به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هویت برای یک ملت، مثل روح برای بدن اهمیت دارد. اگر ارکان هویت جامعهای تضعیف شود، حیات فرهنگی همه مجموعه به خطر میافتد و اگر هویت فرهنگی از جامعهای گرفته شود، آن ملت در فرهنگهای دیگر هضم میشود.
با مطالعه تاریخ ایران، به دست میآید که دین، زبان، قومیتها و نژادها و استقلالطلبی از مهمترین ارکان هویت فرهنگی ما محسوب میشوند.
ارکان هویت ایرانی در دورههایی از تاریخ معاصر در نوسان بین حفظ و تغییر قرار داشته، مثلا جریان روشنفکری عصر قاجار، ترقی و توسعه را در غربی شدن میدید. جمله معروف سید حسن تقی زاده هم که گفته بود "باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم" نمونهای از همین دیدگاه است. نزاع بین مشروطهخواهان و مشروعهخواهان هم ریشه در همین ماجرا دارد. درحقیقت علما معتقد بودند، راهی که مشروطه پیش گرفته به استحاله فرهنگی و هضم در فرهنگ غربی ختم خواهد شد.
اما از زمان سرکار آمدن رضا شاه تا پایان حکومت محمدرضا، خیلی از معادلات تغییر کرد و ارکان هویت ملی ایران، گاهی به صورت علنی و خشونتآمیز و گاهی نرم و غیر علنی مورد تغییر و تحول قرار گرفت؛ تغییراتی که حکومت آن را برای توسعه کشور لازم میدانست.
مشهور است که پهلویها بسیار وطن پرست بودند، اما ملاک وطنپرستی به چیست؟ عیار وطن دوستی با میزان اهتمام به ارکان هویت فرهنگی سنجیده میشود. باید دید پهلوی چقدر به هویت ایرانی پایبند بود؟
دین مانع ترقی است!
محمدرضاشاه در یکی از سخنرانیهایش در سال ۴۱ گفته بود: «در زمان پدر من، زنهای ایران از پرده به اصطلاح حجاب، ولی به عقیده من از پرده غفلت و نیستی خارج شدند.»
در دوران سپهسالاری رضاشاه یا اوایل حکومتش خبری از مخالفت با دین و مناسک دینی یا منازعه با علما نبود. برخی تاریخدانها معتقدند این نوعی مماشات بود، برای اینکه راحتتر به قدرت برسد، اما آنچه مسلم است، سفر او به ترکیه در سال ۱۳۱۳ و مشاهده ترقی و پیشرفتی که کمال اتاترک در کشورش ایجاد کرده بود، تاثیر زیادی در تغییر رویه رضاشاه داشت. یکی از مولفههای فکری آتاترک این بود که دین مانع پیشرفت است و باید دست دین از مسائل اساسی کشور بریده شود. رضاشاه هم که شیفته ترقی و مدرنسازی کشور بود، مو به مو ایدههای آتاترک را در ایران پیاده کرد. برای همین از اولین اقدامات او بعد از بازگشت به کشور، کشیدن چادر از سر زنان بود. محمود جم «رئیسالوزرا» از رضاشاه نقل کرده که بعد از برگشت از ترکیه میگفت: «دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده، اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است.»
رضاشاه برای حذف چادر، به عنوان نماد دینداری خیلی مصرّ بود. برای همین وقتی مردم مشهد، در صحن گوهرشاد به این موضوع اعتراض کردند، چند صدنفر از آنها را به تیر بست تا درس عبرتی برای سایر مخالفان باشد.
در اسفند ۱۳۱۶ یعنی دو سال بعد از فرمان کشف حجاب، رضاشاه یک قدم دیگر برای محدود کردن دین برداشت. این بار عزدارای کردن به بهانه اینکه خرافات است و با روح مدرنگرایی ما سازگار نیست، ممنوع اعلام شد. در متن بخشنامهای که به تمام استانداریها و فرمانداریها ارسال شد، آمده است: «.. جلوگیری از روضه خوانی و خارج کردن خرافات از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن، امروزه رسالت اساسی داخلی دولت است...»
رضاشاه و آتاترک
محمدرضاشاه هم مثل پدرش اعتقاد داشت که حجاب ما را از ترقی و توسعه دور میکند. او در یکی از سخنرانیهایش در سال ۴۱ گفته بود: «در زمان پدر من، زنهای ایران از پرده به اصطلاح حجاب، ولی به عقیده من از پرده غفلت و نیستی خارج شدند.»
توجه رضاخان به زبان فارسی در راستای اهداف بلندمدت حکومت بود، برای رسیدن به باستانگرایی، تقلیل ادبیات دینی و توسعه نگاه ایران ما قبل اسلام.
اما تفاوت پسر با پدر در این بود که علنی با دین مخالفت نمیکرد. سیاست پهلوی دوم، رقیبتراشی برای اسلام بود. در این دوره بهاییت که دینی جعلی بود، طرفداران زیادی پیدا کرد. حتی دربار شاه هم سالها در اختیار بهاییانی مثل هویدا بود. البته این ماجرا برخی از دوستان شاه را هم عصبانی میکرد. اسدالله علم یار غار شاه، در کتاب خاطراتش گفته: «قابل تأسف است که پزشک شخصی شاه دکتر ایادی، باید از اعضای شناختهشده این فرقه باشد. این کار وجهه شاه را نزد روحانیون پایین میآورد» [۱]ادبیات فارسی، با مضمون باستانگرایی
در حکومت پهلوی برای توسعه زبان فارسی فعالیتهایی مثل تاسیس "فرهنگستان زبان" یا برگزاری همایش "هزاره فردوسی" انجام میشد. شاید بنظر برسد این رکن هویت فرهنگی ایران، اقبال خوبی داشته که مثل دین، مورد غضب قرار نگرفته، ولی واقعیت این است که فقط بخشی از ادبیات مورد استقبال بود و نه همه میراث ادبی گذشته.
محمدرضا کایینی، پژوهشگر تاریخ معاصر در مصاحبه با تبیان در اینباره میگوید: «توجه به ادبیات فارسی با رویکرد باستانگرایانه مورد اهتمام رضاخان بود که این کار را هم توسط فروغی انجام داد و فرهنگستان را تاسیس کرد. این توجه به زبان فارسی در راستای اهداف بلندمدت حکومت بود برای رسیدن به باستانگرایی، تقلیل ادبیات دینی و توسعه نگاه ایران ما قبل اسلام.»
آرزوی امپراطوری تک قومی
ایران کشوری چند قومیتی است و نمیشود قومیتها را از ایران و هویت فرهنگی ایران جدا کرد. اما یکی از اقدامات رضاشاه سرکوب ایلات و قبایل بود. آبراهامیان، مورخ تاریخ معاصر معتقد است رضاشاه در آرزوی امپراطوری تکقومی، با مردمی یک زبان و یک فرهنگ بود و سیاستهای او راجع به قبایل، مثل خلع سلاح کردن، ایجاد پاسگاههای متعدد در مناطق عشایر و مانع ازکوچ سالانه آنها شدن، با همین آرزو مرتبط بود. [۲]در کنار توسعه و پیشرفتی که در حکومت پهلوی به وجود آمد، هویت اصیل ایرانی-اسلامی ما تضعیف شد؛ هویتی که چندین قرن برای حفظ خون دلها خوردند و برای آن خونهای زیادی دادند.
البته عشایر بیش از آنکه از سرکوب شدن یا خلع سلاح شدن ناراحت باشند، از بی احترامی مامورانی که برای زیرنظر داشتن عشایر یه آن منطقه رفته بودند، ناراضی بودند. «ویلیام داگلاس» قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا که در سال ۱۳۲۸ به مناطق عشایری رفته بود، از یکی از مردم عشایر نقل میکند که در دوران سلطنت رضاشاه سروانی بود که در این منطقه خدمت میکرد او تعدادی توله سگ اصیل داشت که بر حسب تصادف مادر آنها مرده بود. سروان هر روز صبح سربازانی را به ده میفرستاد تا به زور مقدار دو لیتر شیر مادر برای توله سگهای او جمع کند. [۳]استقلالی که نداشتیم
روحیه بیگانهستیزی، استقلالطلبی و حفاظت از مرزهای وطن، از ارکان هویت فرهنگی مردم ایران است. اینکه پهلوی با حمایت غرب روی کار آمد و زمانی که دیگر غرب رضاشاه را نخواست، بالاترین مقام اجرایی کشور را تبعید کرد و پسرش را روی تخت پادشاهی نشاند، بزرگترین ضربه را به این رکن هویت فرهنگی ما زد، اما این همه ماجرا نبود. شاه مملکت برای عزل و نصبهایش هم استقلالی نداشت. علی امینی یکی از نخست وزیران شاه میگوید: «همیشه خارجیها افرادی را به شاه تحمیل میکردند. رزمآرا (رئیس ستاد مشترک ارتش) و بعداً نخستوزیر را هم آمریکاییها به او تحمیل کردند.» [۴]یکی از آسیبهایی که در نبود استقلال سیاسی به وجود آمد، از دست دادن بحرین بود. گرچه ارتش شاه یکی از قدرتمندترینها بود، ولی وابستگی به غرب باعث شد شاه بحرین که یکی از مهمترین جزیرههای خلیج فارس بود را به انگلیسیها ببخشد.
بنظر میرسد افسانهای که از وطنپرستی پهلویها ساخته میشود، چندان واقعیت خارجی ندارد. وطنپرستی به این نیست که فقط ظاهر کشور آباد شود، ولی به میراث فرهنگی وطن توجهی نشود. در کنار توسعه و پیشرفتی که در حکومت پهلوی به وجود آمد، هویت اصیل ایرانی-اسلامی ما تضعیف شد؛ هویتی که چندین قرن برای حفظ خون دلها خوردند و برای آن خونهای زیادی دادند.
منبع: تبیان
انتهای پیام/