در گزارش زیر سرگذشت تلخ خانواده یک قاتل که در زندان منتظر اعدام است را می‌خوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روز‌ها برایشان به شماره افتاده. دست‌شان از همه جا کوتاه شده و فقط به معجزه چشم ‏دوخته‌اند. شاید کسی پیدا شود و فرزندشان را از قصاص نجات دهد. مهلت زیادی ندارند، اگر ‏رخت عزای حامد را به تن کنند، غم از دست دادن او هم باری می‌شود روی همه فلاکت‌‏هایشان. خودشان می‌گویند دیگر چیزی برایشان باقی نمانده، همه مال و اموالشان به دنبال آن ‏حادثه از دست رفت و حالا سرنوشت فرزند خانواده هم به طناب دار گره خورده. همین هم ‏شده تا این خانواده امیدشان به دست خیران باشد. آدم‌ها و گروه‌هایی که با ورود به این ‏پرونده آن را به صلح و سازش می‌رسانند‎.

خانواده سه‌سال است آواره شده. درست از فردای همان روزی که حامد با اسلحه شکاری ‏مرتکب قتل شد. قتل در میان طوایف زاگرس‌نشین یعنی شروع دردسر بزرگ و آغاز ‏درگیری‌های دنباله‌دار. خانواده «امیان» هم برای اینکه خون بیشتری ریخته نشود، از ‏کوهدشت به بهبهان مهاجرت کردند. پسر خانواده به جرم قتل عمد به زندان افتاد. اما آن حادثه ‏کل خانواده را درگیر کرد. زندگی‌شان را به هم ریخت. قوام پسر کوچک خانواده از دانشگاه ‏اخراج شد، همه مال و اموال‌شان هم از بین رفت و حالا تا چند هفته دیگر هم قرار است حکم ‏قصاص اجرا شود. مادر می‌گوید اگر نتوانیم ازآن‌ها رضایت بگیریم و پسرم را اعدام کنند، ‏من هم از غصه دق می‌کنم‎.

دومین روز فروردین ماه‌سال ٩٦ بود که دو برادر حامد و قوام به شکار جوجه تیغی رفتند. ‏امین هم طبق قرار آماده بود. درواقع حامد این طور وانمود می‌کرد که برای شکار دور هم ‏جمع شده‌اند. اما در ذهنش چیز دیگری می‌گذشت. به نقشه‌ای فکر می‌کرد که برای قدیمی‌‏ترین دوستش کشیده بود. حامد وقتی به اندازه کافی از خانه دور شد، بی‌آنکه حرفی بزند، ‏اسلحه شکاری را به طرف امین نشانه رفت. قوام تازه آنجا فهمید که ماجرا از چه قرار ‏است: «به ما چیزی نگفته بود. حامد عصبانی بود. با هم جرو بحث کردند، درگیر شدند‏، اختلاف داشتند. همانجا حامد چهار گلوله به او شلیک کرد. امین به زمین افتاد و غرق خون شد‏‏. دیگر نفس نمی‌کشید، ماهم ترسیدیم و فرار کردیم.» حامد به همین سادگی قدیمی‌ترین دوستش ‏را به قتل رساند و قاتل شد. قوام دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه چمران اهواز هم شریک ‏جرمش بود‎

چندماه بعد هر دو برادر دستگیر شدند. حامد بیست‌وپنج‌ساله درهمان بازجویی‌های ابتدایی به جرمش ‏اعتراف کرد. بعد هم پرونده به دادگاه رفت. قاضی به حامد حکم قصاص داد و قوام را هم به ‏جرم مخفی کردن جنایت دو سالی روانه زندان کرد. اما در همین حین اتفاقات دیگری هم افتاد. ‏مادر حامد همراه با دو پسر دیگرش مجبور شدند شبانه از کوهدشت خارج شوند. درست است ‏که آن‌ها جرمی مرتکب نشده بودند، اما واقعیت زندگی در میان مناطق اقوام کهگیلویه و ‏بویراحمد، چیز دیگری است. آنجا گاهی اختلافات کمتر از این هم باعث درگیری‌های دامنه‌‏دار و بزرگی شده است. آن طور که مادر حامد می‌گوید، آن‌ها فقط اسباب و وسایل ‏ضروری‌شان را با خودشان به بهبهان بردند.

باقی زندگی‌شان را همانجا جا گذاشتند: «دو تکه ‏فرش و تعدادی قابلمه و کمی وسایل آشپزی. دیگر نمی‌توانستیم چیز دیگری را باخودمان ‏ببریم. از ترس آبرو از آنجا فرار کردیم. پسرم آدم کشته بود.» این زن مسن هیچ وقت آن شب ‏را فراموش نمی‌کند. شبی که مخفیانه با یک وانت باری زندگی‌اش را رها کرد.

او  می‌گوید: «اگر آنجا می‌ماندم شاید درگیری‌ها بیشتر می‌شد حامد و قوام که ‏زندانی شده بودند. چاره دیگری نداشتم. پسر من هم مقصر بود. آن‌ها هم فرزندشان را از ‏دست داده بودند. حتی اگر او را ببخشند من نمی‌توانم کاری را که او با آبروی ما کرد، فراموش ‏کنم.» مدام می‌گوید پسرم اشتباه کرد، من هم اشتباه کردم، او نباید با تفنگ او را می‌زد، من هم ‏باید او را بهتر تربیت می‌کردم. حالا اگر او را اعدام کنند، جواب زنش را چه بدهم. تازه ‏چندماهی از ازدواج‌شان می‌گذشت که حامد به زندان افتاد. من پس از مرگ همسرم همه سعیم را کردم تا از پسرانم و خانواده محافظت کنم. اما اگر حامد قصاص شود، من از غصه می‌‏میرم و خانواده ازهم می‌پاشد‎.»

زندگی در بهبهان برای خانواده امیان کار ساده‌ای نبود. آن‌ها کشاورز و باغدار بودند. اما ‏دیگر زمینی نبود تا خرج زندگی‌شان کنند. چند ماه بعد هم خبردار شدند که زمین و باغ و خانه‌‏شان در دهدشت از بین رفته است. آتش به جان باغ‌شان افتاد و همه درختانش از بین رفت. ‏مادر حامد می‌گوید: «آن باغ و زمین تنها درآمدمان بود. کاش پای حامد می‌شکست و آن روز ‏برای شکار نمی‌رفت. همه زندگی‌ام از بین رفت.»

چند ماه بعد از آن اتفاق خانواده امیان ‏مجبور شدند بهبهان را هم ترک کنند. آن‌ها دیگر پولی نداشتند. روستای قالند شیخ در حوالی ‏بهبهان، جایی است که الان این خانواده در آن زندگی می‌کنند. قوام وقتی از زندان آزاد شد، ‏دیگر درسش را ادامه نداد. مجبور شد دانشگاه را رها کند تا در خرج و مخارج زندگی کمک ‏حال برادرهایش باشد: «اینجا کار نیست. یا باید زمین و باغ داشته باشی یا باید منتظر باشی تا ‏کسی تو را برای کارگری ببرد.»

او و برادرهایش کارگری می‌کنند. روزی که کار باشد، پول ‏هم هست. اما کار آن‌ها همیشگی نیست. قوام می‌گوید مادر و زن برادرهایش در خانه نان می‌‏پزند و با فروش آن شکم‌شان را به زور سیر می‌کنند. او می‌گوید: «چون پول ‏نداریم، هیچ‌کس هم برای رضایت واسطه نمی‌شود. همین چند روز پیش بزرگ‌تر‌های طایفه ‏به ما گفتند، چون پولی برای پرداخت دیه نداریم، آن‌ها هم نمی‌توانند کاری انجام دهند. حتی ‏امام جمعه منطقه حاضر است پا درمیانی کند. اما اوضاع مالی خیلی خراب است.»

در میان ‏اقوام دهدشت رسم است که بزرگ‌تر‌ها و آن‌هایی که ریش و موی سفید کرده‌اند به خانه قاتل ‏بیایند و چندباری آنجا دور هم جمع شوند تا مقدمات صلح و سازش را فراهم کنند. اما آن طور ‏که قوام می‌گوید دست او و خانواده‌اش آن‌قدر خالی است که حتی توان پذیرایی ساده از میهمان ‏ها را هم ندارند، چه برسد به پرداخت دیه.

به خاطر همین هم تا الان کسی واسطه نشده. ‏خانواده می‌خواهند هرطوری شده حامد را از چوبه‌دار دور کنند: «من می‌دانم که دیگر نمی‌‏توانیم به خانه خودمان در دهدشت بازگردیم. مادر و بقیه خانواده هم این را می‌دانند. با آن ‏کاری که برادر من انجام داده دیگری آبروی برای ما باقی نگذاشته. ما حاضریم تا آخرعمر هر ‏کاری که خانواده مقتول بخواهند انجام دهیم. به دست و پایشان می‌افتیم. خودم جای پسرشان ‏خدمت‌شان را می‌کنم‎. می‌دانم که عزیز از دست رفته آن‌ها دیگر برنمی‌گردد و زندگی آن‌ها ‏تباه شده است.» ‏

این خانواده دراین روز‌های باقی مانده آرزویی به جز رهایی فرزندشان از طناب دار ندارند. ‏رویایی که شاید به واقعیت تبدیل شود‎.

منبع: روزنامه شهروند

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
زهیل
۱۵:۱۸ ۲۰ مهر ۱۴۰۳
اعدامش کردن. چوب خدا صدا نداره خدا هم تقاص خیلی چیزهارو ازشون گرفت آه حامد دامن گیر همشون شده هرکسی ک رضایت نداد بهش گفتن اعدام بشه جوناشون هم ادست دادن همین کافی بود درد مارو کشیدن خدا جای حق نشسته
Iran (Islamic Republic of)
لطیف
۰۳:۲۵ ۲۵ تير ۱۳۹۹
اگه اززندان بیاد بیرون خودم میکشمش
Iran (Islamic Republic of)
Arefeh
۰۶:۱۴ ۰۳ تير ۱۳۹۹
کرونا هم مارو نکشه خودمون همو میکشیم
United States of America
ناشناس
۰۹:۱۴ ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
با سلام yjc عزیز اگه شماره ای چیزی از این خانواده دارین لطفا بدین هر چقدر در توانم هست میخوام کمکشون کنم من خودم هم 25 سالمه شکر خدا دستم به دهنم میرسه لطفا شماره بزارین مردم کمکشون کنن من خودم میخوام کمک کنم ولی چجوری پول بحسابشون بریزم خیلی دلم سوخت چون من هم از بچگی توی فقر و نداری بزرگ شدم الان خوب ادما درک میکنم میدونم درد نداری و فقر چیه لطفا شماره تماس شماره کارت چیزی بزارین ممنون میشم ازتون
Iran (Islamic Republic of)
Aa
۰۱:۲۴ ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
نامرد یک گلوله هم نزده چهارتا گلوله زده بیخودی به جوون مردم، رضایت دادن کاره درستی هست ولی در این مورد به هیچ وجه نباید رضایت بدن، کسی که زن داشته باشه و نون آور زن و مادرش باشه بعد با این قصابت آدم بکشه و به فکر خانواده و زن ومادر خودش نباشه و بیخود اونها رو بدبخت کنه، بیاد بیرون چیز درستی ازش در نمیاد، رضایت دادن اصلا صحیح نیست و بی‌شک رضایت نخواهند داد،
Iran (Islamic Republic of)
امین
۲۳:۴۵ ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
ان شاءالله خیرین دست بکار بشن و هم پاپیش بذارن واسه رضایت و هم خیرینی باشن واسه جمع کردن دیه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۲۰ ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
عجب خدا به دادشون برسه
یک لحظه خشم یک عمر پشیمانی
کاش پسره قبل از قتل همه این بدبختیها رو تو ذهنش مرور میکرد بعد تصمیم میگرفت