به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زندگی کردن در فضایی تاریک و بدون نور به اندازه کافی میتواند ترسناک باشد. حالا اگر یک سکوت ممتد و همیشگی را هم به این وضعیت اضافه کنیم، احتمالا توصیف حدودی از آن چیزی است که «هلن کلر» از ۱۸ ماهگی تا آخر عمر تجربه کرد، اما خلاف آن چیزی که به نظر میرسد «هلن» توانست به یکی از تاثیرگذارترین آدمهای قرن بیستم تبدیل شود. در سالروز درگذشت «هلن کلر» که اول ژوئن ۱۹۶۸ بوده است، بیشتر درباره او و نحوه مقابلهاش با موانع زندگی خواهیم گفت.
نابینا و ناشنوا شدن در یک زمان!
«هلن آدامز کلر» در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ میلادی در آلابامای آمریکا به دنیا آمد. دختر کوچولوی خانواده «کلر» از شش ماهگی ادای کلمات را آغاز کرد و در یک سالگی راه رفتن را یاد گرفت. تا اینجای کار همه چیز عادی بود تا اینکه در ۱۸ ماهگی یک بیماری باعث شد شرایط کاملا عوض شود. بعدها محققان از آن به عنوان مننژیت یا مخملک یاد کردند، اما هرچه که بود یک روز خانم کلر متوجه شد «هلن» کوچک هیچ واکنشی در برابر صدای زنگ شام نشان نمیدهد. اتفاق غیرمنتظره این بود که هلن همزمان نابینا و ناشنوا شده بود.
تاثیر شگرف یک معلم در زندگی
این شرایط باعث شد هلن زندگی دشوار و غرق در سکون و سکوتی را تا شش سالگی طی کند و توانایی برقراری ارتباط با اطرافیان خودش را نداشته باشد. تا این که آقای کلر به دلیل دوستی و آشنایی که با مخترع معروف «الکساندر گراهام بل» داشت هلن را به او نشان داد. «گراهام بل» پس از معاینه هلن، تصمیم گرفت خانم «آن سالیوان» مربی آموزشی «مدرسه نابینایان پرکینز» را برای آموزش پیش او بفرستد. وارد شدن خانم «سالیوان» به زندگی هلن چنان تاثیر شگرفی در او گذاشت که بعدها دربارهاش نوشت که زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که تقریباً هفت ساله بود، با ورود معلم اش آغاز شد. «سالیوان» که خودش نابینا بود برای آموزش «هلن»، از هجی کردن روی کف دست او استفاده میکرد. کاری که تا مدتها برای «هلن» بیمعنی بود و صرفا خشم و پرخاش او را در پی داشت. اما خانم «سالیوان» آنقدر معلم با حوصله و صبوری بود که دست از تلاش برندارد و از هلن و روند کند پیشرفت اش ناامید نشود. پس از یک ماه پر از سختی، سرانجام «هلن» توانست سیستم علامتهای دستی سالیوان را با درک لغت آب یاد بگیرد. به این صورت که «سالیوان» آب را روی دست چپ کلر ریخت و روی دست راست او کلمه آب را نوشت. این کار به هلن کمک کرد تا کاملاً متوجه ساز وکار شود. او به زودی توانست به همین روش بسیاری از اشیای اطرافش را لمس کند و به درکی از آنها برسد. کم کم هلن شروع به یاد گرفتن کلمات و درسهای بیشتری کرد و روش خانم سالیوان موثر بود.
مسیر سخت کلر برای رسیدن به موفقیت
«هلن» در ۱۴ سالگی، وارد یک مدرسه ناشنوایان در نیویورک شد. در ۱۶ سالگی به «مدرسه کمبریج بانوان جوان» در ماساچوست راه یافت و سال ۱۹۰۰ در کالج رادکلیف پذیرفته شد و چهار سال پس از آن به کمک «آنی سالیوان» که همچنان او را همراهی میکرد و سخنرانیها را در کف دست او مینوشت، دانش آموخته شد. این دوران، برای کلر سخت، اما شیرین بود. کمتر کسی فکر میکرد او این قدر خوب بتواند تحصیلاتش را به پایان برساند. «هلن کلر» همزمان با دوران دانشگاهش، نویسندگی را آغاز کرد و تا پایان عمر علاوه بر کتاب زندگی نامهاش «زندگی من»، ۱۱ کتاب و مقالات بی شماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورد. «هلن» در عرصه اجتماع هم فعالیتهای متعددی داشت و در سال ۱۹۶۴، بالاترین جایزه مدنی آمریکا یعنی مدال آزادی رئیس جمهوری را کسب کرد. نقل قولی منتسب به «هلن کلر» وجود دارد که میگوید: «قشنگترین چیزهای دنیا نه قابل دیدن و نه حتی قابل لمس کردن هستند بلکه باید آنها را با قلب خود حس کنید». تمام زیبایی زندگی روشن کلر در همین نکته نهفته است. او با قلب پاک خود زندگی کرد، با قلب پاک خود بر جهان تاثیر گذاشت و با همان قلب پاک در ۸۸ سالگی جهان را ترک کرد.
منبع:خراسان
انتهای پیام/