قتل داماد در جشن تولد با ضربات قلوه سنگ به دست مادرزن

طاهره برای برگزاری اولین جشن تولد نوه‌اش به خانه دخترش رفته بود که دستش به خون دامادش آلوده شد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  ساکنان یکی از برج‌های خیابان الهیه، چند وقتی بود فهمیده بودند سرایدار جوان برج که با زن و فرزندش در اتاقک سرایداری زندگی می‌کرد یکدفعه غیبش زده است. نمی‌توانستند ساختمان را بدون سرایدار رها کنند و دست از سر مرجان بر نمی‌داشتند و مرجان هر بار همان جواب قبلی را به آن‌ها می‌داد: با همه دوستان محسن تماس گرفته‌ام، اما خبری از او ندارم.

مرجان می‌ترسید همسایه‌ها به او مشکوک شوند. برای همین به برادرش میلاد گفت باید برای ظاهرسازی هم که شده به اداره پلیس بروم و بگویم محسن گم شده. اگر نروم همسایه‌ها به من شک می‌کنند.

زن جوان با پای خودش به اداره پلیس رفت و ناپدید شدن شوهرش را اطلاع داد. اما از همان موقع ماموران به خاطر ضد و نقیض گویی‌های مرجان به او مشکوک شدند. ده ماه از ناپدید شدن ناگهانی محسن می‌گذشت که بالاخره زن جوان پرده از راز قتل همسرش برداشت و گفت مادرش او را به قتل رسانده و بعد با همدستی برادرش میلاد، جسد را دفن کرده‌اند.

متهمان در دادگاه اتهام خود را قبول کردند و مادر محسن تقاضای قصاص قاتل فرزندش را کرد. قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم، قتل را دفاع مشروع تشخیص دادند و با منتفی دانستن قصاص، متهم را به پرداخت دیه و تحمل ده سال حبس محکوم کردند.

الفبای برخورد با فرد معتاد را یاد بگیریم
دکتر مجید ابهری، روان‌شناس در تحلیل روان‌شناسی پرونده قتل محسن گفت: قتل به عنوان یکی از جرایمی که پایان دادن عمدی به زندگی انسانی دیگر است، از خشن‌ترین جرایم محسوب می‌شود و و بالاترین درجه خشم یک انسان همین صدمه به انسان دیگر است. خشم و پرخاشگری در این حد، از ضعف کنترل هیجان رفتاری ناشی می‌شود و اعتیاد به عنوان عامل تشدید عوامل رفتاری یکی از اصلی‌ترین دلایل بروز این قتل بوده است.

اعتیاد مرد، در بیشترخانواده‌ها، ناراحتی زن و ایجاد ترس از آینده را در پی دارد و همین باعث می‌شود دچار عدم امنیت روانی شده و به اضطراب دچار شود. در چنین موقعیتی کسی که با فرد معتاد زندگی می‌کند به اندازه خود او نیاز به مراقبت و آموزش روان‌شناسی دارد و باید در مورد نحوه برخورد با معتاد آگاهی داشته باشد تا بتواند به زندگی خود و فرد معتاد کمک کند.

تسلط بر الفبای رفتار با یک معتاد کمک می‌کندخانواده‌ها دچار چنین تشنج‌های منجر به خشونت نشوند. شروع درگیری فیزیکی از سوی مقتول ناشی از عوارض اعتیاد بوده، اما برخورد دیگر اعضای خانواده هم نشان‌دهنده آن است که در کنترل رفتار مهارت نداشته و در مواجهه با رفتار‌های پرخاشگرایانه، مهارت ایستادگی و بروز عکس‌العمل مناسب را نشان نداده‌اند.

می‌خواست دخترم را خفه کند
دستش به خون دامادش آلوده شده و حالا با دستبند زندان به دادگاه آمده تا از خود دفاع کند. در راهرو که راه می‌رود صورتش را از نگاه آدم‌ها می‌دزدد. نمی‌خواهد با کسی چشم در چشم شود. پس از چند دقیقه وارد شعبه دوم می‌شود. زنی که در دادگاه تقاضای قصاص او را کرده، مادرشوهر دخترش است و حالا در عزای پسرش داغدار شده. بعد از محاکمه دقایقی پای گفت‌وگوی متهم پرونده می‌نشینیم.

چند سال داری؟
۵۴ ساله هستم. چهار فرزند دارم که وقتی خیلی کوچک بودند یتیم شدند. خانه مان قزوین بود. در باغ‌های کشاورزی کار می‌کردم تا خرج بچه‌هایم را بدهم.

چند سال بود دخترت با محسن ازدواج کرده بود؟
هفت سالی می‌شد با هم زندگی می‌کردند. محسن با عموی بچه‌های من آشنا بود. اما بعد از این‌که با مرجان ازدواج کرد فهمیدیم اعتیاد دارد. پسر خیلی خوبی بود و اهل کار. من دوستش داشتم و به خاطر اتفاقی که افتاده خیلی عذاب وجدان دارم. مرجان با اعتیادش مشکل داشت. یک بار در خانه مادرشوهرش فهمیده بود شوهرش موادمخدر مصرف کرده و با هم دعوا و کتک کاری کرده بودند. بعد می‌خواست طلاق بگیرد، اما محسن راضی به جدایی نشد.

از روز حادثه بگو.
یک سال بود که مرجان بچه‌دار شده بود. به من زنگ زد و گفت تولد دخترش است. محسن در یک ساختمان در الهیه تهران سرایدار بود و برای همین دخترم دور از من زندگی می‌کرد. خواست برای تولد دخترش به تهران بیایم تا تنها نباشند. پسرم هم می‌خواست از بازار تهران جنس بخرد و بفروشد.

چون آن موقع میلاد دستفروشی می‌کرد. تولد گرفتیم و خیلی به ما خوش گذشت. در جمع کوچکمان گفتیم و خندیدیم و بعد میلاد و محسن به استخر ساختمان رفتند. همه چیز خیلی خوب بود، اما یکدفعه مرجان و محسن دعوایشان شد. مرجان می‌گفت مقدار زیادی مواد از جیب محسن بیرون ریخته که می‌خواسته مقداری از آن را مصرف کند و بقیه‌اش را بفروشد.

محسن عصبانی شد و مرجان را کتک زد. می‌گفت، چون در کار من دخالت می‌کنی تو را می‌کشم. بعد نشست روی سینه مرجان و با دو دستش گلوی او را فشار می‌داد. من او را عقب می‌کشیدم، اما حریف نمی‌شدم از مرجان جدایش کنم. نوه ام هم داشت گریه می‌کرد و نفسش بالا نمی‌آمد. نمی‌دانستم باید به داد کدامشان برسم. مرجان سیاه شده بود. یکدفعه چشمم به قلوه سنگی که کنار ماشین لباسشویی گذاشته بودند افتاد. آن را برداشتم و چند ضربه به سر محسن زدم.

همان موقع تمام کرد؟
مرجان روی صورتش آب ریخت، اما تکان نمی‌خورد. دستم را جلوی صورتش گرفتم متوجه شدم دیگر نفس نمی‌کشد. شروع کردم به کتک‌زدن خودم. نمی‌دانستم در یک لحظه چه شد که این بلا را سر خودم و او آوردم.

پیشنهاد خودت بود که جسد را دفن کنید؟
با بچه‌هایم این تصمیم را گرفتیم. مرجان گریه می‌کرد و می‌گفت نمی‌توانم تو را لو بدهم. می‌ترسیدند من را اعدام کنند. وقتی میلاد به خانه آمد و موضوع را فهمید، حالش منقلب شد. او جوان آرامی است. اهل دعوا و پرخاشگری نبود. دانشجوی رشته معماری بود و الان درسش تمام شده و کار خوبی پیدا کرده است. اما فقط برای کمک به من، جسد محسن را با ماشین به اطراف قزوین برد و دفن کرد. می‌گفت اگر در خیابان رهایش کنیم، پلیس قبل از هر کس به ما شک می‌کند.

الان مرجان تنها زندگی می‌کند؟
نه با بقیه بچه‌هایم در قزوین زندگی می‌کند. خانواده محسن، دخترش را برده‌اند. مرجان در کارخانه تن ماهی کارگری می‌کند. اما هم او و هم بقیه بچه‌هایم افسردگی گرفته‌اند. خیلی ناراحتند که من در زندانم. اقوامم با من قهر کرده‌اند و می‌گویند کاری کردی که پایت به زندان باز شد.

روزهایت را در زندان چطور می‌گذرانی؟
بافتنی می‌بافم و تلویزیون می‌بینم.

برای جلب رضایت کاری کرده‌اید؟
یک بار چند نفر از اقواممان با مادر محسن حرف زده‌اند. اما او داغدار است و راضی به رضایت نیست. او هم دو پسرش را تنهایی بزرگ کرده بود. چشم امیدش فقط به بچه‌هایش بود که حالا یکی از آن‌ها کشته شده است. من نمی‌خواستم او را بکشم. فقط می‌خواستم دخترم را نجات بدهم.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
رسول
۲۳:۵۱ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
موادمخدر براحتی در دسترس هستش و فروشندگان این مواد کاسبی پررونقی دارند در عرض سه سوت با موتور سیکلت مواد براحتی توزیع میشه
راستی وظیفه کیه با این معضل برخورد کنه؟
Iran (Islamic Republic of)
جواد
۲۳:۰۴ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
مواد...اعتیاد...پناه برخدا...چه کارها بخاطر این اعتیاد لعنتی انجام میشه،که بعضیاشون غیر قابل باور هستند!!!!
عزیزان اگه اطراف شما کسی اعتیاد داره،همگی جمع بشید تا اون معتاد رو نجات بدید.
نجات یک معتاد = نجات جامعه.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۳۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
چرا باید مواد مث شکلات فراوان باشه؟
Iran (Islamic Republic of)
مانی
۲۰:۲۸ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
بیچاره حق داشته بکشدش !


البته قصدش کشدن نبوده!
Iran (Islamic Republic of)
محمد محمودی آبباریکی
۱۹:۳۴ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
به نظر من قتل کار میلاد بوده و مادرش به خاطر این که پسرش بلایی سرش نیاد و از زندگی عقب نیفته قتل رو گردن گرفته.این داستان رو هم سه نفری ساختن و تو این چندماه خوب روش کار کردن.کاملا معلومه ولی چون دادگاه شاهد یا مدرکی نداشته مجبور به صدور این رای شده.
United States of America
ناشناس
۱۹:۲۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
لعنت بر پدر و مادر کسی که این مواد مخدر و بخصوص مواد مخدر صنعتی را کشف کرد و لعنت خدا بر توزیع کنندگان آن چون فرد معتاد زندگی حد اقل پنج خانواده سببی و نسبی را به اتش می کشد بدون اینکه خودش بفهمد. اگر ترک نکند هیچ راه چاره ای جز فروپاشی خانواده ها در فرد معتاد متصور نیست .ص
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۰۵ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
اشتباه اول از سمت متوفی است که جلوی خانواده همسر میخواسته زنشو خفه کنه (هرچند شاید برای تهدید بوده باشه) و اشتبه بسیار بد دوم با سنگ زدن بود
با اینجال ستاد دیه باید بعد از مدتی بره سراغ مادر داغدار و با پرداخت غرامتی که هرچند جبران مافات نیست، این بنده خدا را هم آزاد کنند چون هر دو طرف اشتباه داشتند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۰۵ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
اشتباه اول از سمت متوفی است که جلوی خانواده همسر میخواسته زنشو خفه کنه (هرچند شاید برای تهدید بوده باشه) و اشتبه بسیار بد دوم با سنگ زدن بود
با اینجال ستاد دیه باید بعد از مدتی بره سراغ مادر داغدار و با پرداخت غرامتی که هرچند جبران مافات نیست، این بنده خدا را هم آزاد کنند چون هر دو طرف اشتباه داشتند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۴۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
امان از پیشامدهایی که به خواب شب هم فکرش را نمی کنی...
Sweden
ناشناس
۱۵:۰۶ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
تشکر که به درک فرستادیش .مثل یک شیر زن از دختر و نوه ات دفاع کردی .توکل بخدا کنید تا چه پیش بیاید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۰۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
وقتی تو همچین وضعیتی نیستین اینطور نظر ندین
اگه مادر یا پدر یک فرد معتاد بودین باز اینطوری تشکر میکردین ؟؟
اشتباه دخترش بوده ک تو مهمانی جار زده ک مواد پیدا کرده !!! این شد راه حل برای ترک اعتیاد ؟!!!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
پناه بر خدا داد از این اعتیاد لعنتی من نمیی دونم این اعتیاد چی داره که همه گرفتارشند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
پناه بر خدا داد از این اعتیاد لعنتی من نمیی دونم این اعتیاد چی داره که همه گرفتارشند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۳۹ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
این چیه ؟؟؟هیچی فاز روشنفرانی مثل توعه!!!!بله تو وروشنفکرانت که میگوییید به تو مربوط نیست دوس داره بکشه!!!!پس شکایت نکن
Iran (Islamic Republic of)
مانی
۱۳:۴۰ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
...ٔ
واقعا نمیدونم چی بگم !


اعتیاد.....
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۳۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
بگو مرگ بر روشنفکران!!!چون اون ها میگویند مواد را باید آزاد کرد مردم عقل دارن خودشون وخودشون صمیم بگیرن بکشن یانکشن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۰۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
تو برو از فمنیسم ها دفاع کن واز دخترای با اون سرووضع تو خیابان دفاع کن