به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با ولادت حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی (ع) بسیاری از شاعران کشورمان ابیاتی را در مدح و ثنای این حضرت (ع) سرودند که گلچینی از بهترینهای این اشعار را در زیر خواهیم خواند.
نیمه ی شب شده و وقت دعا آمده است
در زدم باز کنی باز گدا آمده است
باز با کوله ای از جرم و خطا آمده است
درِ این خانه به امید عطا آمده است
در این خانه مرا هم بکشانید بس است
پشت در دامن ما را بتکانید بس است
دست من را به ضریحی برسانید بس است
از همه خسته شده سوی شما آمده است
هر کجا حرف تو بوده ست برایم قرن است
حرف عشاق تو این است خراسان وطن است
حرم و خانه ی تو خانه ی امید من است
تو خدایی و به امید خدا آمده است
هرکه حیران تو بوده است پشیمان نشده
و پشیمان شده آنکس که پریشان نشده
وقت آنکه برسم خدمت سلطان نشده؟
ای به قربان تو سلطان،که گدا آمده است
نیمه شب پشت درم تا که به من رحم کنی
پشت در منتظرم تا که به من رحم کنی
آمدم با پدرم تا که به من رحم کنی
پیرمردی ست که با زور عصا آمده است
«آمدم رو بزنم، رو نزنم میمیرم»
رو به تو ضامن آهو نزنم میمیرم
با مژه صحنُ که جارو نزنم میمیرم
باز هم کارگر صحن و سرا آمده است
آمدم این همه ره تا که غلامت بشوم
بفدای تو و این لطف و مرامت بشوم
لقمه نانی بدهی صید به دامت بشوم
گشنه ام،دربدرم،بوی غذا آمده است
استخوانی بدهی رفته پی کار خودش
جنس بونجل که رسیده است به بازار خودش
جنس بد آمده دنبال خریدار خودش
جارچی جار بزن کلب رضا آمده است
رسول عسگری
دور ایوان طلا گشتم و فهمید دلم
عاشقی کردن زوّار تو زیباست فقط
مردمان در پی مستی و دل ما پی توست
ذکر نام خوش تو عالی اعلاست فقط
هر کسی در پی اشک است به حاجت برسد
(میل هر قطره ای از اشک به دریاست فقط)
تا تو را داشته باشم به کسی رو نزنم
که دوای دل غم دیده ام اینجاست فقط
دوش دیدم که ملائک همه زائر شده اند
جبرئیل آمده و محو تماشاست فقط
خوش به حال دل آن عاشق محتاج که گفت
هرکسی نوکر مولا شده آقاست فقط
دانیال حمیدی
ای که سر از فضل و کرَم بی انتهایی
دارالامان و کعبه ی اهلِ ولایی
ایران گلستان گشته از یمنِ حضورت
از لطف و احسانِ تو و از فیضِ نورت
شد بارگاهِ تو زیارتگاهِ عالم
گردیده سقاخانه ات هم دوشِ زمزم
پایِ ضریحت سجده گاهِ جبرئیل است
مدح و ثناگویت خداوندِ جلیل است
قبرت مطافِ انبیای ما سلَف شد
بیتُ االشٌرف را تهنیت گویش نجف شد
صحن و سرایت شد پناهِ اهلِ ایمان
با مقدمِ پاکِ تو شد ایران گلستان
آن پنجره فولادِ تو دارالشفا است
هم کعبه و هم زمزم و سعی و صفا است
شد مرکزِ اجلالِ تو خاکِ خراسان
شد بارگاهت کعبه ی مقصودِ جانان!
هستی محرابی
مهربان تر از شما ماندم که پیدا می شود؟
یا کسی در این جهان مثلِ تو آقا می شود؟
ای طبیبِ دردها، با کوهی از درد آمدم
دردِ من با گوشه ی چشمت مداوا میشود
با دمت بر مرده ای گر جان دهی، خیزد ز جا
بی برو و برگرد بعد از آن مسیحا می شود
پیشِ تو مانند طفلی بی پناهم یا رئوف
آخرش پرونده ام با دستت امضا میشود
اندک اندک لطف و الطافِ شما در روزگار
بی امان گل می کند مانند دریا می شود
ضامن آهو !قسم بر آهوانِ مضطرب..
آهویِ قلبم دخیلِ خاکِ پاها می شود
با همین خُلقِ عظمیت ، خوب وبد باهم بخر
آدمِ بد هم زمانی جزء منّــا می شود
می دهم بر مادرت سوگند، دستم را بگیر
حاجتِ هر کس روا با اسمِ «زهرا» می شود
حضرت سلطان،علی موسی الرضا، دل خسته ام
مطمئنم بابِ لطفت بر رویم وا می شود
محسن راحت حق
قسم به دیدهی یعقوب و بوی پیرهنی
قسم به شوق اویس و به جذبهای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی
قسم به وعدهی شیرینِ مَن یَمُت یَرَنی
که ایستاده بمیرم به احترام علی
علی امام من است و منم غلام علی
فقط علیست که باید خود انتخاب کند
مرا بنا کند او یا مرا خراب کند
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
علیست نعرهی طوفانیام خدا را شُکر
رسید امامِ خراسانیام خدا را شُکر
مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا
مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا
رسیدهام پِیِ کاری هزار شُکر آقا
دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا
رسیدهام بتکانی مرا زِ غیرِ رضا
رسیدهام که شوم عاقبت به خیرِ رضا
در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافیست
در این هجومِ ملائک همین دعا کافیست
برای این همه غم یک رضا رضا کافیست
برای اذن دخولم سلامِ ما کافیست
که السلامُ علی : یابنَ فاطمه آقا
که یا امام رضا یابن فاطمه آقا
میانِ آینهکاری و شمسه کاریها
میان این همه خادم میان زاریها
کنارِ زمزمهها در جوارِ قاریها
رسیدهام پس از این ثانیه شماریها
میان اینهمه گیرم که آخری باشم
چه می شود که برایِ تو”حِمیَری “باشم
اگر نبود درِ این حرم پناه نبود
برای شانهی ما هیچ تکیهگاه نبود
اگر نبود علی کعبه قبلهگاه نبود
اگر نبود رضا دل که روبراه نبود
هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت
اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت
رسیدهام برسانی مرا به میقاتت
مرا بِبَر ملکوتت بِبَر ملاقاتت
بِبَر کنار خدا تا ظهورِ آیاتت
مرا شراب کن از مستیِ مناجاتت
پَرَستشی که مدام است مِی پرستیِ ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
شبی که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد
شبی که از روی ویلچر بلند شد آن مرد
شبی که از سرطانش خلاص شد بی درد
شبی که دخترکی لال تا زبان وا کرد
به گریه گفت پدر نامِ مادرش بُردی؟
چرا شکایتِ آقا به خواهرش بردی؟
شبی که باز برای گدایی آمده بود
دوباره پیش تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود
که رفت مشهدی و کربلایی آمده بود
رسید و گفت که سر زیر دِین آوردم
سلامی از حرمین حسین آوردم
اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است
اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است
که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است
هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است
چه غم که سید ما سیدی خراسانیست
و این فلات پُر از قاسمِ سلیمانیست
بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است
که این دیار پر از قلهی دماوند است
رضاست آنکه بر این خاک سایه افکندهاست
بگو به آلِ سعود و یهود بازنده است
بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر
قرار ما همه تا بیست و چار سالِ دگر
حسن لطفی
سلامٌ علی سید المقتدی
علی ابن موسی الرضا المرتضی
شهنشاه ملک سیادت کز او
شده نور حق در جهان برملا
امام مبین هادی جن و انس
به مدحش بود آیه ی انما
به کروبیان هادی راه حق
به قدوسیان مالک و مقتدا
منا از بهایش گرفته بها
صفا از صفایش گرفته صفا
صراط الهدی جلوه ی نور حق
به شرع محمد بود رهنما
به مهرش دل و جان گرفتار کن
که مهرش بود بِه ز آب بقا
الا ای خراسان به خود ناز کن
که داری به خود لولوئی پر بها
امامی که شد ضامن آهویی
یقینا به مقداد ضامن شود در جزا
مقداد اصفهانی
خلقت عالم به دستان خدای مرتضاست
هردو عالم هرچه باشد خاک پای مرتضاست
مدحت شاه جوانمردان بگویم روز و شب
رزق و رزوی من ازذکر و ثنای مرتضاست
غافل از حیدر شدی مشغول دنیایی چرا
روزی کل خلایق از دعای مرتضاست
فطرتم میلش به سوی عشق پاک حیدر است
صلب آدم پر زنور باصفای مرتضاست
از سخا و بخشش و لطف و کرامت دم مزن
حاتم طایی گدای بی نوای مرتضاست
گر زند آسان به دریای بلا نوح نبی
اهل عالم روی سکانش لوای مرتضاست
گر شکسته در دل بتخانه بتها را خلیل
شیعه بی شک و تردید ولای مرتضاست
موسی عمران شکافد نیل پرجوش وخروش
چونکه دردستش عصا معجزنمای مرتضاست
می نماید زنده عیسی مرده را با یک نفس
تا نفسهایش تمامی از برای مرتضاست
چون تکلم میکند اندر شب معراج حق
گوییا لحن خداهم با صدای مرتضاست
یاعلی جان حبتان هم دین وهم دنیای ما
ذکرتان باشد شفیع روز وانفسای ما
میلاد یعقوبی
قطعاً خدا می خواست تا جانان تو باشی
تا هشتمین آیینه ی قرآن تو باشی
هرکس تو را دارد یقین اهلِ نجات است
گویا خدا می خواست که میزان تو باشی
ای قبله ی هفتم..امامِ مهربانی
بهتر که بر سرهای ما سامان تو باشی
مثلِ کویری خشکم و لب تشنه هستم
آیا شودمولای من ، باران تو باشی
مثلِ رعیّت آمدم بهرِ غلامی
حق خواسته تا بر همه سلطان تو باشی
این کشورِ ما بیمه ات باشد رضاجان
پشت و پناه ِ مردمِ ایران تو باشی
«جانها فدایِ نامِ زیبایت که عشق است»
«دارم سری در زیرِ پاهایت که عشق است»
خاکی شدم بال و پرم را قوّتی ده
بهرِ سخن گفتن به طبعم قدرتی ده
نزدیکتر کن نوکرت را بر حریمت
بهر گداییِ درت یک همّتی ده
بی دست و پایم ، بیکسم،بی همزبانم
با صیقلی دادن دلم را قیمتی ده
ایرانی ام از نسلِ سلمانِ محمّد
نسبت به خود مانند سلمان غیرتی ده
مانند مومی بینِ دستانِ تو هستم
لطفی کن و بر قلبِ زارم حالتی ده
من آبرویم را به دستِ خویش بردم
ای ضامنِ بی آبروها!عزّتی ده
«شد قبله ی من تا ابد گنبد طلایت»
«سلطان علی موسی الرضا جانم فدایت»
گرچه که از قلبم همه عشق و صفا رفت
باگفتنِ یک یا رضا ، جرم و خطا رفت
خیلی دلم گرم است آقا بر نگاهت
با گوشه ی چشمت تمامِ غصّه ها رفت
با نامِ زیبایت امامِ هشتمینم
دل تا نجف تا محضرِ ایوان طلا رفت
از پنجره فولاد ِ تو دیدم که صدها..
زایر ز مشهد تا حریمِ کربلا رفت
آقا بهشتِ ماست این صحن و سرایت
با هر قَدَم در صحنِ تو دل تا خدا رفت
«من در تو می بینم علی مرتضا را»
«درقلب ها ترسیم کردی کربلا را»
محسن راحت حق
انتهای پیام/