به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دیگر از این زندگی نکبت بار خسته شده ام و از این که دیر یا زود خانواده ام در جریان ارتباط پنهانی من با مردی غریبه قرار میگیرند و رسوایی بزرگی به بار خواهد آمد همواره در وحشت به سر میبرم به طوری که...
اینها بخشی از اظهارات دختر ۴۰ سالهای است که با افشای راز عجیب زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: دو خواهر بزرگ ترم که چهرهای زیبا و جذاب داشتند خیلی زود ازدواج کردند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند، اما من که سومین فرزند خانواده بودم زیبایی ظاهری نداشتم به همین دلیل هیچ گاه مورد توجه اطرافیانم قرار نمیگرفتم با آن که از همان دوران نوجوانی دوست داشتم من هم مانند خواهرانم زودتر ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم، اما خواستگاری نداشتم به همین دلیل برای جلب توجه دیگران سعی میکردم با انواع آرایشها و پوششهای نامناسب خودم را نزد دیگران زیبا جلوه بدهم در حالی که نمیدانستم همین کارها موجب میشود تا دیگران مرا دختری بی بند و بار تصور کنند که مدام به دنبال جذب پسران هوسران است این گونه بود که دیگر کسی به چشم دختری باایمان و با وقار به من نگاه نمیکرد و تنها جوانان هوسران در پی ارتباط با من بودند.
بیشتر بخوانید:
زمانی به خود آمدم که دیگر راه را به اشتباه رفته و از سن منطقی ازدواج فاصله گرفته بودم در حالی که ۳۱ بهار از عمرم سپری شده بود افرادی به خواستگاری ام میآمدند که یا از همسرشان طلاق گرفته بودند یا به دلیل فوت همسرشان فرزندی خردسال داشتند، اما همواره پدرم به این خواستگاران پاسخ منفی میداد چرا که معتقد بود باید با فردی مجرد ازدواج کنم اگرچه در میان این گونه خواستگارانم افرادی ایده آل و متناسب با شرایط زندگی من وجود داشت، اما منطق پدرم آنها را از این ازدواج باز میداشت.
در همین سالها بود که دیگر احساس تنهایی به سراغم آمد چرا که پدر و مادرم نیز سالهای پیری را سپری میکردند و درک و تفاهم اخلاقی بین ما کمتر شده بود به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل برای خودم دست و پا کنم تا این که در یک شرکت خصوصی استخدام شدم هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که عاشق مدیر شرکت شدم و با هر ترفندی سعی میکردم خودم را به او نزدیک کنم تا نظرش نسبت به من جلب شود. وقتی هیچ کدام از ترفندهایم کارساز نشد آرام آرام با او ارتباط برقرار کردم و رابطه دوستی بین ما شکل گرفت از سوی دیگر یقین داشتم که این ارتباط مخفیانه نتیجهای نخواهد داشت و او با من ازدواج نمیکند به همین دلیل وارد شبکههای اجتماعی شدم و با افراد مختلفی ارتباط برقرار کردم آن قدر در این روابط گناه آلود غرق شدم و در لجنزار گناه فرو رفتم که نفهمیدم چگونه سالهای جوانی و شرف و وقارم از دست میرود تازه فهمیدم همه افرادی که به دروغ از جذابیتهای من سخن میگفتند به دنبال هوی و هوسهای خودشان بودند. در همین روزها و برای آن که ظاهری آبرومندانه به این روابط غیرمتعارف بدهم به صورت پنهانی به عقد موقت غیررسمی مردی درآمدم که دیگران تصور کنند ازدواج کرده ام، اما اکنون خانواده ام در حالی به این ماجرا و رفتارهای من مشکوک شده اند که من به طور ناخواسته باردار شده ام و از یک رسوایی بزرگ میترسم چرا که آن مرد نیز هرگونه ارتباطش با من را انکار میکند و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ مجدی (رئیس کلانتری سجاد مشهد) اقدامات مشاورهای برای این زن جوان درحالی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد که چهره پشیمان و چشمان اشکبار او حکایت از قصهای تلخ و عبرت آموز داشت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/