در مطلب زیر با نگاهی به آموزه‌های قرآنی به بررسی علل و عوامل انحطاط اخلاقی انسان و نشانه‌های انسان‌های بیماردل پرداخته شده است.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان،  اخلاق نشانه انسانیت است. کسی که اخلاق نیک ندارد، از انسانیت نیز بهره‌ای نبرده است و تنها در ظاهر، پوستین انسان را بر تن پوشیده است و در باطن و درون، درنده و جانوری بیش نیست.

هر انسانی به طور طبیعی و فطری، انسان اخلاقی است، اما انسان به دست خود یا پرورش دیگران و همراهی خود، این فطرت پاک و اخلاقی را که مدار و محور اعتدال است، دفن می‌کند و رفتار‌های فجورآمیز و هنجارشکنانه‌ای را در پیش می‌گیرد و پس از مدتی ماهیت انسانی خود را از دست می‌دهد.


بیشتربخوانید


انسان فطری و طبیعی، انسان اخلاقی
بر اساس آموزه‌های قرآنی، انسان در حالت طبیعی، موجودی اخلاقی است. اخلاق از ویژگی‌های منحصر به فرد انسان است. خلق و خو، حالتی برای انسان است که در چارچوب آن، رفتار‌هایی را از خود بروز می‌دهد که از نظر انسان‌های خردمند و خردورز، فضیلت است و از اموری که رذیلت و پست است پرهیز می‌کند.

خداوند در آیاتی چند، انسان را موجودی دارای عقل، اراده، اختیار و آزادی در انتخاب معرفی می‌کند که به سبب همین ویژگی‌هاست که موجودی مکلف معرفی می‌شود. پس اگر به تکلیف خود عمل کرد یا آن را ترک کرد و بر خلاف آن عمل نمود، پاداش و کیفر‌ می‌بیند.

انسان به طور طبیعی بر مدار عقلانیت و اعتدال می‌گردد؛ زیرا فطرت او پیش از بلوغ عقل، به گونه‌ای است که او را به اعتدال و عدالت رهنمون می‌سازد و از هر گونه افراط و تفریطی باز می‌دارد. (شمس، آیه ۷)

این طبیعت فطری بشر است که قابلیت موافقت و مخالفت را دارا می‌باشد و می‌تواند از دو دسته گرایش‌های مثبت و منفی، تقوایی و فجوری، یکی را به اراده و اختیار خود انتخاب کند و آزاد است که هر گونه خواست در چارچوب آنچه سنت و قوانین تکوینی الهی نامیده می‌شود رفتار کند. از ترکیب این دو عبارت این معنا به دست می‌آید که انسان، مختار مطلق یا مجبور مطلق نیست، بلکه اختیار و اجبار در یک محدوده‌ای امکان‌پذیر است؛ انسان می‌تواند در چارچوب سنت‌های تکوینی و قوانین حاکم بر طبیعت، دست به انتخاب بزند و از این آزادی برخوردار است تا به اختیارخود، امری را در چارچوب سنت‌های الهی برگزیند.

این راه‌هایی که انسان می‌تواند انتخاب کند، هر چند که در جزئیات بسیار متعدد و متنوع است و می‌توان از آن به سبل یعنی راه‌های کوچک تعبیر کرد (مائده، آیه ۱۶ انعام، آیه ۱۵۳)؛ که این راه‌های خرد می‌تواند راه‌های سلامت باشد (مائده، آیه ۱۶) یا راه‌های شقاوت؛ (انعام، آیه ۱۵۳)، اما همه این راه‌های کوچک در نهایت به دو راه اصلی باز می‌گردد که از آن به صراط مستقیم (فاتحه، آیات ۶ و ۷؛ آل عمران، آیه ۵۱) انسانیت و صراط ضلالت و شقاوت یاد می‌شود. انسان همواره از سوی فطرت خود الهامات مثبت و سالمی را دریافت می‌کند؛ چنانکه از سوی طبیعت مادی خود، الهامات منفی و ناسالمی را دریافت می‌دارد. (شمس، آیه ۸) این علایم و سیگنال‌های دریافتی، همچنانکه از درون ارسال می‌شود از بیرون توسط دو دسته از موجودات خیر و شر نیز ارسال می‌شود که از آنان به فرشتگان و شیاطین یاد می‌شود. فرشتگان الهامات و سیگنال‌های مثبت را ارسال می‌کنند تا شخص در راه‌های سلامت قرار گیرد و کار‌های اخلاقی و عقلانی و فطری خویش را انجام دهد تا در نهایت در صراط مستقیم قرار گیرد که در هنگام بلوغ عقلانی اتفاق می‌افتد و به اختیار خویش اسلام و تسلیم در برابر خداوند را بر می‌گزیند.

در مقابل این جریان مثبت و سیگنال خوب و خیرخواهانه، شیاطین تحت ولایت ابلیس که دشمن سوگند خورده انسان و انسانیت هستند (بقره، آیات ۱۶۸و ۲۰۸) سیگنال و علایم منفی ارسال می‌کنند تا انسان از مدار عقلانیت، فطرت و تقوای عقلانی بیرون آید و تحت وسوسه‌های ابلیس وشیاطین قرار گیرد و در نهایت در راه‌های او گام برداشته و به سبب دفن شدن عقلانیت و فطرت، ولایت شیاطین را بپذیرد و به شقاوت ابدی گرفتار آید. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

اگر انسان در کودکی، تربیت صحیح و درستی داشته باشد، اندک‌اندک عقل او فعال می‌شود و در سن بلوغ ابتدایی، این توانایی را می‌یابد که از خرد بهره گیرد و انتخاب درست و نهایی را انجام دهد و به عنوان یک انسان اخلاقی به دین اسلام که دین فطرت است (روم، آیه ۳۱؛ انعام، آیه ۷۹) تسلیم و پایبند شود و همان طوری که پیش از این به احکام تقوایی و هنجاری فطرت و سپس عقل ابتدایی و در حال رشد عمل کرده است به احکام تقوایی شریعت وحیانی نیز پایبند شود.

پس انسان طبیعی و فطری، انسانی عقلانی و اخلاقی است؛ چنانکه انسان اسلامی یعنی مسلمان واقعی نیز انسان اخلاقی است که در اخلاق هم در تمامیت کمالات و فضایل و هنجار‌ها و ارزش‌های اخلاقی قرار دارد؛ زیرا پیامبر (ص) نه تنها انسانی اخلاقی و با فضایل و کمالات اخلاقی است و مومنان را نیز بدان خوانده و پرورش و تربیت می‌کند، بلکه یک گام فراتر، در اوج و فراز فضایل اخلاقی یعنی در تمامیت کمالات اخلاقی نشسته و مومنان را به قله بلند انسانیت رهنمون می‌سازد: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق و محاسنها؛ من برای اتمام مکارم و محاسن اخلاقی برانگیخته شده‌ام. (بحارالانوار، ج ۱۶، ص۲۱۰؛ کنز‌العمال، جلد۳، صفحه‏۱۶، حدیث ۵۲۱۷۵)

بیماردلی، عامل اصلی انحطاط اخلاقی
چنانکه گفته شد انسان فطری و طبیعی، انسانی عقلانی و معتدل است و به طور طبیعی گرایش به کمالات و فضایل داشته و از نواقص و رذایل پرهیز می‌کند و حتی می‌گریزد.
اما چه می‌شود که انسان اخلاقی از این خصیصه فطری خود تهی می‌شود و به انسانی ضد اخلاقی.

ضد کمالی و ضد فضایل تبدیل می‌شود و به پستی‌ها، زشتی‌ها و بدی‌ها گرایش می‌یابد؟

قرآن در پاسخ به این پرسش به این نکته توجه می‌دهد که انسان‌ها خود در یک فرآیندی فطرت خود را دفن می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که فطرت و الهامات فطری و تقوایی مسیر رشدی و طبیعی خود را بپیماید و انسان را پس از بلوغ در بزرگراه انسانیت قرار دهد و متخلق به اخلاق الهی کند و همه اسماء و صفات کمالی را در خود ظهور و بروز دهد.

از نظر قرآن، انسان همانند ماهیت پدیده‌های اجتماعی تک متغیری نیست، بلکه برای تحقق هر پدیده‌ای، متغیرات بسیاری دخالت دارند. با این همه چند متغیر نقش اساسی و اصلی را ایفا می‌کند که والدین، محیط زیست (نوح، آیه ۲۷) و آموزش و پرورش یعنی تعلیم و تزکیه (بقره، آیه ۱۵۱؛ جمعه، آیه ۲) از مهم‌ترین متغیرات تاثیرگذار در فرآیند رشد یا دفن فطرت انسان بشمار می‌روند. این امور نقش اساسی را در فعلیت‌یابی عقلانیت یا نابودی آن ایفا می‌کنند؛ بنابراین نمی‌توان این امور را نادیده گرفت.

کسانی که آموزش و پرورش درستی نمی‌بینند در یک فرآیندی فطرت سالم خود را از دست می‌دهند و دل‌هایشان که مرکز اصلی تشخیص حق از باطل و شناخت راست از نادرست است، نخست زنگار می‌گیرد و پس از مدتی این زنگار کاملا آن را می‌پوشاند و دریچه شناختی و تشخیصی کاملا مهر و مسدود می‌شود؛ بنابراین از درون الهامات و سیگنال‌های کمالی و اخلاقی ارسال نمی‌شود و از بیرون نیز پرده‌ای اجازه نمی‌دهد که این سیگنال‌ها و علایم اخلاقی و الهامات الهی به قلب برسد. در نتیجه، شخص نمی‌تواند خیر را از شر و حق را از باطل و نقص را از کمال بازشناسد و در پی فضیلت و کمالات برود.

خداوند در آیه ۸۸ سوره نساء تبیین می‌کند که چگونه منافقان به عنوان یک گروه انسانی در یک فرآیندی دچار انحطاط از انسانیت می‌شوند و در نهایت هویت و شخصیتشان چنان واژگونه و دگرگونه می‌شود که توانایی شناخت حق از باطل و خوب از بد را نداشته و امور را وارونه و واژگونه تحلیل و تبیین کرده و عمل می‌کنند.

واژگونگی دل‌های منافقان مانند آینه‌های مقعر و محدب عمل می‌کنند. بنابراین، حق و باطل را چنانکه هست تشخیص نمی‌دهد و مانند عدسی‌های دوربین عکاسی گاه واژگونه و گاه دور و نزدیک یا کدر و تیره نشان می‌دهد. تفاوت نمایش قلب و تنوع آن به سبب نوع بیماردلی است که شخص بدان گرفتار شده است. به این معنا که شخص تا چه‌اندازه گرفتار دفن فطرت سالم و قلب سلیم خود شده است. هر چه قلب کدرتر و تیره‌تر باشد آیات الهی و الهامات تکوینی و درونی و فطری یا بیرونی، رنگ می‌بازد و طبیعت واقعی خود را به نمایش نمی‌گذارد. البته برخی از قلب‌ها که کاملا مهرخورده یا پرده‌ای ضخیم از گناه و فجور بر آن کشیده شده است، دیگر حتی نمی‌تواند تصاویری را به نمایش بگذارد تا چه رسد که تغییرات در رنگ یا نور آن پدید آورد.

خداوند در آیه ۲۳ سوره جاثیه بیان می‌کند که انسان‌هایی هستند که به جای پیروی از الهامات تقوایی و اعتدالی فطرت، به پیروی از خواهش‌ها وهوا‌های نفسانی و یا الهامات بیرونی ابلیسی و شیاطین رو می‌آورند و در گام نخست، هوا‌های نفسانی را معبود خود قرار می‌دهند و این‌گونه بیمار دل شده و قلب خود را کور کرده و قدرت ادراک و فهم را از او گرفته و ناتوان از تشخیص حق از باطل می‌سازند.

این دسته از انسان‌ها همان گونه که در یک فرآیندی، قلب این ابزار تشخیص حق از باطل را از دست می‌دهند، همچنین ابزار‌های شناختی، چون گوش و چشم خویش را نیز از دست می‌دهند. از این رو با آنکه چشم دارند،، ولی بینایی ندارند و با آنکه گوش دارند از شنوایی بی‌بهره‌اند و مطالب و حقایق و آیات و معجزات الهی که روشنگر هستند در گوش و چشم آن‌ها نمی‌رود تا به قلب برسد.

به هر حال، این انسان است که خود به دست خود یا تحت پرورش و آموزش دیگران، قلب خود را با گناه و زنگار‌های زشت آن می‌پوشاند (شمس، آیات ۷ تا ۱۰) و در یک فرآیندی همه ابزار‌ها ومنابع شناختی و ادراکی خود را از دست می‌دهد و بر آن‌ها مهر نهاده می‌شود. (بقره، آیه ۷)

چنین انسان‌هایی نسبت به حقایق واکنش منفی نشان می‌دهند و هرگز تسلیم حق نمی‌شوند. (مدثر، آیه ۳۱)
اینان در میان حق و باطل سرگردان هستند و تحیر و سرگردانی از ویژگی‌های چنین انسان‌های بیماردلی است؛، زیرا قدرت تشخیص خود را از دست داده اند و خوب و بد و زشت و زیبا و روشن و تاریک را نمی‌توانند از هم بازشناسند. (بقره، آیات ۸ تا ۱۵؛ نساء، آیات ۱۴۲ و ۱۴۳؛ توبه، آیه ۴۵)

خصائص و نشانه‌های بیماردلان
قلب‌های بیماردلان به سبب فجور و گناه و فسق چنان آلوده و پرده گرفته و در نهایت مهمور می‌شود که هیچ چیزی نمی‌تواند آن را پاک و مطهر کند و از آلودگی بشوید. (مائده، آیه ۴۱)

از نظر قرآن، کسی که فطرت خویش را دفن می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا عقل رشد کند و در مسیر رشدی و فعلیت قرار گیرد و خردورزی نماید، گرفتار انواع رذایل اخلاقی و هنجارشکنی می‌شود. جامعه از آثار افکار و کردار زشت و پست این‌گونه افراد در امان نیست. اینان نه تنها به معروف و پسندیده‌های عقلانی و عقلایی و وحیانی گرایش ندارند و بالعکس به ناپسند‌ها و زشتی‌ها و پلیدی‌ها دل می‌بندند، بلکه حتی دیگران را نیز به پستی‌ها و زشتی‌ها و هنجار‌شکنی‌ها دعوت و تشویق و ترغیب می‌کنند.

خود اهل بخل و خساست هستند و دیگران را نیز بدان می‌خوانند. خود از احسان و انفاق خودداری می‌کنند، مردم را نیز به خودداری از احسان و عفو و انفاق و بخشش می‌خوانند. (توبه، آیات ۶۷ و ۷۵ تا ۷۷)

هیچ‌گاه اهل اصول اخلاقی و عقلانی و احکام مستقل عقل نیستند و حسن عدل و قبح ظلم را درک نمی‌کنند و به حسن وفای به عهد و قبح نقض و پیمان‌شکنی باور ندارند. اگر پیمانی بستند نقض می‌کنند و اگر وعده‌ای دادند تخلف می‌کنند. (همان)

اهل افساد و فساد و هنجار‌شکنی و ارزش‌کشی هستند و در همان حال به سبب واژگونی قلب (نساء، آیه ۸۸؛ المصباح المنیر، فیومی، ج ۱ و۲، ص ۲۳۷ ذیل واژه رکس) افساد خویش را اصلاحات می‌نامند و کار‌های زشت و پلید خویش را خوب و زیبا می‌دانند. (بقره، آیات ۸ تا ۱۲؛ بقره، آیات ۲۰۴ و ۲۰۵)

اهل جنگ و تجاوز‌گری هستند و به صلح و صمیمت و حقوق مردم توجهی ندارند و در همان حال به سبب واژگونگی قلب، تجاوز خود را حق و جنگ خود را صلح و دشمنی خویش را دوستی می‌نامند. (نساء، آیات ۶۰ و ۶۲)

انسان‌های ترسو و بزدلی هستند و از شجاعت و شهامت بهره‌ای نبرده‌اند. (احزاب، آیات ۱۳ و ۱۶) به دنیا و مادیات آن دلبسته هستند و هیچ حاضر نیستند از آن دل بکنند و انفاق و احسانی کنند. (توبه، آیات ۸۶ و ۸۷ و ۹۳)

موجوداتی راحت‌طلب و آسایش‌دوست هستند و خود را برای دیگری به رنج و زحمت نمی‌افکنند و اهل ایثار و گذشت و کمک و یاری به دیگران نیستند. (همان)

اهل اذیت و آزار به دیگران هستند و به ناموس دیگران احترام و حرمت نمی‌گذارند، چنین افرادی حیا را خورده و عفت را قی کرده‌اند. از این رو انسان‌های بی‌آبرویی هستند و برای آبرو و ناموس و عرض و حیا و عفت دیگران، ارزشی قائل نیستند و هنجارشکنی می‌کنند و ارزش‌های ناموسی و خانوادگی را نابود می‌کنند. (احزاب، آیات ۱۹ و ۵۸ تا ۶۰)

خریدار گمراهی و ضلالت هستند و اهل استبداد رای و دیکتاتوری می‌باشند با این همه مدعیان انتخابات و رای و مردم‌سالاری می‌شوند. (بقره، آیات ۲۰۴ تا ۲۰۶)

ارزش‌های انسانی و اخلاقی را به تمسخر می‌گیرند و به جنگ ارزش‌ها و هنجار‌های اخلاقی جامعه می‌روند و همه ارزش‌ها و هنجار‌ها را در قالب طنز و کاریکاتور و جوک و لطیفه به تمسخر و استهزا می‌گیرند تا فضای جامعه را آلوده سازند. (توبه، آیه ۷۹؛ بقره، آیه ۱۴)
انسان‌های خیانتکاری هستند که نمی‌توان به آن‌ها اعتماد و اطمینان کرد و چیزی به آن‌ها امانت داد و سری را در نزد آنان گذاشت. (نساء، آیات ۸۹ و ۹۰)

بیماردلان و سست‌ایمان‌ها همانند کافران و مشرکان می‌اندیشند و عمل می‌کنند. بنابراین، برای اینکه گرفتار این بیماری خطرناک نشویم و یا خانواده و جامعه ایمانی این‌گونه دچار بلای خانمانسوز بیماردلی نشود، می‌بایست روی آموزش و پرورش، محیط سالم و انتخاب درست همسر و مانند آن توجه ویژه‌ای داشته
باشیم.

خداوند در قرآن بار‌ها به انسان‌ها هشدار می‌دهد که مواظب باشند که اگر این‌گونه گرفتار شوند شقاوت ابدی را برای خود رقم زده‌اند.

منبع: روزنامه کیهان 

انتها یپیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.