به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، چندی قبل مرد میانسالی به پلیس مراجعه کرد و از سرقت خانهاش خبر داد. او گفت: شب گذشته به مهمانی رفته بودیم و زمانی که به خانه برگشتیم متوجه شدم بیش از ۵۰۰ میلیون تومان پول و طلا که داخل گاوصندوق بود به سرقت رفته است.
بهدنبال این شکایت تحقیقات آغاز شد و در بررسیهای اولیه با توجه به سالم بودن در ورودی خانه و باز شدن در گاوصندوق با کلید، این احتمال مطرح شد که سرقت کار یک آشنا بوده است.
با این سرنخ، تحقیقات ادامه یافت و کارآگاهان در بررسیهای خود دریافتند شبی که سرقت رخ داده است، دختر جوان خانواده به بهانه رفتن به خانه دوستش با خانوادهاش به مهمانی نرفته است.
بدین ترتیب کارآگاهان به سراغ دختر جوان رفته و با ارائه مدارکی که حکایت از دست داشتن وی در این سرقت داشت تحقیقات از او را آغاز کردند و چند ساعت بعد وی سرانجام لب به اعتراف گشود. دختر جوان که به شدت ناراحت و پشیمان بود در تحقیقات گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با پسر جوانی آشنا شدم. او مدعی بود که پدر و مادرش در خارج از کشور زندگی میکنند و وضع مالی خوبی دارد. دوستی ما ادامه داشت تا اینکه پسر جوان بهنام آرش به من ابراز علاقه کرد. بعد هم به خواستگاریام آمد، اما پدرم با این بهانه که من باید ادامه تحصیل بدهم و از طرفی خانواده آرش هم باید برای خواستگاری به ایران بیایند با این ازدواج مخالفت کرد.
دختر جوان ادامه داد: با اینکه پدرم با این ازدواج مخالفت کرده بود، اما آرش همچنان اصرار داشت با من ازدواج کند. در نهایت به من پیشنهاد داد تا با او فرار کنم، اما گفت: برای فرار به پول نیاز داریم. آرش گفت: میتواند به بهانهای از پدرش پول بگیرد، اما از من خواست از گاوصندوق خانه پدرم سرقت کنم بعد از آن با پولها فرار کنیم و زندگی جدیدی آغاز کنیم. اول مخالف بودم، اما آنقدر وسوسهام کرد و از زندگی رؤیایی و مشترک برایم گفت که قبول کردم. یک شب به دور از چشم پدرم کلیدهای گاوصندوق را برداشتم و از رویش کلید یدک ساختم. منتظر فرصتی مناسب برای سرقت بودم تا اینکه یک شب خانوادهام به مهمانی دعوت شدند، اما من به این بهانه که خانه دوستم میهمان هستم با آنها نرفتم. در خانه ماندم و لحظاتی بعد آرش به خانهمان آمد. با کمک او پولهای داخل گاوصندوق را سرقت کردم و همه را آرش با خودش برد. اما از آن روز به بعد هیچ خبری از آرش ندارم. تلفنش خاموش است و آدرسی هم از او ندارم که بتوانم به سراغش بروم.
با اطلاعاتی که دختر جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد، مأموران موفق شدند خیلی زود آرش را دستگیر کنند. آرش که ابتدا منکر سرقت بود زمانی که با دختر جوان مواجه شد به سرقت اعتراف کرد. او گفت: من ساکن شهرستان بودم، بیکاری باعث شد تا به فکر مهاجرت به تهران بیفتم. به همین دلیل راهی تهران شدم و در رستورانی بهعنوان کارگر مشغول بهکار شدم.
او ادامه داد: در همین روزها خیلی اتفاقی در اینستاگرام با فرنوش آشنا شدم. او دختر یک تاجر بود. همان زمان به فکرم رسید که خودم را پسری ثروتمند جا بزنم تا اعتماد او را جلب کنم. مدتی از ماجرا گذشت و من پیشنهاد ازدواج را مطرح کردم. مطمئن بودم که پدر فرنوش بهخواستگاری من پاسخ منفی میدهد و بعد از آن میتوانستم مابقی نقشهام را اجرا کنم. بعد از سرقت گاوصندوق پدر فرنوش، بلافاصله راهی شهرستان محل سکونتم شدم تا با پولها و طلاهای سرقتی برای خودم زندگی جدیدی راه بیندازم. چون هیچ ردی از خودم به جا نگذاشته بودم تصورش را نمیکردم که بازداشت شوم. با اعتراف پسر جوان تحقیقات از او در رابطه با سرقتهای احتمالی به همین شیوه و شگرد ادامه دارد.
منبع: روزنامه ایران
انتهای پیام/