باشگاه خبرنگاران جوان - ۱۷ سال زجر کشیدم، اما مهر سکوت بر لب زدم! میترسیدم راز قتل شوهرم را فاش کنم چرا که با یک طلاق صوری با قاتل شوهرم ازدواج کرده بودم، اما بیشتر از این نتوانستم تحمل کنم! هربار که فرزندانم به فکر فرو میرفتند که پدرشان زنده است یا نه؟ عذاب وجدان در وجودم شعله ور میشد تا این که بالاخره ... اینها بخشی از اظهارات زن جوانی است که ۱۷ سال قبل در ماجرای قتل هولناک همسرش نقش داشت، ولی سالها این راز تکان دهنده را پنهان کرد تا با برادر شوهرش (قاتل) ازدواج کند. او که اکنون فرزندی نیز از قاتل همسرش دارد صبح شنبه گذشته (هجدهم دی) به همراه عامل جنایت به خیابان محصل شمالی هدایت شده بود تا محل دفن شوهر سابقش را افشا کند.
این زن که احساس میکرد حالا بار سنگینی از دوشش برداشته شده است درحالی که امدادگران زحمتکش آتش نشانی مشغول حفر کف اتاق (محل دفن جسد) بودند به سوالات خبرنگار ما درباره این ماجرای وحشتناک و سرگذشت تلخ خود پاسخ داد.
نامت چیست؟
«مرضیه – ر».
اهل کجایی؟
اهل روستای ... سبزوار هستم و آن جا بزرگ شدم.
اما نام آن روستا، فامیل همه اهالی و اجدادشان است؟
بله! فامیل من هم نام همان روستا بود، ولی به دلیل نفرتی که در طول زندگی پیدا کردم فامیل خودم را به «ر» تغییر دادم.
چقدر سواد داری؟
تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل کردم.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
آن قدر زندگی آشفتهای داشتم که ترک تحصیل در برابر مشکلات من هیچ اهمیتی نداشت.
چرا؟ خانواده ات به تحصیل اهمیت نمیداد؟
من فرزند طلاقم! هنوز نوزاد بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من از زمانی که یادم میآید نزد مادربزرگم در همان روستای سبزوار بزرگ شدم و به مدرسه رفتم. در واقع پدرم مرا به مادربزرگم سپرده بود.
از پدر و مادرت خبری داری؟
مادرم بعد از طلاق به تهران رفت و ازدواج کرد، اما پدرم در مشهد بود.
از دوران کودکی چیزی به خاطر داری؟
آن زمان فقط پای دار قالی مینشستم و فرش میبافتم. از ۷ سالگی که وارد مدرسه شدم تا ۱۴ سالگی که در روستا بودم علاوه بر تحصیل، باید قالی بافی هم میکردم.
یعنی در ۱۴ سالگی از روستا خارج شدی؟
بله! پدرم در مشهد ازدواج کرده بود و با همسرش زندگی میکرد. من هم برای ادامه زندگی نزد پدرم آمدم، اما کاش در همان روستا میماندم!
چرا؟
چون نامادریام مرا زجرکش میکرد! آن قدر اذیت میشدم که دوست داشتم با یک پیرمرد ۸۰ ساله ازدواج کنم و به دنبال سرنوشت خودم بروم! او دوست نداشت من مزاحم زندگیاش باشم به همین دلیل هم با هر بهانهای مرا آزار میداد.
چه مدتی نزد نامادری ات بودی؟
یک سال بیشتر نبودم، اما در همین مدت به اندازه چند سال زجر کشیدم.
بعد ازدواج کردی؟
بله! ۱۵ ساله بودم که یکی از بستگان مادر ناتنی پدرم مرا خواستگاری کرد. او همان «محسن» (مقتول) بود.
مگر او را دوست نداشتی؟
او مردی پرخاشگر بود که از همان دوران نوجوانی یعنی ۱۲-۱۳ سالگی هم مادرش را کتک میزد. وقتی ازدواج کردیم مرا هم زیر مشت و لگد میگرفت. اذیتم میکرد، سرکار نمیرفت و به دلیل همین بیکاری مدام پای بساط مواد مخدر بود و تریاک میکشید.
اما شما خانه داشتید و ...؟
نه! آن خانه را مادر شوهرم برای همسرم خرید که درمنطقه دروی بود، اما بعد او همین خانه را فروخت و چند بار خانههای دیگری خرید تا این که این منزل را باز هم با کمک مادرشوهرم در خیابان محصل شمالی خریدیم که تا زمان قتل همسرم سال (۸۳) در آن جا بودیم.
چند سال با محسن (مقتول) زندگی کردی؟
۹ سال در کنار او بودم و ۲ فرزند به دنیا آوردم، چون اطرافیانم معتقد بودند اگر باردار شوم رفتار همسرم تغییر میکند، اما این گونه نشد.
فرزندانت چند ساله هستند؟
یکی ۲۵ و دیگری ۲۲ ساله است. یک فرزند هم که از محمد (قاتل) دارم.
پدرت زنده است؟
سال ۸۴ و درست یک سال پس از قتل همسرم از دنیا رفت.
چه مشکل حادی داشتی که به قتل شوهرت رضایت دادی؟
بگو! چه مشکلی نداشتی؟ فقر مالی، کمبود مهر و محبت، درگیری، اعتیاد و ...
از شب قتل بگو؟
آن شب «محسن» با «محمد» درگیر شد که در اتاق دیگر منزل زندگی میکرد. دعوای آنها هم به دلیل مسائل مالی بود. بعد هم «محمد» با چوب به سر همسرم کوبید و با دستانش گلوی او را گرفت و خفه کرد. من هم به خانه دیگر رفتم تا این که «محسن» مرا صدا زد وقتی به درون اتاق رفتم او گودالی را کف اتاق حفر کرده بود. بنا به خواست «محسن» که آن زمان جوانی مجرد بود، دست و پای همسرم را گرفتم و با کمک هم، جسدش را دفن کردیم.
هیچ کس از این جنایت مطلع نشد؟
چرا! یک روز بعد از این که «محمد» محل دفن برادرش را سیمان کرد و فرش را روی آن انداختیم مادر شوهرم گم شدن پسرش را به پلیس گزارش داد و کارآگاهان آگاهی هم مرا دستگیر کردند.
چگونه آزاد شدی؟
وقتی مرا روانه زندان کردند! مادر شوهرم فهمید که پای پسر کوچکش (محمد) در میان است. چرا که من تهدید کردم اگر به شکایت از من ادامه بدهد همه چیز را لو میدهم! او هم که متوجه شده بود «محمد» بلایی به سر «محسن» آورده است از شکایت خودش صرفنظر کرد و با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد که پسرش را پیدا کرده اند! و این گونه این راز برای همیشه در سینه من باقی ماند.
چه شد که با «محمد» (قاتل) ازدواج کردی؟
بعد از این ماجرا همواره ترس عجیبی داشتم تا این که طلاق صوری گرفتم و چند ماه بعد هم با «محمد» ازدواج کردم.
بعد از ازدواج با قاتل همسرت در همان خانه زندگی کردی؟
نه! نمیتوانستم آن جا بمانم به همین دلیل هم بعد از پایان درگیریهای دادگاه و پاسگاه، به منزلی واقع در منطقه بلال خواجه ربیع رفتیم و در آن جا زندگی میکردیم که دستگیر شدیم.
چه شد که تصمیم به افشای این راز تکاندهنده گرفتی؟
اگر چه از همان ابتدا عذاب وجدان داشتم، اما وقتی فرزندانم بزرگ شدند مدام سراغ پدرشان را میگرفتند. به فکر فرو میرفتند و با خودشان میگفتند آیا پدرشان زنده است؟ آیا او در خارج از کشور زندگی میکند؟ و ... این سوالات برایم تلخ بود. هر بار که اطرافیان نام «محسن» را بر زبان جاری میکردند انگار قلبم میایستاد! من میدانستم او در کجا دفن شده است! ولی جرئت افشای آن را نداشتم. ۱۷ سال سکوت برایم خیلی دردناک و زجرآور بود تا این که بالاخره مجبور شدم همه چیز را در بازجوییهای پلیسی برای کارآگاهان افشا کنم.
الان چه احساسی داری؟
راحت شدم! حداقل جسدش را از درون اتاق بیرون میآورند و خانوادهاش میفهمند که پسرشان مرده است و خیال فرزندان من هم آسوده میشود!
در همین حال «محمد» قاتل ۴۰ ساله نیز که در زمان وقوع قتل حدود ۲۳ سال داشت درباره این جنایت وحشتناک گفت: برادر بزرگم مردی شرور بود که همه را اذیت میکرد. او خودش مرا به این خانه (محل جنایت) آورد تا در این اتاق خیاطی کنم. من تا کلاس دوم ابتدایی بیشتر درس نخواندم و به دنبال هنر خیاطی رفتم.
پیراهن مردانه میدوختم، اما با برادرم به دلیل مشکلات مالی درگیر شدم و با چماقی که زیر میز خیاطی داشتم ابتدا ضربهای به سرش کوبیدم که چوب شکست و بعد هم با دستانم گلویش را فشردم تا خفه شد. سپس جسد او را در همان خانه دفن کردم و همسرش را به عقد خودم درآوردم!
البته هنگام درگیری او با قیچی خیاطی به سمت من حمله ور شد، ولی نتوانست مرا بزند! فقط هنگامی که گلویش را گرفته بودم انگشتم را با دندان گاز گرفت که الان دیگر هیچ آثاری از آن زخم نمانده است.
سابقه خبر
صبح شنبه (هجدهم دی) کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در یک عملیات ضربتی و غافلگیرانه، مرد ۴۰ سالهای را در منزل مسکونی اش دستگیر کردند که ۱۷ سال قبل برادرش را در خیابان محصل شمالی مشهد به قتل رسانده و جسد او را در منزل محل وقوع جنایت دفن کرده بود.
عقربههای ساعت به ۹ صبح نزدیک میشد که قاضی «محمود عارفی راد» (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) وارد محل دفن جسد شد و دستور حفر کف اتاق را صادر کرد. در همین حال گروهی از امدادگران آتش نشانی پس از چندین ساعت جست وجو و حفر گودال بالاخره موفق شدند بقایای جسد را از زیر خروارها خاک بیرون بکشند.
با آن که متهمان به قتل «محسن» (همسر مرضیه) اعتراف کردند و جزئیات این جنایت را برای کارآگاه منفرد (افسر پرونده) شرح دادند، اما قاضی «عارفی راد» پس از شنیدن اظهارات متهمان در صحنه کشف جسد، دستور داد تا همه جوانب این جنایت تکان دهنده مورد واکاوی دقیق قرار گیرد چرا که برخی از اعترافات متهمان را منطبق با واقعیت نمیدانست و احتمال میداد که آنان درباره انگیزه وقوع جنایت هنوز هم پنهان کاری میکنند. به همین دلیل بازجوییهای تخصصی با نظارت و راهنماییهای مقام قضایی در دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی زیر نظر سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی) ادامه دارد.
منبع: خراسان
انتهای پیام/
ای کاش قاضی محترم شجاع باشد و هر دو را اعدام گنند