به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از قزوین، سرلشکر شهید «عباس بابایی» سربازی عاشق، متقی و وفادار بود که پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۶ به آسمان پر کشید و جاودانه شد.
این بزرگ مرد ۳۷ ساله در طول عمر تقریباً کوتاه خود، منشاء امنیت و آسایش بسیاری از هموطنان در جبهههای جنگ با ابتکار و نبوغ جنگی و حتی در پشت جبهه در زندگی خصوصی خود به نیازمندان شد.
بابایی یکی از دهها شهید شاخص استان قزوین و افتخار کشورمان است که با مظهر ایمان به خدا، عشق به وطن و در راه آزادی و امنیت مردمانش جان خود را ایثار کرد.
حالا ۳۳ سال از شهادت و عروج این قهرمان ملی در دوران دفاع مقدس میگذرد، خلبانی که با هوشی سرشار و ذهنی خلاق، چهره آشنای بسیجیان و یار وفادار فرماندهان قرارگاههای عملیاتی بود.
روایت زندگی امیر آسمانها
شهید بابایی در سال ۲۹ در قزوین متولد شد و در دوران کودکی و نوجوانی همانند پدرش یکی از تعزیه خوانان محبوب شهر بود.
عباس بابایی دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و در سال ١٣٤٨ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی، برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد.
شهید عباس بابایی پس از گرفتن مدرک کارشناسی ارشد از آمریکا به ایران بازگشت و چون از خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف – ۵ بود، به همراه تعدادی از خلبانان برای پرواز با هواپیمای اف-۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
در دوران انقلاب و مبارزه علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از نیروهای مومن و انقلابی نیروی هوایی، همراه با دیگر افراد متعهد ارتش وارد میدان مبارزه شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی او با دارا بودن تعهد، تخصص و توانایی مدیریتی در هفتم مرداد ماه ۱۳۶۰، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی را به عهده گرفت.
او علاوه بر فعالیت به عنوان فرمانده، با استفاده از امکانات موجود، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین اطراف پایگاه و شهر اصفهان پرداخت.
بابایی با شایستگی و رشادتهای فراوانی که در دوران فرماندهی این پایگاه از خود نشان داد، در نهم آذر ماه ۱۳۶۲، به درجه سرهنگی ارتقا یافت و به عنوان معاون عملیات نیروی هوایی منصوب شد.
رهبر انقلاب در مورد جایگاه رفیع شهید بابایی فرمودند:این شهید عزیزمان انسانی مؤمن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و همیشه بر همین خصوصیات نیز پابرجا ماند".
خود عباس ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
استقامت و بردباری در پروازهای طاقت فرسا
استقامت و بردباری او در انجام پروازهای طولانی مدت و طاقت فرسا با جنگنده اف-۱۴ که گاه تا ۱۰ ساعت بطول میانجامید و برای پوشش دادن نقاط کور رادارهای زمینی و دفاع از حریم هوایی میهن با انجام سوخت گیریهای متعدد هوایی همراه بود زبانزد خاص و عام بود.
او تنها در فاصله سالهای ۶۴ تا ۶۶، بیش از ۶۰ عملیات جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.
خاطرات خوش همرزمان شهید بابایی
خلبان والازاده، همرزم شهید بابایی با بیان اینکه شجاعت و تبحر، بلند نظری، توجه به زیر دستان، ایمان راستین، ولایتپذیری، رعایت حقوق دیگران و اهمیت دادن بیتالمال از ویژگیهای بارز آن شهید والامقام بود گفت: در همه عملیاتها مدیریت و سازماندهی درست نیروها و امکانات توسط شهید بابایی باعث غلبهٔ ما بر دشمن شده بود.
امیرسرتیپ خلیلی دیگر همرزم شهید بابایی نقش این شهید را در طول دوران دفاع مقدس بی بدیل دانست و شخصیتآن را الگویی برای نیروهای مسلح معرفی کرد.
او افزود: شهید بابایی مجاهد وارسته و اسوه مقاومت بود که سراسر وجودش از عشق و ایمان پر بود.
سرلشکر فیروز آبادی رئیس سابق ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح، در خاطرهای از این شهید بزرگوار میگوید: او همیشه خود را یک سرباز میدانست و همانند سربازها سر خود را میتراشید و هیچگاه دسری را که بعد از غذا به فرماندهان میدادند نمیخورد، چون سربازان از آن دسر محروم بودند.
امیر نصیرزاده دیگر همرزم شهید نیز میگوید: شهید بابایی برای پیشرفت سریع عملیاتها و حسن انجام امور، شخصاً پیشگام بود و تمام جبهههای جنگ را میگشت و اهداف را بررسی میکرد و همیشه پر خطرترین ماموریتها را خودش انجام میداد.
امیر سرتیپ دوم حسین چیت فروش هم از همرزمان سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی میگوید: اقدامات بابایی در تاریخ منحصر به فرد است او یک مجموعهی کاملی از تفکر انقلابی، بسیجی، شیعی، رهروی ولایت و اسلام شناسی بود.
او اضافه کرد: شهید بابایی توانست در یک روز دو فروند هواپیمای میراژ عراق را که فرانسه به آن کشور داده بود، منهدم کند و این در زمانی بود که فرانسه با فروختن و تجهیز بهترین و مدرنترین جنگنده ها، نیروی هوایی عراق را استحاله (تحول کامل) کرده بود.
همرزم سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی با بیان این مطلب که اقدامات آفندی و پدافندی بابایی در تاریخ منحصر به فرد است، وی را فرماندهای که توانست با تفکرات خلاقانهی خود جلوی دست اندازیهای دشمن بایستد توصیف کرد.
امیر سرتیپ دوم حسین چیت فروش یکی از دلایل محبوبیت و موفقیت پروژههای شهید بابایی را گردآوری تمام نیروهای متخصص و متعهد در یک مکان اعلام کرد و گفت: او یک مجموعهی کامل از تفکر انقلابی، بسیجی، شیعی، رهروی ولایت و اسلام شناسی بود.
این خلبان نیروی هوایی ارتش افزود: به کار گرفتن نخبگان نیروی هوایی از طیفهای فکری مختلف همانند شهرام رستمی، تیمسار دانش پور، فره آور و زنگنه از دیگر کارهای بابایی است. همان گونه که پیامبر (ص) از نخبهای همانند سلمان فارسی از کشوری دیگر استفاده کرد. این هنر بابایی بود که از همهی نخبهها به نحو احسن استفاده کند.
حسین چیت فروش عنوان کرد: میزان رضایت نخبهها از کار کردن با شهید بابایی به حدی بود که خود آنها اعتراف میکنند که ایمان، خدا و مکتب را از وی یاد گرفتند.
او همچنین با بیان خاطرهای به سادگی و خلوص نیت شهید بابایی اشاره و تعریف کرد: روزی شهید بابایی از من خواست تا با هم به منطقهی عملیات در جنوب برویم، اما به دلیل وضع بد آب و هوایی هیچ هواپیمایی نمیتوانست بلند شود. بعد او گفت با قطار برویم.
چیت فروش ادامه داد:ظهر آن روز پس از آن که بلیط قطار را خریدیم، ناهار مختصری خوردیم و راهی شدیم. صبح فردا مسئولین به گونهای متوجه شده بودند که ما در قطار هستیم و تشریفات گستردهای ترتیب دادند، ولی شهید بابایی بسیار از این حرکت ناراحت شد و به جای بنز تشریفات سوار پیکان شد و رفت.
شرح شهادت
صبح روز پانزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۶ مصادف با روز عید قربان، شهید عباس بابایی به همراه یکی از همرزمانش (سرهنگ نادری) با هدف شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز وارد آسمان عراق شد، او پس از خاتمه مأموریت، در آسمان خطوط مرزی مورد اصابت گلولههای تیربار ضد هوایی دشمن قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمد.
پیکر پاک این شهید بزرگوار در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شده و از او یک دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمد به یادگار مانده است.
امروز با گذشت ۳۳ سال از شهادت بابایی اگر چه جسم او دیگر در میان ما نیست، اما یاد و خاطره او در ابتکاراتش در نیروی هوایی ارتش در بدترین شرایط ممکن، دستگیریهای او از نیازمندان و از همه مهمتر فداکاریهای او در راه آزادی و سربلندی ملت ایران، در میان ماست و این یاد و خاطره فراتر از هر گرایشی و حزبی در دلهای ایرانیان همچنان برقرار خواهد ماند.
گزارش از سمیه کاتبی
انتهای پیام/پ