از گذشته ام بشم و سعی کنم تغییر مثبت کنم.سپاس
این برنامه خیلی برمن تاثیر مثبت و آرامش خاصی داشته اجرکم عندالله
خیلی ممنون از زحمات و برنامه عالی تان
تاثیر خوب و مثبتی در من ایجاد کرد.
چرا باید باور کنیم این تجربیات واقعا اتفاق افتاده اند؟