به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، غرور مردانه اش اجازه نمیداد تا سرش را بالا بگیرد و به راحتی سخنانش را بیان کند. شرمی که در چشمانش موج میزد، همچون عرق سردی که بر پیشانی اش نشسته بود، آشوب و تلاطم درونی اش را فریاد میزد! با حسرت به کفش هایش خیره شد و از آرزوی کوچکش سخن گفت: «کاش کفش طبی داشتم تا میتوانستم سر کار بروم و مخارج زندگی مان را تامین کنم.»، اما با این کفشها نمیتوانم به راحتی راه بروم.
رضا پسر نوجوان ۱۶ ساله که تمام امیدش بعد از خداوند نگاه مهربان حضرت امام رضا (ع) بود، کتاب داستان تلخ و غم انگیز زندگی اش را گشود و تاریکترین فصل زندگی اش را این گونه بازگو کرد: ۱۶ سال پیش در یکی از محلههای محروم در یکی از مناطق حاشیهای شهر مشهد متولد شدم.
فرزند دوم از یک خانواده چهار نفره هستم و یک خواهر بزرگتر از خودم دارم. پدرم کارگری ساده و مادرم خانه دار بود. کودکی من و خواهر بزرگ ترم در حسرت و رنجهای بی پایان سپری شد. پدرم اعتیاد به مواد مخدر داشت و بساط منقل و وافورش همیشه برپا بود.
بیشتر بخوانید
او قبل و بعد از مصرف مواد مخدر به بهانههای واهی من، خواهر و مادرم را مورد فحاشی و کتک کاری قرار میداد. مادرم همیشه میگفت پدرت مریض است پسرم! با همان زبان کودکانه میگفتم چرا دکتر نمیرود مامان؟! مادرم من را در آغوش میفشرد و میگفت، چون پولی ندارد پسرم!
روزی قلکم را شکستم و پول هایش را به پدرم دادم تا به دکتر برود تا دیگر ما را کتک نزند، اما پدرم پولها را گرفت و با آن مواد مخدر خرید و بعد از مصرف آن حسابی کتکمان زد! بعد از اعتیاد پدرم به مواد مخدر صنعتی او دیگر سر کار نیز نرفت. مادرم با کارگری در خانههای مردم و هتلها و رستورانها زندگی مان را تامین میکرد.
پدرم حتی هزینه مواد مخدرش را از دسترنج کارگری مادرم میستاند. مادرم، اما همچون فرشتهای مهربان در کنارمان بود. او مادر بودن را در حقمان تمام کرد و با تحمل بدرفتاریهای پدرم دستان من و خواهرم را رها نکرد. مادرم راه و رسم درست زندگی کردن را به ما آموخت و این در حالی بود که در محلهای زندگی میکردیم که خیلی از بچههای محله معتاد و خلافکار بودند.
من و خواهرم با تلاش و کوشش مان درس خواندیم و هر دو از دانش آموزان ممتاز مدرسه هستیم. خواهرم به تازگی کنکور را با موفقیت پشت سر گذاشته و من نیز با انتخاب رشته تجربی رویای تحصیل در رشته پزشکی را از سر میگذرانم و به رغم تمام مشکلات، سال تحصیلی گذشته را با معدل ممتاز ۱۹ پشت سر گذاشتم.
اکنون نیز پدرم مدتی است که کارتن خواب شده و ما را ترک کرده است. او هر چند هفته یک بار به خانه میآید و پس اندازهای کارگری مادرم را از او میستاند و اگر مادرم پولی به او ندهد، شیشههای خانه را میشکند و یکی از لوازم خانه را میبرد تا با فروش آن مواد مخدر تهیه کند.
چند روز قبل نیز به خانه آمد و پس از کتک کاری من، خواهر و مادرم بخاری خانه را با خود برد. پس از آن، مادرم گریه کرد و گفت: زمستان در راه است چگونه خانه را گرم کنیم؟! از طرفی من به یک بیماری صعب العلاج پوستی دچار شده ام و کف پاهایم پوسته پوسته شده و تاول زده است و نمیتوانم راه بروم.
پزشکان توصیه کرده اند که کفش طبی بخرم که قیمت آن ۲۰۰ هزار تومان است، اما همین مبلغ را نیز ندارم که کفش را تهیه کنم. از طرفی از روی مادرم نیز خجالت میکشم چرا که این روزها من مرد خانه هستم و با خجالت کفش هایش را درآورد و پاهایش را نشان داد. کف پاهایش پوسته پوسته شده و تاولهای وحشتناکی داشت. یکی از انگشتان پایش نیز قطع شده بود و.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/