به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،واقعهی کربلا حماسهای پرشکوه و عاشقانه است که با گذشت قرنها از وقوع آن همچنان دلهای عاشقان جهان را با خود همراه میکند و گوشهای از حقیقت انسان و عشق الهی را به آنها مینمایاند. پژوهشهای بسیاری دربارهی این واقعه انجام شده، بسیاری تلاش کردهاند تا بخشی از مفاهیم عرفانی و عمیق آن را رمزگشایی کنند، اما همچنان حق مطلب دربارهی آن گفته نشده است. کتاب «فتح خون» از معدود کتابهایی است که توانسته در این راه موفقیتی به دست آورد.
شهید آوینی با سخن گفتن از امام و اصحاب عاشورایی او در «فتح خون»، روایتی از فطرت الهی انسان در عاشورا و واقعهی کربلا ارائه میدهد. از این منظر، عاشورا دیگر تنها یک واقعهی تاریخی نیست که قرنها از وقوعاش میگذرد، بلکه عاشورا حقیقتی تکرارشونده در هر زمان و مکان است و درونمایهی آن عشق است. امام در بطن ماجرای عاشورا تجلی عشقی فرازمینی و الهی است که با اندیشیدن و با چشم دل دیدن او میتواند اسلام واقعی را به خواننده بنمایاند.
کتاب «فتح خون» (روایت محرم) نوشته شهید سیدمرتضی آوینی (۱۳۷۲-۱۳۲۶)، نویسنده و فیلمساز دفاع مقدس است. شهید آوینی کتاب «فتح خون» را احتمالاً در محرم سال ۱۳۶۶ نگاشته است. او در زمان حیات، فرصتی برای تنظیم و چاپ این کتاب نیافت و تنها دو فصل ششم و نهم را تحت عناوین «ناشئهاللیل» و «سیاره رنج»، پس از تنظیم و ویرایش برای چاپ به ماهنامه «سوره» و «کتاب مقاومت» (فصلنامه دفتر ادبیات و هنر مقاومت) سپرد.
«فتح خون» کتابی ناتمام از آوینی که انتشارات واحه آن را پس از شهادت نویسنده منتشر کرد. فتح خون در ده فصل «آغاز هجرت عظیم»، «کوفه»، «مناظرهی عقل و عشق»، «قافلهی عشق در سفر تاریخ»، «کربلا»، «ناشئه الیل»، «فصل تمییز خبیث از طیّب (اتمام حجت)»، «غربال دهر»، «سیارهی رنج» و «تماشاگه راز» روایت میشود. فصل دهم نیز شامل تعدادی از یادداشتها و دستنوشتههای پراکندهی آوینی است.
آوینی در متن کتاب از احادیث و آیات متعدد قرآن استفاده کرده است و به رویداهای تاریخی همچون «یوم الترویه» اشاره کرده است. برای نمونه به حدیثی از پیامبر در حکمت العقول ص ۵۴ اشاره میشود که در آن از پیامبر نقل شده «در آخر الزمان برادرى مورد اعتماد و درهمى حلال کمترین چیزهایی هستند که میتوان یافت». آوینی در فتح خون با بیان مظلومیت سیدالشهدا و یارانش نقبی به حقیقت ماجرای عاشورا میزند و از راز و رمزهای آن پرده برمیدارد.
در بخشی از کتاب «فتح خون» میخوانیم:
«آیا آنان نمیدانستند که خلافت امتیازی موروثی نیست که از پدر به فرزند ارشد انتقال یابد؟
غبار غفلت بر همه چیز فرومینشیند و آیینههای طلعت نور کور میشوند و رفتهرفته یاد خورشید نیز از خاطرهها میرود، و نه عجب اگر در دیار کوران بوزینگان را انسان بینگارند!
اکثریت کامل مردم سَنة شصتویکم هجری قمری کسانی بودند که در دورة عثمان به دنیا آمده، در پایان عهد علی رشد یافته بودند. اکنون، در دورة معاویه، اینان حتی از تاریخچة زمامداری معاویه در دمشق خاطرهای روشن نداشتند. معاویة بن ابیسفیان ولایت شام را از خلیفة اول گرفته بود و اکنون نزدیک به چهل سال از آن روزها میگذشت.
در کتاب «پس از پنجاه سال» در این باره آمده است:
پنجاهسالههای این نسل پیغمبر را ندیده بودند و شصتسالهها هنگام مرگ وی دهساله بودند. از آنان که پیامبر را دیده و صحبت او را دریافته بودند، چند تنی باقی بود که در کوفه، مدینه، مکه و یا دمشق بهسر میبردند... اکثریت مردم، بهخصوص طبقة جوان که چرخ فعالیت اجتماع را به حرکت درمیآورد یعنی آنان که سال عمرشان بین بیستو پنج تا سی و پنج بود، آنچه از نظام اسلامی پیش چشم داشتند، حکومتی بود که «مغیرة بن شعبه»، «سعید بن عاص»، «ولید»، «عمرو بن سعید» و دیگر اشرافزادههای قریش اداره میکردند...»
انتهای پیام/