در این گزارش به مناسبت پنجمین سالگرد رحلت مجاهد پارسا، آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی نگاهی به زندگی یار دیرین انقلاب شده است.

سیاستمدار صادقبه گزارش  حوزه مجلس گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی به تاریخ ۱۴ مرداد سال۱۳۱۰ در روستای کن که در آن زمان در دو فرسخی تهران و هم اکنون بخشی از آن است (شمال غرب) چشم به جهان گشود. شغل پدر ایشان مرحوم اسدالله کنی کشاورزی بود که گهگاه به تجارت نیز می‌پرداخت. ایشان در مورد پدر خود می‌گویند: «پدرم مردی مذهبی، مقید به مسائل دینی و بلکه متعصّب در مسائل دینی و مقید بودند که فرزندانش را با آداب مذهبی تربیت کند.

یادم نمی‌رود که در همان اوانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده بودم، ولی نزدیک بلوغ بودم، یک روز ایشان مرا خواست و گفت که می‌خواهم با تو خصوصی صحبت کنم. پدرم گفت: تو کم کم داری به سن تکلیف می‌رسی و باید با مسائل شرعی آشنا شوی، لذا می‌خواهم مسائلی را به طور خصوصی به تو بگویم تا فرد دیگری در این مسائل با تو صحبت نکند. آنگاه مسائل غسل و جنابت و طهارت و امثال این‌ها را برای من توضیح داد. در ایوان منزلمان این نصایح را به من فرمود و اصرار داشت که کسی هنگام بیان این حرف آنجا نباشد.» [۱]

«مرحوم پدرم همیشه با علما و روحانیون رفت و آمد داشت. ایشان با علمای کن و تهران مانند آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی عمیقی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی، آیت‌الله سرخه‌ای، آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی و ... ارتباط داشتند و در منزل ما در ایّام ماه رمضان، ماه محرّم، اعیاد مذهبی و امثال ذلک غالباً علما، رفت و آمد داشتند» [۲]ایشان دوران ابتدایی را که شش کلاس بود در کن گذراند و سپس در ۱۴ سالگی برای تحصیل علوم دینی به تهران کوچ کرد.

ورود به حوزه

آیت‌الله مهدوی کنی در سال ۱۳۲۴ عازم تهران شده و برای آغاز دروس حوزوی وارد مدرسه‌ی سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری فعلی) می‌شوند، اما پس از حدود دو هفته فضای مدرسه را مقبول نمی‌یابند و بر اساس تعاریفی که شنیده بودند به مدرسه لرزاده به سرپرستی آیت‌الله برهان از شاگردان مرجع بزرگ شیعه آیت‌الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی منتقل می‌شوند.

آیت‌الله مهدوی کنی از درس‌ها و اساتید دوره‌ی مقدمات خود اینگونه یاد می‌کنند: «صرف میر را نزد شیخ جواد، انموذج را نزد شیخ کاظم مستفید که بعد‌ها طبیب شد، بخشی از سیوطی، چند باب مغنی و مُطوَّل را نزد پیرمرد ملایی به نام سلماسی، قسمتی از سیوطی را نزد آیت‌الله قاضی امام جمعه دزفول و مابقی مغنی را نزد مرحوم برهان خواندم.» [۳]

حوزه علمیه قم

وی در سال ۱۳۲۷ عزم قم نموده و راهی دیار علم و فضیلت می‌شوند. در سه سال ابتدایی در مدرسه‌ی فیضیه سکنی گزیده و پس از آن به مدرسه حجّتیه رفته و در قم از محضر بسیاری از بزرگان کسب فیض کردند.

بخشی از کتاب معالم‌الاصول را نزد آیت‌الله سبحانی و قسمت دیگر آن را نزد حاج سیّدجواد حسینی، مطوّل را از حضرات آیات سیدرضا صدر، مشکینی و صالحی نجف‌آبادی، قوانین را نزد شیخ یوسف شاهرودی، بخشی از رسائل و کفایه را نزد شیخ عبدالجواد خمینی (سدهی)، قسمتی از مکاسب و کفایه را پیش آیت‌الله مجاهدی، بخش دیگر مکاسب و رسائل را نزد آیت‌الله سلطانی طباطبایی و مقداری از کفایه را در محضر آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرا گرفتند. [۴]

پس از پایان یافتن این دروس که مربوط به دوره سطح بودند وارد مرحله‌ی درس خارج و مراحل عالی حوزه می‌شوند. پنج سال استفاده از محضر مرجع بزرگ زمان آیت‌الله العظمی بروجردی، نه سال بهره‌مندی نزد حضرت امام خمینی (ره) و خوشه چینی از مفسّر کبیر و فیلسوف بزرگ علامه سیّدمحمدحسین طباطبایی و همچنین استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، سال‌های پربار سطوح عالی حوزه را برای آیت‌الله مهدوی کنی رقم زد.

ایشان از اساتید مؤثر بر شکل‌‍‌گیری شخصیت خود بدین شکل یاد می‌کند:

«غیر از مرحوم برهان که در شکل‌گیری اولی طلبگی من تأثیرگذار بوده، سه تن از اساتید بزرگوار که من از محضرشان استفاده برده‌ام، بیش از همه در شخصیت من اثر گذارده‌اند. هر کدام از جهتی. در جهت‌گیری‌های فقهی و روش برخورد با مسائل فقهی، مرحوم آیت‌الله بروجردی، زیرا ایشان در فقه و علم اصول صاحب سبک بود... از نظر سیاسی و اخلاقی امام بیش از همه در شخصیت من اثر گذارده است. از نظر فلسفه، آشنایی با قرآن و افکار و اندیشه‌های نو، مرحوم علامه طباطبایی در من بسیار اثر گذارده است.» [۵]آشنایی با حضرت امام (ره)

آیت‌الله مهدوی‌کنی از نحوه‌ی آشنایی خود با امام (ره) اینگونه یاد می‌کنند:

«اولین آشنایی بنده با حضرت امام (ره) در سال ۱۳۲۷ ش در مدرسه فیضیه رخ داد. به هنگام مرجعیت آیت‌الله بروجردی، من ابتدا از آیت‌الله حجّت تقلید می‌کردم و به تبعیّت از مرحوم برهان که اولین استادم بود، آیت‌الله حجّت را بر دیگران ترجیح دادم. به نظر او تنها، روحانیون، علما و طلاب باید مرجع شایسته را تعیین می‌کردند و دولت نباید در این کار دخالت نماید. لازم به توضیح است که در آن روزگار دولت به مرجعیت آیت‌الله بروجردی روی خوش نشان می‌داد و شاه هم بعد از فوت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی تلگراف تسلیت برای ایشان فرستاد. این تلگراف به منزله‌ی آن بود که دولت، ایشان را مرجع تقلید و جانشین آن مرحوم می‌داند. حتی روزنامه‌ها در آن زمان آیت‌الله بروجردی را مرجع معرفی کردند. البته ذکر این نکته لازم است که شخصیت آیت‌الله بروجردی بسیار بالاتر از آن بود که کوچکترین وابستگی به رژیم داشته باشد. زیرا زندگی او در تمام مراحل شاهد عظمت او بود. احتمالاً دستگاه در آن زمان فکر می‌کرد که اگر مرجعیت به داخل ایران انتقال یابد موقعیت کشور به عنوان بزرگترین سرزمین شیعه بالا می‌رود و بر حیثیت آن افزوده می‌شود؛ چون در عراق، پاکستان، هند و لبنان، شیعیان زیادی زندگی می‌کردند و نگاه آن‌ها همه متوجه ایران بود، به خصوص در آن زمان روابط دولت ایران و عراق حسنه نبود، لذا رژیم می‌خواست از این موقعیت به سود خود بهره ببرد.

البته آقای برهان با موضعگیری‌هایش در مورد مرجعیت به جایگاه خود لطمه وارد ساخت، ولی یقیناً او در حرف‌های خود حسن نیّت داشت. او مرد صالحی بود و من، چون خصوصیات مثبت او را می‌دانستم در این خصوص توصیه‌های او را گوش می‌کردم، ولی با توجه به گسترش دایره نفوذ آیت‌الله بروجردی پس از ورود به قم برای ادامه‌ی تحصیل درباره مرجع اعلم تحقیق بیشتری انجام دادم. از یکی از دوستانم؛ یعنی مرحوم آشیخ احمد مولایی – که بعد از انقلاب تولیت آستان حضرت معصومه (س) را به عهده گرفت – درباره مرجع اعلم پرسش‌هایی را مطرح کردم. او به من گفت در خصوص مرجعیت باید دقت بیشتری بکنیم. او به من پیشنهاد نمود تا برای رفع شبهات خود درباره‌ی مرجع اعلم به حاج آقا روح‌الله رجوع کنیم. من گفتم حاج آقا روح‌الله را نمی‌شناسم.

ایشان گفت: ایشان از اساتید بزرگ قم است، شب برای شرکت در نماز جماعت به مدرسه فیضیه می‌آید. نزدیکی‌های غروب یک روز، حضرت امام (ره) در صف اول نماز در حیاط مدرسه فیضیه نشسته بود. آقای مولایی ایشان را به من نشان داد و گفت سؤالت را از ایشان بپرس. خدمت امام (ره) رسیده و سؤال خود را به این صورت مطرح کردم که: به نظر شما مرجع اعلم چه کسی است؟ ایشان تأملی کرد و اگرچه نفرمود که اعلم چه کسی است، اما فرمودند که از آقای بروجردی تقلید کنید. البته من قبل از این از آقا میرزا جعفر سبحانی – که کفایه را نزد حضرت امام (ره) می‌خواند – از مراتب فضل و علم حضرت امام (ره) چیز‌هایی شنیده بودم. به خصوص آقای سبحانی از فلسفه و فقه ایشان خیلی تعریف می‌کرد. من پس از آشنایی با امام (ره) کتاب کشف‌الاسرار ایشان را خواندم. پس از مطالعه این کتاب درک کردم ایشان با رژیم پهلوی سخت مخالف است، چون مطالب تندی علیه رضاخان در این کتاب آورده بودند.» [۶]

وی در مورد کوبنده و مؤثر بودن درس اخلاق امام (ره) خاطرنشان می‌کند: «ایشان (امام) گاهی در پایان درس تذکرات اخلاقی داشتند، من، چون غیبت‌ام در درس‌ها کم بود و کم مسافرت می‌کردم، در همه جلسات درس حضور داشتم. گاهی روز‌های اول و بیشتر روز‌های آخر درس، مسائل اخلاقی را بیان می‌کردند. آن روزها، روز‌های بسیار جالبی بود و اثرات عمیقی در روح خود بنده داشت و در دیگران هم همین اثر مشهود بود. بیانات اخلاقی امام خیلی کوبنده و موثر بود، البته امام مسائل سیاسی را هیچ وقت در جلسات عمومی آن زمان مطرح نمی‌کردند، ولی مسائل اخلاقی و ایجاد حس مسئولیت و امثال این‌ها را در بین طلاب ترویج می‌کردند. من در بحث‌های اخلاقی امام یک ویژگی برجسته می‌دیدم و آن دعوت طلاب به تقوا و اخلاص بود که در آن وقت در بیانات امام همیشه ظهور داشت. [۷]

در مورد روش تدریس امام (ره) هم می‌گویند: «نکته مهمی که در روش تدریس امام کاملاً محسوس بود، ترغیب طلاب به درس خواندن و ملا شدن بود. روش امام این بود که طلبه را محقّق بار بیاورد، درس امام، طلبه‌پرور بود... امام حالت تحقیق داشتند...، چون خودشان محقّق بودند، عملاً طلبه را وادار به تحقیق می‌کردند، به قول امروزی‌ها دارای مکتب بود و طلبه‌ها را محقق بار می‌آورد.» [۸]

دوراندیشی شهید مطهری

داستان انتصاب آیت‌الله مهدوی کنی به ریاست کمیته انقلاب اسلامی با ابتکار شهید مطهری نیز از نکات جالب و عبرت‌انگیز تاریخ انقلاب است. ایشان در خاطرات خود در مورد این مقطع آورده‌اند:

«ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند نشسته بودیم (در مدرسه علوی). این قدر یادم است که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مفتح، آیت‌الله محلاتی، آیت‌الله شاه‌آبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند. در اتاقی نشسته بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت می‌کردیم. ساعت حدود یازده و نیم شب بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: چه نشسته‌اید که امکان دارد فاجعه‌ای رخ دهد. گفتیم چه شده؟ گفتند: الان این نهضتی‌ها و بعضی از این وزرای نهضت (آزادی) این‌ها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام حکم فرماندهی نیرو‌های انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته‌اند و بناست ساعت ۱۲ از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و به یک معنا احساسی و ساده است. این‌ها دورش را گرفته‌اند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب؛ یعنی نیرو‌های مسلح انقلاب را در اختیار این‌ها قرار دهد و این خیلی خطرناک است. آقای مطهری از آقایان استمداد طلبیدند. آقایانی که نشسته بودند گفتند حالا چه کار کنیم؟ امام برای ایشان حکم می‌نویسد. ایشان فرمود یکی از شما‌ها مسئولیت کمیته‌ها را بپذیرید، بعد فکری می‌کنیم. برای اینکه از دست این آقایان نجات پیدا کند یک نفر از شما مسئول این کار بشود. پس از گفتگوی کوتاه با آقایان حاضر در جلسه و عدم پذیرش آن‌ها بالاخره قرعه فال به نام بنده افتاد. گفتم این کار، کار من نیست و من بلد نیستم اصلاً کمیته یعنی چه؟ گفتند: حالا فعلاً شما قبول کنید. من گفتم که به تنهایی نمی‌توانم این کار را بکنم. آقای مطهری گفتند: من شما را در اوایل کار کمک می‌کنم... آقای مطهری از همان به جا خدمت امام (ره) رفتند و عرض کردند شما دو سه دقیقه‌ای به این اتاق (اتاق پهلویی) تشریف بیاورید. امام (ره) از پیش آن‌ها به آن اتاق آمدند.

مرحوم مطهری گوشزد کردند که این جریان، جریان خطرناکی است. حضرت امام (ره) نسبت به آقای مطهری بیش از همه علاقه و ایمان داشتند... آقای مطهری گفتند که آقای لاهوتی را برای سپاه بگذاریم – آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود – امام گفتند: پس چه کسی کمیته را قبول می‌کند؟ گفتند: آقای مهدوی اعلام آمادگی کرده؛ امام گفتند اشکالی ندارد و حکم سرپرستی کمیته‌ها به طور موقت به نام حقیر صادر گردید. من همان جا حکم را گرفتم و هم اکنون این حکم به خط شهید مطهری و امضای حضرت امام نزد حقیر موجود است.» [۹]

این درایت شهید مطهری بعد‌ها در نحوه‌ی برخورد آیت‌الله مهدوی‌کنی با بحران‌های مختلفی از جمله تبریز، اصفهان، قهدریجان (باند سیدمهدی هاشمی) و... به خوبی نمایان شد.

شورای نگهبان

آیت‌الله مهدوی کنی از سوی حضرت امام (ره) در دو دوره به عضویت فق‌های شورای نگهبان منصوب شدند. بار اول در اولین دوره و به تاریخ ۰۱/۱۲/۱۳۵۸ به همراه حضرات آیات جنتی، ربانی شیرازی، رضوانی، صافی گلپایگانی و صانعی معرفی شدند که بعد از مدتی و به دلیل همزمان شدن با مسئولیت وزارت کشور از این شورا استعفا داده و امام (ره) به جای ایشان آیت‌الله خزعلی را در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۵۹ منصوب نمودند. پس از رحلت مشکوک و شهادت گونه آیت‌الله ربانی شیرازی در اسفند ۱۳۶۰ امام (ره) به تاریخ ۲۱/۱۲/۱۳۶۰ ایشان را برای بار دوم به عضویت شورای نگهبان منصوب کردند. آیت‌الله مهدوی کنی خود در این‌باره نقل می‌کنند:

«بنده در اولین دوره شورای نگهبان به دستور امام عضو بودم. بعد از مدتی مسئولیت وزارت کشور به من پیشنهاد شد. در آنجا این مسئله را با دوستان شورای نگهبان در میان گذاردم که آیا جمع بین عضویت در شورای نگهبان- به عنوان یکی از فق‌های شورای نگهبان- و وزارت کشور امکان دارد؟

شبهه از اینجا ناشی می‌شد که شورای نگهبان به یک معنا متمم قوه‌ی مقننه است و در حقیقت جزء قوه مقننه محسوب می‌شود. از آن طرف، وزارت کشور جزء قوه‌ی مجریه است. از آنجا که این‌ها باید از هم جدا باشند این شبهه پیش می‌آمد که وزارت کشور (یا سرپرستی وزارت کشور، چون ابتدا سرپرست بودم) چطور با عضویت در شورای نگهبان که متمم قوه‌ی مقننه است جمع می‌شود؟ در آنجا بنده این مسئله را به بحث گذاشتم. بیشتر دوستان این را مشکل نمی‌دانستند، می‌گفتند که شورای نگهبان متمم قوه‌ی مقننه نیست بلکه به یک معنا از طرف مقام رهبری ناظر بر وضع قوانین و تطبیق آن‌ها با قوانین شرع و قانون اساسی است. بعضی‌ها هم می‌گفتند بالاخره یک بُعد آن، بُعدِ قانون‌گذاری است و تا این شورا آن قانون را تأیید نکند، قانون به صورت قانون در نمی‌آید، پس متمم قوه‌ی مقننه است. از آنجا که مسئله مورد شبهه بود بنده بهتر دیدم که استعفا بدهم. البته کسی به من نگفت استعفا بده. من خودم نامه‌ای خدمت امام (ره) نوشتم. عرض کردم بنده برای اینکه هیچ ابهامی باقی نماند و کسی – از موافق یا مخالف – نسبت به نهادی که کار اساسی انجام می‌دهد و نگهبان قوانین شرع و قانون اساسی است، شبهه‌ای وارد نکند، اجازه خواستم که استعفا بدهم. ایشان هم پذیرفتند. [۱۰]

نکته جالب اینجاست که ترجیح امام (ره) بر ماندن آیت‌الله مهدوی‌کنی در شورای نگهبان است و تا حدود ۵ ماه از پذیرش این استعفا استنکاف می‌نمایند، اما بالاخره به دلیل محذوری که ذکرش رفت با استعفای ایشان موافقت می‌فرمایند. حضرت امام (ره) در پاسخ نامه‌ی آیت‌الله مهدوی‌کنی آورده‌اند: «من بهتر می‌دانم جنابعالی در شورای نگهبان باشید؛ مگر اینکه برای وزارت کشور کسی‌که شرایط را دارا باشد پیدا نکنید. ان‌شاءالله تعالی موفق باشید.۸ شهریور ۱۳۵۹ / ۱۹ شوال ۱۴۰۰» [۱۱]

«بعد صحبت این بود که چه کسی به جای بنده بیاید. بنده از جمله افرادی که خدمت امام (ره) پیشنهاد دادم، جناب آقای امامی بود. یکی دو نفر دیگر هم برای جایگزینی پیشنهاد دادم. امام (ره) هم آقای امامی را پذیرفتند و به ایشان حکم دادند. البته بعضی از اعضای بیت امام (ره) با این انتخاب موافق نبودند.» [۱۲]

البته گفتنی است آیت‌الله امامی کاشانی در پایان مرحله دوم حضور آیت‌الله مهدوی کنی یعنی تیرماه ۱۳۶۲ به جای ایشان منصوب شدند. آیت‌الله مهدوی کنی در خاطراتشان عنوان می‌دارند که آقای امامی را به جای خود پیشنهاد داده و مورد قبول امام قرار گرفته [آیت‌الله امامی کاشانی در تیرماه سال ۶۲ به جای ایشان وارد شورای نگهبان شدند]در حالیکه امام (ره) آیت‌الله خزعلی را به جای ایشان منصوب فرموده و در حکمشان برای آیت‌الله خزعلی می‌نویسند: «جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی دامت افاضاته؛ چون جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ محمدرضا مهدوی‌کنی عضو شورای نگهبان به خاطر مشاغل مهم دیگری که دارند نمی‏توانند در جلسات شورا شرکت نمایند، از این‌رو طبق اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی تشکیل می‌شود و انتخاب اعضای آن بر طبق شرایط تعیین‌شده به عهده‌ی اینجانب می‌باشد، بدین‌وسیله جنابعالی را به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب می‌نمایم. از خدای تعالی موفقیت هرچه بیشتر شما را امیدوارم. ۱۲ بهمن ۱۳۵۹ / ۲۵ ربیع‌الاول ۱۴۰۱» [۱۳]

ذکر این نکته هم ضروری است که با درگذشت آیت‌الله ربانی شیرازی در اسفند ۱۳۶۰ امام (ره) بار دیگر آیت‌الله مهدوی‌کنی را که دیگر مسئولیتی در وزارت کشور نداشتند به عضویت شورای نگهبان منصوب نمودند و با پایان یافتن دوره قانونی عضویت آیت‌الله مهدوی‌کنی در شورای نگهبان به تاریخ تیرماه ۱۳۶۲، آیت‌الله امامی کاشانی را به جای ایشان منصوب فرمودند.

آیت‌الله مهدوی‌کنی در مورد دوره اول شورای نگهبان و شخص آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی که در آن زمان دبیر شورای نگهبان بودند می‌گویند: «در دوره اول شورای نگهبان، خیلی سخت‌گیری می‌شد؛ نمی‌خواهم بگویم در دوره‌های دیگر نشد، ولی به خصوص در آن دوره- که تجربه قبلی نبود- خیلی سخت‌گیری می‌شد. در آن زمان جناب آیت‌الله صافی در شورای نگهبان تشریف داشتند. ایشان خیلی دقّت و سخت‌گیری می‌کرد و واقعاً دقت‌های بسیار جالبی داشتند. حضور ایشان در شورای نگهبان، خیلی مفید و مغتنم بود. دقت زیادی داشتند، مطالعه زیاد می‌کردند. گاهی می‌آمدند و می‌گفتند من دیشب تا ساعت سه بعد از نیمه شب مطالعه کردم؛ مثلاً بیست صفحه در رابطه با اشکال‌های فلان لایحه – از نظر قانون اساسی یا از نظر شرع - مطلب نوشته‌ام. گاهی اوقات هم اشکالات‌شان وارد بود.» [۱۴]

نخست وزیری و ...

از مسئولیت‌های بسیار مهم آیت‌الله مهدوی کنی پست نخست‌وزیری در دوران گذار از دولت شهیدان رجایی و باهنر به دولت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌باشد.

طبق اصل ۱۳۰ قانون‌اساسی، در صورت فوت، کناره‌گیری یا بیماری بیش از دو ماه یا عزل رئیس جمهور، شورای موقت ریاست جمهوری مرکّب از رئیس دیوان عالی کشور، رئیس مجلس و نخست‌وزیر تشکیل و تا انتخاب رئیس جمهور بعدی وظایف او را انجام می‌دهد. اما چون افزون بر رئیس جمهور، نخست‌وزیر هم به شهادت رسیده بود، موضوع با امام در میان گذاشته شد و ایشان فرمودند «با دو نفر حاضر شورا تشکیل دهند» آن دو نفر (هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی) نیز آیت‌الله مهدوی را به مجلس معرفی کردند و مجلس هم با رأی بالایی به وی اطمینان کرد. ایشان هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای داوطلبانه از نخست‌وزیری استعفا دادند تا رئیس جمهور دستش برای معرفی نخست‌وزیر دلخواه باز باشد.

همچنین ایشان جزو کاندیدا‌های سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری هم بودند، اما به احترام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از این امر انصراف دادند.

ماجرای ارادت امام (ره)

آیت‌الله مهدوی کنی بعد از استعفای دولت موقت مهندس بازرگان یک چندی از سوی شورای انقلاب به عنوان وزیر کشور معرفی و نیز پس از آن در دولت‌های شهید رجایی و باهنر به همین عنوان از مجلس رأی اعتماد گرفتند. حضرت امام (ره) در دیدار با اعضای کابینه دولت شهید باهنر در مورد ایشان فرمودند:

«.. وزارت کشور از وزارت‌خانه‌های وسیع است و بحمدالله رأسش هم آقای مهدوی واقع شده‌اند که خوب ما از سابق به ایشان ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعد‌ها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان...» [۱۵]نمایندگی امام (ره) در هیأت حل اختلاف میان رجایی (نخست‌وزیر) و بنی‌صدر مهر تأیید دیگری بود بر مورد اعتماد و وثوق بودن آیت‌الله مهدوی کنی نزد امام (ره). با تشدید اختلاف بنی‌صدر با شهیدان رجایی و بهشتی، امام (ره) طی حکمی به تاریخ ۱۲/۰۱/۱۳۶۰ ایشان را به نمایندگی از جانب خویش در هیأت حل اختلاف تعیین نمودند. [۱۶]

آیت‌الله یزدی نماینده دولت (شهید رجایی) و آیت‌الله اشراقی هم نماینده بنی‌صدر در این هیات بودند.

میراث ماندگار «حوزه علمیه مروی»

پس از رحلت آیت‌الله میرزا باقر آشتیانی متولی حوزه علمیه کهنسال مروی تهران، حضرت امام (ره) طی حکمی آیت‌الله مهدوی کنی را به تولیت حوزه علمیه مروی که از سوی امام فیضیه تهران نامیده شده بود منصوب نمودند. اهمیت این حکم آنگاه آشکار می‌گردد که در وقفنامه این حوزه قدیمی که محل آمد و شد بزرگان علم و فضیلتی، چون حاج ملاعلی کنی مرجع بزرگ دوران ناصرالدین شاه و عامل لغو قرار استعماری و ننگین رویتر بوده، آمده است که بایستی مجتهد اول تهران تولیت آن را برعهده بگیرد. امام در تاریخ ۲۶/۰۶/۱۳۶۳ خطاب به آیت‌الله مهدوی کنی مرقوم فرمودند: «با حسن تدبیر و مدیریت و وثاقت و امانت که در جنابعالی محرز است، مناسب دیدم برای تصدی امور مدرسه مروی با تمام متعلقات آن از موقوفات و غیر‌ها به جنابعالی زحمت دهم. لهذا جنابعالی را به سمت متولی مدرسه مروی و موقوفات و کتابخانه و آنچه متعلق به آن است منصوب نمایم...» [۱۷]«دانشگاه امام صادق (ع)»

از جمله باقیات و صالحات آیت‌الله مهدوی کنی دانشگاه امام صادق (ع) است که هم در تأسیس و هم در راه اندازی آن نقش ممتازی ایفا نمودند. مضاف بر آنکه ریاست این دانشگاه را از ابتدای تأسیس تا لحظه‌ی رحلت نیز بر عهده داشتند. دانشگاه امام صادق (ع) در سال ۱۳۶۱ با هدف تحقق عملی پیوند حوزه و دانشگاه و تربیت دانشجویانی متعهد و متخصص در علوم دانشگاهی و حوزوی تأسیس گردید. سعی ایشان در این دانشگاه ضمن تربیت دانشجویان متعهد و متخصص، بر استخراج علوم انسانی از معارف دینی و اسلامی است. هیأت مؤسس این دانشگاه از میان شخصیت‌هایی، چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امامی کاشانی، آیت‌الله امینی، آیت‌الله منتظری و افراد خیّر و نیکوکار تشکیل شده بود. [۱۸]علاوه بر مسئولیت‌هایی که ذکرش رفت می‌توان در کارنامه‌ی آیت‌الله مهدوی کنی به مناصب و امور دیگری چون؛ عضویت در حلقه‌ی اولیه شورای انقلاب، عضویت در کمیته استقبال از امام (ره)، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسؤلیت ستاد کمک‌رسانی به مردم مناطق بمباران شده، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، ریاست مرکز رسیدگی به امور مساجد، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، بنیان‌گذاری و دبیرکلی جامعه روحانیت مبارز و عضویت و ریاست مجلس خبرگان رهبری اشاره کرد.

روشنگری در فتنه ۸۸

آیت‌الله مهدوی کنی یکی از افرادی بود که در برابر فتنه‌ی ۸۸ و فتنه‌گران، مواضعی صریح و قاطع اتخاذ کرد. ایشان معتقد بود «مخالفت با رهبر انقلاب»، با وجود آن‌که مقام معظم رهبری در نظام ولایت فقیه و در جمهوری اسلامی با آن صلاحیت‌ها و شایستگی‌هایی که در قانون اساسی هم مشخص شده است، «قول فصل» و «فصل الخطاب» است، و همچنین «نپذیرفتن نظر اکثریت مردم» دو اشتباه بزرگ فتنه‌گران در سال ۸۸ بود. [۱۹]

آیت‌ا‌لله مهدوی‌کنی حتی پیش از انتخابات نیز به‌طور خصوصی راجع به برخی کاندیدا‌ها که پس از انتخابات مدعی تقلب شدند هشدار‌هایی داده بود:

«گفتم من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست می‌دانم. ایشان نه فقط در دوران جنگ که اصولاً سبک تفکرش این بود. روی بدی و خوبی این عقیده بحث ندارم، ولی به هر حال ایشان عقیده‌اش این بود. مسأله‌ی بعدی هم این‌که ایشان به آقای خامنه‌ای اعتقاد ولایی ندارد. ولایت آقای خامنه‌ای مثل ولایت بوش و مائوتسه تونگ نیست. مردم آن‌جا هم آن‌ها را رهبر می‌دانند، ولی ما آقای خامنه‌ای را به معنای عام و آن‌چه که در دنیا مرسوم است رهبر نمی‌دانیم؛ بلکه می‌گوییم ایشان نائب امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. این تقدس در نظام ما کارساز است و ما بر اساس این اعتقاد دنبال کسی می‌رویم. مردم هم با همین اعتقاد در زمان امام بچه‌هایشان را به جبهه‌ها می‌فرستادند و شهید می‌دادند. آقای میرحسین به این اعتقاد ندارد. ممکن است بگوید رهبری را در قانون اساسی قبول دارد، ولی این برای ما کافی نیست.»

آیت‌الله مهدوی پس از طرح شبهه‌ی تقلّب، خطاب به فردی که پیش از انتخابات مدعی حمایت از نامزدی خاص بود گفتند: «دیدی آقا را قبول ندارد. رهبری ما یک نوع تقدّس دارد. ایشان اگر مقام ولایت و مقام رهبری را قبول داشت، نتیجه‌ی انتخابات را می‌پذیرفت و می‌رفت تا در دوره‌های بعد شرکت کند، ولی این کار را نکرد.» [۲۰]

آیت‌الله مهدوی کنی همچنین با اشاره به لزوم حمایت از رهبر معظم انقلاب در تشریح آن چنین می‌گوید: «اعتقادم این بود که رهبری ایشان منحصر به فرد است و ایشان خوب می‌توانند مملکت را اداره کنند و باید ایشان را تأیید کرد؛ لذا در همه‌ی این بحران‌ها و بالا و پایین رفتن‌ها و با همه‌ی نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح. من معتقدم ایشان، هم از نظر مدیریت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما به‌عنوان نایب امام زمان (عج) درباره‌ی رهبر بحث می‌کنیم...» [۲۱]

کوچ ابدی

آیت‌الله مهدوی کنی در ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ و پس از بازگشت از مراسم سالگرد حضرت امام خمینی (ره) و در پی حمله قلبی به کما رفته و در بیمارستان بهمن تهران و سپس بیمارستان شهید رجایی بستری شد. در این مدت رهبر معظم انقلاب بار‌ها به عیادت ایشان رفته و از ایشان سرکشی نمودند. بالاخره بعد از حدود ۴ ماه و در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۹۳ جان به جان آفرین تسلیم کرده و به ملکوت اعلی پیوست. نماز بر پیکر این عالم جلیل‌القدر به امامت مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران برگزار و پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه توسط مردم قدردان و انقلابی تهران در جوار بارگاه ملکوتی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک سپرده شد.

در پی رحلت این عالم پارسا و سیاستمدار صادق، ولی‌امر مسلمین حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای در پیام تسلیتی مرقوم فرمودند:

«بسم الله الرحمن الرحیم

با تأسف و تأثر اطلاع یافتیم که عالم مجاهد و پارسا حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی رضوان‌الله علیه دار فانی را وداع گفته و دوستان و ارادتمندان خود را داغدار کرده است. این عالم بزرگوار از جمله‌ی نخستین مبارزان راه دشوار انقلاب و از چهره‌های اثرگذار و یاران صمیمی نظام جمهوری اسلامی و از وفاداران غیور و صادق امام بزرگوار بود و در همه‌ی عرصه‌های مهم کشور در دوران انقلاب شجاعانه و با صراحت تمام نقش آفرینی کرد. از عضویت در شورای انقلاب و سپس تشکیل کمیته‌های انقلاب در آغاز تأسیس نظام اسلامی تا تصدی وزارت کشور و سپس قبول نخست وزیری در یکی از سخت‌ترین دوران‌های جمهوری اسلامی، و تا ورود در عرصه‌ی تولید علم و تربیت جوانان صالح و تأسیس دانشگاه امام صادق (ع) و تا امامت جمعه تهران و سرانجام ریاست مجلس خبرگان، همه جا و همه وقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و هرگز ملاحظات شخصی و انگیزه‌های جناحی و قبیله‌ئی را به حیطه‌ی فعالیت‌های گسترده و اثرگذار خود راه نداد. این انسان بزرگ و پرهیزگار، همه‌ی وزن وزین خود را در همه‌ی حوادث این ده‌ها سال در کفه‌ی حق و حقیقت نهاد و در دفاع از راه و سیره‌ی انقلاب و نظام، کوتاهی نورزید. رحمت و رضوان الهی بر روان پاک او باد. اینجانب به خاندان گرامی و برادر عالیقدر ایشان، و به مردم ایران و روحانیت عظیم‌الشأن و همه‌ی ارادتمندان و شاگردان و دست‌پروردگان آن مرحوم صمیمانه تسلیت می‌گویم و علو درجات وی را از خداوند متعال مسألت می‌نمایم.» [۲۲]

..........................

منابع:
۱- خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، ص ۲۵، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲- همان، ص ۲۶.
۳- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شماره‌ی ۳۸، ص ۸، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
۴- همان، ص ۹.
۵- مجله حوزه، شماره‌ی ۷۴-۷۳، ص ۲۰.
۶- خاطرات، ص ۹۹-۹۷.
۷- همان، ص ۱۰۰-۹۹.
۸- همان، ص ۱۰۱-۱۰۰.
۹- خاطرات، ۲۲۸-۲۲۷.
۱۰- همان، ص ۲۴۳-۲۴۲.
۱۱- صحیفه‌ی امام (ره)، ج ۱۳، ص ۱۷۰.
۱۲- خاطرات، ص ۳۴۳.
۱۳- صحیفه‌ی امام (ره)، ج ۱۴، ص ۴۲.
۱۴- خاطرات، ص ۲۴۴.
۱۵- صحیفه‌ی امام (ره)، ج ۱۵، ص ۱۲۴.
۱۶- همان، ج ۱۴، ص ۲۴۸.
۱۷- همان، ج ۱۹، ص ۷۱.
۱۸- یاران امام به روایت اسناد شماره‌ی ۳۸، ص ۳۴.
۱۹- http://www.tasnimnews.com/Home/Single/۴۰۲۸۵،
۲۰- مصاحبه‌ی آیت‌الله مهدوی کنی با مجله‌ی پاسدار اسلام، ۱۳/۰۹/۱۳۹۰.
۲۱- همان.
۲۲- http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=۲۷۹۵۷

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار