به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزی که از نیروی انتظامی با من تماس گرفتند و درباره حساب بانکی از من سوال کردند خیلی متعجب شدم چرا که کارت و رمز بانکی آن حساب دست شریکم بود که از مدتی قبل به قصد ازدواج با هم در فضای مجازی آشنا شده بودیم. آن جا بود که فهمیدم چه بلای وحشتناکی بر سرم آمده است و ...
دختر ۱۸ سالهای که با یک ارتباط عاشقانه در فضای مجازی دچار مخمصه عجیبی شده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: مادرم به دلیل ازدواج با پسرخاله اش دچار مشکلات بارداری شده بود و مدام فرزندانش سقط میشدند تا این که از شهر محل سکونتمان به مشهد مهاجرت کردند و پس از درمانهای متوالی در مراکز ژنتیکی و نازایی، بالاخره صاحب دو دختر شدند، اما پدرم که عاشق فرزند پسر بود مخفیانه در همان شهر محل سکونتمان با زن دیگری ازدواج کرده بود. مادرم وقتی ماجرا را فهمید، در مشهد ماند و برای تامین مخارج زندگی به کارگری در خانههای مردم پرداخت. از سوی دیگر پدرم نیز با همسر دومش در شهرستان زندگی میکرد و هفتهای یک بار به ما سر میزد. در این شرایط خواهرم که دیپلم گرفته بود، در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد تا بتواند کمک خرج مادرم باشد و جهیزیه اش را تهیه کند. من هم که تلاش آنها را میدیدم، از خودم خجالت میکشیدم و از مادرم میخواستم اجازه بدهد تا من هم در بیرون از منزل کار کنم، اما او معتقد بود من باید به تحصیلاتم ادامه بدهم تا به خوشبختی برسم.
بیشتر بخوانید:
اما در این میان، من از حدود یک سال قبل با جوانی به نام «امید» در شبکههای اجتماعی آشنا شده بودم، به طوری که او با مهربانی و شیرین زبانی هایش کمبودهای عاطفی ام را جبران میکرد. امید مدعی بود در یکی از شرکتهای پخش دارو فعالیت میکند و سود زیادی نصیبش میشود. در همین روزها امید از من خواست در زمینه فروش دارو با او شریک شوم و درآمدمان را نیز تقسیم کنیم. این بود که به پیشنهاد امید حساب بانکی باز کردم تا او سود حاصل از فروش دارو را به آن حساب واریز کند، اما او بعد از افتتاح حساب، کارت بانکی و رمز حساب را از من گرفت تا برای واریزو برداشت پول مشکلی نداشته باشد. او ادعا میکرد باید با این حساب کار کند تا بتوانیم برای فعالیتهای اقتصادی بیشتر دسته چک تهیه کنیم. با آن که یک سال از این ماجرا میگذرد، اما او هیچ سودی به من نداده است و ادعا میکند با سود حاصل از فروش داروها دایره فعالیتش را گسترده کرده است.
این در حالی بود که ارتباط عاطفی من و امید نیز هر روز بیشتر میشد تا جایی که حتی عکس و تصاویر خصوصی ام را در اختیارش میگذاشتم. او که ادعا داشت قصد ازدواج با مرا دارد، در جریان ریز و درشت مسائل خانوادگی ما قرار گرفته بود و من هم چیزی را از او پنهان نمیکردم. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که از نیروی انتظامی با من تماس گرفتند و از من خواستند توضیحاتی را درباره حساب بانکی ام به آنها ارائه کنم. من که میدانستم کارت و رمز آن حساب در دست امید است، حیرت زده به پلیس مراجعه کردم. آن جا بود که فهمیدم امید با عکس شخصی و حساب بانکی من یک کانال همسریابی به راه انداخته است، به طوری که مردان بسیاری فریب او را خورده اند و پولهای زیادی را از دست داده اند. این بود که بلافاصله با تنها شماره تلفنی که از امید داشتم با او تماس گرفتم و ماجرا را برایش بازگو کردم، اما امید با شنیدن موضوع کانال همسریابی، گوشی تلفن را قطع کرد و دیگر پاسخم را نداد. حالا هم من که هیچ مشخصات دیگری جز همین شماره تلفن از او ندارم، در مخمصه وحشتناکی افتاده ام و نمیدانم چگونه خودم را از این گرداب هولناک نجات بدهم و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) پرونده این دختر جوان برای بررسیهای کارشناسی و قضایی در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/