به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، امروزه تفکر اقتصادی هدایتکننده دنیایی است که در آن زندگی میکنیم. اما مقررات دستوپاگیری که در نظام آموزشی آن در گذشته وجود داشته تا به امروز ادامه دارد و دامنگیر این حوزه هم شده است. اقتصاددانها با تمرکز بر مدلهای قرن نوزدهم که بر پایه فیزیک نیوتن ساخته شده، به جای اینکه با انسانها بهعنوان جزئی از یک نظام اجتماعی رفتار کنند، به آنها به چشم ذرات اتم نگاه میکنند. مطالعات آکادمیک اغلب از این مقوله ساده فراتر میروند و معمولا فارغالتحصیلان از تاثیر این ایدههای سادهسازیشده هنگام کار در سیاست، رسانه، تجارت و خدمات شهری استفاده میکنند.
بیشتربخوانید : ٦ راه جلوگیری از جهش قیمتها در بازار خودرو
آموزش علم اقتصاد حوزهای است که در آن اقتصاد روی دو حوزه اصلی متمرکز میشود؛ یکی وضعیت فعلی و تلاش برای بهبود آن، برنامههای اقتصادی، مواد و تکنیکهای آموزشی برای تدریس اقتصاد در تمام سطوح آموزشی و دیگری، تحقیق روی اثربخشی تکنیکهای آموزشی جایگزین در علم اقتصاد، سطح سواد اقتصادی گروههای مختلف و عوامل اثرگذار بر سطح سواد اقتصادی است. به آموزش اقتصاد میتوان به دید یک فرآیند، علم و محصول نگاه کرد. آموزش اقتصاد در قالب یک فرآیند، شامل فاز زمانی تلفیق مهارتهای موردنیاز و ارزشها برای فراگیران است.
به عبارت دیگر، آموزش اقتصاد شامل آمادگی فراگیران برای تبدیل شدن به مدرسان این حوزه و انتشار اطلاعات اقتصادی میان فراگیران است تا بتوانند با مشارکت در یک سرمایهگذاری معنادار، استانداردهای زندگی خود را بهبود بخشند. آموزش اقتصاد، تلفیقی از ارزشها و مهارتها در فراگیران است که درنهایت مورد قبول کارفرمایان مشاغل مختلف و گروههای بزرگ اجتماعی قرار میگیرد. با تداوم پیشرفتهای فناورانه، بسیاری از خدمات مالی هم که در اختیار مشتریان قرار میگیرند، گسترش مییابند. یکی از دلایل اهمیت آموزش اقتصاد، ارزشمند بودن آینده سلامت اقتصاد ملی است. درواقع، از علم اقتصاد میتوان بهعنوان ابزاری برای درک موضوعات اقتصادی و مالی و تفسیر رخدادهایی استفاده کرد که آینده مالی را بهطور مستقیم تحت تاثیر قرار میدهد. آموزش اقتصاد در برقراری پل ارتباطی میان استادان، تجار و مشتریان از اهمیت بالایی برخوردار است. آموزش این مفاهیم، کارآمدی افراد و خلاقیت آنها را بالا میبرد و از سوی دیگر، نقش مهمی در پیشرفت اجتماعی و بهبود توزیع درآمد در کشورهای مختلف ایفا میکند.
به گزارش Universityworldnews در علم اقتصاد غالبا با اصطلاحات مدون و مدلهای ریاضیاتی بحث میشود. ما از قوانین اقتصادی سخن میگوییم که آن را بهطور غیرمستقیم در قیاس با قوانین فیزیک قرار میدهیم و آن را با لایهای از اصطلاحات فنی آراسته کرده و تمام مباحث اخلاقی یا معنوی را از کلاسهای دانشگاهی منع میکنیم. بهطور خلاصه، میتوان گفت علم اقتصاد در چارچوبی از قوانین منظم محکم قرار دارد و باید آموزش علم اقتصاد را در دنیا بهروز کرد تا همگام با علم روز دنیا پیش برود. این تغییر و تحول از آنجایی حائز اهمیت است که علم اقتصادی که در دانشگاهها تدریس میشود، با آنچه در دنیای واقعی نمود پیدا کرده و از سوی سیاستمداران و فعالان محیطزیست و مسائل اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد، تفاوت چشمگیری دارد.
میان علم سیاست و اقتصاد پیچیدگی زیادی وجود دارد و اقتصاددانها تلاش میکنند این پیچیدگیها را از بین ببرند، اما در بسیاری از موارد، این تلاش بیهوده بوده و به جایی نمیرسد. تدریس علم اقتصاد با کنار گذاشتن علم سیاست، تاریخ و ایدههای دیگر بهعنوان اقدامی حرفهای، مانند زمانی است که بخواهیم جریانهای طبیعی آب را در هلند بدون محاسبه جمعیت آن منطقه، دیوارههای ساختمانی، اصلاح زمین و کانالزنی برای آب مطالعه کنیم و دست به انکار این موضوع بزنیم که انجام این کار هزاران سال ادامه داشته است. شما نمیتوانید با انکار مردمی که آن را ساختهاند، این سیستم را مطالعه کنید.
علم سیاست و اقتصاد دو علمی هستند که آمیختگی زیادی با هم دارند و جدا از هم نیستند، اما بعضی مواقع، این موضوع به فراموشی سپرده میشود. این بدان معنا نیست که اقتصاددانها ملزم به جبههگیری سیاسی هستند، بلکه آمیختگی میان سیاست و اقتصاد این معنا را به ذهن میرساند که سیاست را با رد آن بهعنوان مسالهای خارجی باید نادیده گرفت. علم اقتصاد تنها به زبان اعداد سخن میگوید و به دادههای آماری و مدلهای کمی وابسته است. سایر علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی و مردمشناسی از روشهای گستردهتری استفاده میکنند و چشمانداز گستردهتری هم در جامعه دارند. اگر نقش اجتماعی مشاور بودن در موضوعهای اقتصادی جدی گرفته شود، باید پذیرای بینشهایی بود که این رشتهها از عملکرد اقتصادی ارائه میدهند.
درست است که اقتصاددانهای آکادمیک از پیامدهای این رشتهها مطلع هستند، اما آگاهی از پیچیدگی این سیستم اقتصادی لزوما به افرادی تعمیم داده نمیشود که بعد از اخذ مدرک، دانشگاه را ترک کردهاند. این همان چیزی است که بیشتر فارغالتحصیلان رشته اقتصاد انجام میدهند. آنها افرادی هستند که وارد تجارتهای بزرگ، مشاغل دولتی و بانکهای مرکزی شده و سیاست را شکل میدهند و حس مشترک ما را از اقتصاد ایجاد میکنند.
در ادامه به این پرسش میرسیم که فارغالتحصیلان رشته اقتصاد از چه نوع ایدههای ارائهشده از سوی دانشگاه در مشاغل خود در دل اجتماع استفاده میکنند. دانشجویان انجمن اقتصاد دانشگاه منچستر کتابی را منتشر کردهاند که در آن ۱۷۴ مدل اقتصادی را در هفت دانشگاه برتر انگلیس مورد بررسی قرار دادهاند. آنها در مطالعات خود دریافتهاند که کمتر از ۱۰ درصد موضوعات اجتماعی در لوای علم اقتصاد مطرح نمیشوند.
دانشجویان هلندی معتقدند مسائلی که در دنیای واقعی وجود دارند، از تغییرات آب و هوایی گرفته تا بیعدالتی تنها با ۶ درصد مدلها منطبق هستند و تنها دو درصد روشها در اقدامات آماری متمرکز نمیشوند. دانشجویان مقطع کارشناسی اقتصاد دنیا تئوریهایی را از کتابهای درسی خود فرامیگیرند که از دهه ۱۹۵۰ تاکنون دستخوش تغییرات شدهاند. این تئوریها برپایه عوامل فردی، رقابت در بازار تا به حداکثر رساندن سود اقتصادی برای افراد و به نفع شرکتها مطرح میشوند. این رشتهها براساس فیزیک نیوتن آموزش داده میشوند و از نظر قضاوت ارزشی ندارند.
در علم اقتصاد ارزشهایی، چون راندمان، بازار و رشد ارزشهای اقتصادی مطرح است. دانشجویان مقاطع کارشناسی هنوز آنقد آبدیده نشدهاند که قادر به تشخیص این ارزشها از یکدیگر باشند. مدلهای آموزش دادهشده در سیستم آموزشی معمولا نابرابری را نادیده میگیرند، درحالیکه جوامع از هم جدا شدهاند. در کلاسهای درس دانشگاهی، رشد اقتصادی بیوقفه، اصلی واضح است که این رشد اقتصادی بهسرعت در حال جدا شدن از پایههای زیستمحیطی از جهان است.
با این اوصاف هنوز هم امید به تغییر وجود دارد. در انگلیس، تعداد برنامههای اقتصادی به مرور در تئوری و روشهای مختلف زیاد میشود. بهعنوان مثال، دانشگاه Goldsmiths لندن در برنامههای فلسفه، سیاست و اقتصاد تحولی عظیم ایجاد کرده است. دانشکده Schumacher در Devon انگلیس هم در حال حاضر علم اقتصاد را برای مدارج مختلفی ارائه داده که با سیستمهای اقتصادی و زیستمحیطی در ارتباط است. در این میان، سیستم اعتباربخشی بینالمللی نیز در حال شکلگیری است. اما هنوز هم به رویکرد تازهای در آموزش اقتصادی نیاز است که پشت مبحث دیگری پنهان نشود و با محدودیتهای قرن نوزدهم درگیر نباشد، اما در عوض، نقش اجتماعی اقتصاددانها در این میان باید با جدیت مورد توجه قرار گیرد. در آموزش مباحث اقتصادی، باید اقتصاددانی باشد که روی تمام سیستم اقتصادی تمرکز کند و به جای اتکا به دادههای آماری، به تمام منابع دانش مرتبط با موضوعات اقتصادی اشراف داشته باشد و نیز به موضوعاتی بپردازد که روی جامعه متمرکز شود.
سازمانهای مختلف، منابع مختلفی را به آموزش اقتصاد اختصاص میدهند؛ بهعنوان مثال، سازمانهای آمریکایی که هدف اصلی آنها توسعه آموزش علم اقتصاد است. مرکز ملی تحقیقات در آموزش اقتصاد یکی از منابع مطالعه و ارزیابی در آموزش اقتصاد است. در انگلیس، یک شبکه علم اقتصاد بهعنوان پروژهای ملی با بودجه دولتی فعالیت میکند که هدف اصلی آن حمایت از آموزش اقتصاد در مفاهیم آموزش عالی است. طبق آمار ارائهشده از وزارت آموزش و علوم اوکراین، ۴/۲۵ درصد دانشجویان در رشتههای مختلف اقتصاد، تجارت و کسبوکار تخصص میگیرند. تلاش برای انتشار مجلهای اوکراینی به سبک غربی به نام «اقتصاد اوکراین» که چند سال پیش آغاز شد، با شکست مواجه شد.
منبع : روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/