به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هر کجا بود صدای خنده و شادی رزمندگان به پا بود، هر چادر و هر سنگری که میرفت شادی و خنده را نیز با خود به آنجا میبرد.
همه دوست داشتند تا افضل در جمع آنها حاضر شود به محض ورود خستگی همه در میرفت انگار نه انگار که از صبح تا شب پست بود و یا کار کرده بود در اوج خستگی افضل مانند مُسکِن بود و کاری میکرد که خستگی از تن پیر و جوان به در شود.
خستگی ناپذیر بود سنش نسبت به رزمندگان و بسیجیان بیشتر بود اما اصلا به روی خودش نمیآورد و سعی میکرد خود را هم سن و سن سال آنها نشان دهد.
غذا را که میخوردیم زودتر از دیگران غذایش را تمام میکرد و سفره را جمع و ظرفها را میشست، کفشها را مرتب میکرد، سنگر یا چادر را جمع و جور و برخی ریخت و پاش بچهها را جمع میکرد، هر چه اصرار میکردیم فایدهای نداشت و او کار خودش را میکرد.
به گفته همرزمانش بسیار شجاع بود کاری را که شاید دیگران توانایی انجام آنرا نداشتند و یا تمایلی به آن کار نداشتند را بر عهده میگرفت و به نحو احسن انجام میداد، طوری که به همین خاطر همیشه در جمع خط شکنان بود.
از عملیلاتهای خاکی تا آبی و خاکی حضور داشت، دوشگاچی متبحری بود اما در عین حال غواص زبردستی بود و کارش با اشن.گل عالی بود، در عملیاتهای مختلف خط شکن بود، در جبهههای نبرد شهید حاج احمد کاظمی و دیگر فرماندهان دفاع مقدس حساب ویژهای روی رزمندگان زنجانی داشتند و افضل فتحی نیز در این بین جایگاه ویژهای داشت.
کوچک و بزرگ افضل را دوست داشتند و احترامش میگذاشتند، همه را در هر شرایطی که بود کمک میکرد و کوچکترها او را به عنوان بزرگتر قبول داشتند و حرفش جایگاه ویژهای داشت، اگر در جایی غیبت یا کاری که خوشایند پروردگارش نبود حاضر نمیشد و اگر نا خودآگاه در جمع قرار میگرفت آنجا را ترک میکرد.
بچه کشاورز و سه برادر بودند پدرش ابوالفضل و مادرش مرضیه نام داشت، اهل روستای حسن ابدال در حدود 10 کیلومتری شهر زنجان، جنگ که شد با برادر کوچکش مصطفی اسلحه به دست گرفتند و راهی جبهه شدند.
افضل فتحی، در عملیاتهای کربلای4 و 5، والفجر 8 و 10، مرصاد و ... حضور داشت، برادرش در عمیلیات کربلای 5 به شهادت رسید و در حالی که خودش نیز در عملیات حضور داشت، به هیچ کس نگفت که برادرش شهید شده است تا بعدها همرزمانش متوجه شدند.
گفتنی است، مصطفی فتحی که متولد دوم اردیبهشت 1343 در روستای حسن ابدال از توابع شهرستان زنجان به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت که پنجم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد.
افضل در عملیات کربلای 5 بر اثر اثابت گلوله گرینوف از ناحیه باسن در حالی که به گفته همرزمانش در حال روحیه دادن به زخمیها بود به عقب بازگردانده شد، اما این آخر کار افضل در راه دفاع از میهن اسلامی نبود.
این رزمنده خستگی ناپذیر در والفجر 8 و بمباران شیمیایی حلبچه، فاو امالقصر و... شیمایی شد و اکنون با ضایعات بمبهایی که مدعیان امروزی حقوق بشر در اختیار صدام قرار داده بودند دست و پنجه نرم میکند.
این روزها مردم با کرونا دست و پنجه نرم میکنند و به خاطر قطع زنجیره آن بالاجبار در خانه قرنطینه شدهاند اما در همین ایامی که شاید برای دو روز قرنطینه حوصله ما سر رفته است و با کوچکترین بهانه دنبال فرار از آن هستیم، در گوشهگوشه این شهر و جای جای این میهن هستند کسانی که سالهاست در قرنطینه هستند.
افضل فتحی، 12 سال است که از خانه بیرون نرفته است و در واقع در خانه قرنطینه است، میگوید در روزهای ابتدایی دلتنگ میشدم ولی این روزها عادت کردهام، روزهای ابتدایی شاید پرخاش و بیتابی میکردم، چرا که دوستان و همرزمان هم کمتر پیشم میآمدند ولی بعدها عادت کردم.
افضل فتحی، پس از 106 ماه و 19 روز حضور در جبههها اکنون در خانه خود قرنطینه است، میگوید 30 درصد جانبازی نوشتهاند اما بر طبق اظهار نظر پزشکاه من 79 درصد جانبازی دارم. اما راضی هستم به رضای خداوند.
میگوید این روزها با بیماری قلبی، دیابت، و عوارض بمبهای شیمایی، پایی که مجروح شده و... روزهای زندگی را سر میکنم و با خاطرات گذشته ساعتها را سپری میکنم، این موضوع به راحتی با انواع قرصهایی که بالای تختش در جعبهای چیده شده مشخص است.
میگوید، متولد 1339 هستم و در روستای حسن ابدال به دنیا آمدم، 21 سال داشتم که راهی جبهه و جنگ شدم، دو سال اول را سرباز بودم و بعد به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوستم.
اگر جبهه نمیرفتم اکنون احساس پوچی میکردم، به هیچ وجه نارحت نیستم و از این که به موقع رفتم و دِین خود را به نظام و انقلاب و میهن ادا کردم خوشحالم، که رفتم و به هیچ وجه پشیمان نیستم.
به زور جبهه نرفتم، با خواست خودم رفتم و به خاطر دنیا نرفتم بلکه برای رضای خدا و دفاع از مردم کشورم در مقابل دشمنان به جبهه رفتم و امیدوارم خداوند متعال از من بپذیرد.
در عملیات والفجر 8 غواص بودم، در کربلای 4 حضور داشتم، کربلای 5 خط شکن بودم، والفجر 10 حضور داشتم، در جزیره مجنون و هورالعظیم و در بسیاری از عملیاتهای دفاع مقدس حضور داشتم.
یک روز فرمانده آمد و گفت؛ قطعنامه پایان جنگ مورد پذیرش قرار گرفته و باید نیروها را برای عقب نشینی به مرزهای بینالمللی آماده کنید، سخت بود ولی به هر حال بچهها را آماده کردیم، ولی پس از عقب نشستن دشمن هجوم آورد و ناجوانمردانه به رزمندگان تاخت.
در ایام عقب نشینی و هجوم دشمن به شدت زخمی شدم و به عقب منتقل شدم چند صباحی بستری بودم که ناگهان با هجوم دشمن و مزدوران دشمن یعنی منافقین مواجه شدیم دوران نقاحت را پشت سر میگذاشتم که دوباره دستور آمد برای مقابله با منافقین دسته را جمع و به منقطه غرب برویم.
منافقین که خیال میکردند همه چیز تمام شده با همه توان خود هجوم آورده بودند و فکر میکردند که کشور دیگر مدافعی ندارد، اما در همان ساعات اولیه و گامهای نخستین گرفتار مدافعان وطن شده و در همان جا تار و مار شدند.
بچهها بلافاصله دور هم جمع و سریع به منطقه اعزام شدیم حتی من به دلیل جراحتی که داشتم با عصا اعزام شدم، وقتی ما به منطقه رسیدیم و دشمن به همت ملت ایران عقب رانده شد، بوی تعفن اجساد منافقین که در سراسر منطقه پخش شده بود، سراسر منطقه درگیری را گرفته بود و تردد در منطقه مرصاد را غیر ممکن کرده بود.
منافقین بدون شناسایی و بدون اقدامات ابتدایی جنگی وارد منطقه شده بودند و با شجاعت و غیرتی که رزمندگان داشتند، شدیدا تار و مار شدند و دشت حسن آباد پر شد از اجساد وطن فروشانی که در داخل خودرو و روی سطح جاده و اطراف آن به دلیل آتشباری که نیروهای در صحنه داشتند، تکه تکه شده بودند.
منافقان به مرگی گرفتار شدند که حق هر وطن فروش و خائنی است که حتی به مردم خود نیز رحم نمیکنند، کسانی که در جنگ علیه کشور خودشان خیانت و جنایت کردند و به پیر و جوان و زن و مرد و هیچ کس رحم نکردند.
با حاج خانم دو تایی در خانه هستیم و حتی فرزندانم هم احتیاط میکنند تا به دلیل شرایطی که دارم دچار مشکل نشوم. ما هم همه موارد و نکات بهداشتی را که در مورد کرونا ویروس گفته میشود، رعایت میکنیم تا دچار مشکل نشویم. بیشتر اوقاتم را با خواب و گوش کردن به اخبار و دیدن برخی برنامهها میگذارنم.
به هر حال شرایط دشواری است و امیدوارم در این مدت مردم ایران سالم و سرحال باشند و هیچ آسیبی به مردم نرسد، در این جا دارد از همه پزشکان و پرستاران که در خط مقدم دفاع از جان مردم هستند تشکر کنم و به آنها خسته نباشید عرض کنم امیدوارم در کمال صحت و سلامت باشند، روهای سختی است و انشا الله این روزها هم مانند همه روزهای سخت مردم خواهد گذشت و مردم سربلند خواهند شد.
جنگ ما با جنگ امروزِ کادر پزشکی متفاوت است، پزشکان و پرستاران و کادر درمان روزهای سختی دارند چرا که ما در جنگ با دشمنی روبهرو بودیم که دیده میشد، اما این ویروس بسیار ریز است و به چشم هم دیده نمیشود و همین عامل مبارزه با کرونا را سخت میکند.
منبع: فارس
انتهای پیام/