فرماندهان و سربازان عراق گفتند: «شما می‌توانید دو کار انجام دهید، یا باید به ایران بروید یا شما را به جایی می‌بریم که تا عمر دارید رنگ آزادی را نبینید.» بچه‌ها گفتند: «ما همین جا می‌ایستیم تا بقیه بیایند.»

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عسگر قاسمی از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او روایت می‌کند: «سرباز عراقی گفت که قرار است اسرا مبادله شوند، اما احتمالاً شما را به‌عنوان زندانی سیاسی نگه خواهند داشت. ۲۴ شهریورماه اتوبوس‌ها به اردوگاه ۱۸ تکریت آمدند. صلیب ما را ثبت نام کرد. دیگر وقتش شده بود خاطراتمان را برداریم و برویم خانه. سرازپا نمی‌شناختیم. حدود ۱۰ اتوبوس بودیم. من در اتوبوس هشتم بودم. نزدیک مرز خسروی بچه‌ها متوجه شدند دو اتوبوس عقبی نیستند.

راننده‌ها را مجبور کردند که کنار بزنند تا وضعیت روشن شود. موضوع را به فرمانده عراقی گفتیم او گفت: «صبر کنید تماس بگیرم ببینم چه شده است؟» درحالی‌که خودش می‌دانست چه شده است! دوباره تماس گرفت و گفت: «دو اتوبوس خراب شده شما می‌توانید همین جا منتظر بمانید تا درست شود و بیایند یا اینکه تا لب مرز بروید و آنجا منتظرشان باشید.»

بچه‌ها قبول کردند گفتند: «می‌رویم، اما تا آن‌ها نیایند ما وارد مرز نمی‌شویم.» در یک کیلومتری مرز ایران بچه‌ها دوباره اتوبوس‌ها را نگه داشتند. فرماندهان و سربازان عراق گفتند: «شما می‌توانید دو کار انجام دهید، یا باید به ایران بروید یا شما را به جایی می‌بریم که تا عمر دارید رنگ آزادی را نبینید.» بچه‌ها گفتند: «ما همین جا می‌ایستیم تا بقیه بیایند.» عراقی‌ها دستور دادند که اتوبوس اول دور بزند و برود سمت بعقوبه. بچه‌ها شیشه‌های اتوبوس را خُرد کردند و با صدای بلند شروع کردند به فریاد «یا زهرا» سر دادن.

یک‌دفعه یکی از بچه‌ها گفت: «پاسدار‌ها دارند می‌آیند.» بچه‌های سپاه که کنار مرز بودند و صدای ما را شنیده بودند، همه با هم حرکت کردند سمت مرز خسروی. گفتند: «جریان چیست؟» بچه‌ها توضیح دادند آن‌ها گفتند: تا اینجا شما زحمت کشیدید از اینجا به بعد را به ما بسپارید. آن‌ها ما را از مرز تحویل گرفتند. دو اتوبوس جا مانده دوماه بعد از ما آزاد شدند.

 

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.