به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، حضرت عبدالله بن حسین (ع) معروف به حضرت علی اصغر (ع)، کوچکترین فرزند امام حسین (ع) است که در روز دهم ماه رجب سال ۶۰ هجری قمری در شهر مدینه به دنیا آمد. حضرت علی اصغر (ع) از جمله بزرگوارانی هستند که به باب الحوائج معروفند و بسیاری از بزرگان و علمای دین ما برای برآورده شدن حاجات و نیازهای خود به ایشان متوسل میشوند.
در زیارت ناحیه مقدسه داریم که آقا امام زمان (عج) به وجود مبارک حضرت علی اصغر (ع) سلام عرض میکنند و میفرمایند: «أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیـعِ الصَّغیر؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک».چطور ما یک نوزاد را بابالحوائج میدانیم؟
حاج شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم، هر روز صبح به طلبهها میگفت روضه حضرت علی اصغر (ع) بخوانند و اعتقاد داشت که مشکلات بسیاری به واسطه دستهای با کرامت ایشان باز میشود. دلیل اینکه ایشان را باب الحوائج مینامند به گفته علمای ما این است که حضرت علی اصغر (ع) در واقعه کربلا آمادگی رزم و قدرت دفاعی از خودشان نداشتند.
معنای بابالحوائج تقریباً همان معنای لغوی آن است؛ یعنی راه و مسیر حاجات؛ بابالحوائج نیز هم برای طلب حاجات است و هم برای دادن حاجت. از آنجا که برخی از بزرگان و اولیای دین وسیله و عامل مشکل زدایی در پیشگاه خدا و از مقربان درگاه الهی هستند، به آنان بابالحوائج گفته میشود؛ زیرا وسیله ارتباطی باخدا و واسطه فیض الهی هستند.
در مورد اینکه چرا به حضرت علی اصغر (ع) باب الحوائج میگوییم، باید گفت: همان طور که ما برای امامزادگان و سادات احترام قائل هستیم، چون منسوب به پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام هستند، در مورد حضرت علی اصغر (ع) نیز همین گونه است؛ ایشان فرزند بلا واسطه امام حسین (ع) هستند و بهعنوان مؤیّد این حدیث شریف کافی است که پیامبر فرمودند: فرزندان ما اگر خوب بودند به خاطر خوبی آنها و اگر بد بودند به خاطر ما احترامشان کنید.
توسل اسرا به علی اصغر (ع) برای روشن کردن چراغ عزاداری ها
مرتضی سرهنگی در بخشی از کتاب «محرم در اسارت» مینویسد:
یکی ـ دو هفته مانده به ماه محرم، فرماندهان اردوگاه، ارشدها را میخواستند و با توپ و تشر، آنها را تهدید میکردند که به افرادتان بگویید عزاداری نباید بکنند؛ چون در قانون اساسی عراق چنین چیزی نیست و از این حرفها.
تهدید و هارت و پورت عراقیها، چه بود و چه نبود، عشق به امام حسین (علیه السلام)، با خون و گوشت و پوست آزادهها عجین شده بود و به همین دلیل، ما نیز هفتهها قبل از رسیدن محرم، مانند محرم کشورمان، خود را آماده میکردیم، برنامهریزی میکردیم، مداحها تعیین می شدند، شعرا، نوحههای مذهبی میسراییدند و با دقت و مراقبت، مراسم نوحهخوانی وسینهزنی انجام میشد.
گاه، از روی ذوق و گاهی هم برای فرار از دام مراقبتهای ویژهای که سربازان میگذاشتند، بچهها به دستههای چهار - پنج نفره تقسیم میشدند و هر دستهای برای خودش مداحی داشت و نوحهای و سینهای، این روش خوبی بود و یک بار نیز که سربازها پی به آن بردند، به فرمانده اطلاع دادند که او چون جو را آرام تشخیص داد، زیاد مته به خشخاش نگذاشت.
تزیین آسایشگاهها متناسب با ماه محرم، از دیگر مراسم رایج در اسارتگاهها بود که به دست عاشقان حسینی انجام میشد. برای تزئین، پتوهای سیاه رنگ انتخاب و با صابون روی آنها جملههایی مانند «السلام علیک یا اباعبدالله» و… نوشته میشد.
بهترین خاطرهای که از محرم در اسارت دارم، به آن سالی برمیگردد که عراقیها طبق عادت هر ساله، روز هفتم و هشتم محرم به همه آمپولهایی تزریق میکردند تا ایرانیها نتوانند در روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند. این کار شیطانیشان هر سال خوب نتیجه میداد و غیر از چند نفر که به «لطایف الحیل» از زیر تزریق آمپول، جان سالم به در میبردند، بقیه چنان تب میکردند که تا چند روز در جا میافتادند.
اما یک بار وقتی عراقیها به آسایشگاه ما آمدند، همه بچهها به حضرت «علیاصغر(علیه السلام) » متوسل شده، نجات خود را از آن دردانه کوچک امام حسین (علیه السلام) خواستند. قلب پاک بچهها و نام پربرکت آن طفل خاندان پیامبر چنان اثر معجزه آسایی داشت که هیچ یک از بچهها- به جز یکی دو نفر که بیماری کم خونی داشتند - تب نکردند. عراقیها که میدانستند آمپولها کار خودشان را خواهند کرد، دیگر به سراغ آسایشگاه ما نیامدند و ما با خیال راحت، چراغ عزاداری حضرت حسین (علیه السلام) را روشن کردیم.
انتهای پیام/